يکشنبه ۲ دی
نسیم سرد! شعری از
از دفتر - هزاره بیم - نوع شعر دلنوشته
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۸ تير ۱۳۹۲ ۲۱:۲۰ شماره ثبت ۱۵۰۷۴
بازدید : ۱۴۸۹ | نظرات : ۳۵
|
|
من، از
خرابه ای می سُرایم که
بی آخرِتان، خوابِ تسخیرش را
در خانه ی آخرت خواهند خُسبید
...و خدا، برآن خراب شده است!
*
من، از
ویرانه ای می سُرایم که
شمع اش، با رود رودِ پروانه ها
نه بیدار، وَ پیمانه ی لبریز از
آزِ باز های باز نوزیده است!
*
من، از
شهری می سُرایم که
دیوارش را زنبورهای عسل
با شرمِ جبینِ اقاقیا، تنیده اند!
*
من، از
یک آبادی می سُرایم کِه
کدخدایش به گدایی افتاده،
وَ آزادی را در"من" تفسیر می کند.!.
*
صبرکنی اگر
با لحظاتِ نیامده، خواهم آمد...
___
پ.ن:
سپاس خدای را کِه خانه ندارم؛
داشتم اگر،
دیواری کوتاه تراز دیوارِ- من - نبود!
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.