دوشنبه ۱۳ اسفند
|
|
بنام خدا صبح زود بود و خدا بیامرز پدرم داد میزد رضا بلند شو بابا از کار میمونیما ومن همانطور که چشمامو میمالوندم گفتم چشم ما یک کار ساختمانی در شهر اراک می خواستیم شروع کنیم وامروز اول ...
|
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۴ آبان ۱۳۸۹ ۲۰:۱۶ بازدید:۱۷۱۱
نظرات: ۰
|
|
سلام سلامی به گرمی تابستون .به قشنگی پاییز به سپیدی زمستان و به عطر خوش بهار اخ که چقدر خوشحالم چقدر خوشحالم که امروز دارم توی این بوستان زیبا گشت و گذار میکنم وای که چقدر احساس ازاد ...
|
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۸ مهر ۱۳۸۹ ۱۳:۳۰ بازدید:۱۶۶۲
نظرات: ۳
|
|
سعيد دست برد بطرف بچه بلبل كه دهانش مرتب باز بود وپسرك خميرهايي زرد رنگي را گلوله كرده ميگذاشت توي دهان بلبل. - ميگم اي چيه بهش ميدي؟!!! - اي آرد نخوچيه با آب خميرش ميكُنم،خيلي ...
|
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲۲ مهر ۱۳۸۹ ۰۹:۱۲ بازدید:۱۲۲۷
نظرات: ۱
|
|
روزها گذشت و گنجشك با خدا هیچ نگفت فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت : می اید ، من تنها گوشی هستم كه غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی ام كه دردها ...
|
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲۲ مهر ۱۳۸۹ ۰۰:۳۵ بازدید:۱۶۲۳
نظرات: ۲
|
|
سلام و درود خدمت استاد عزیزم جناب فکری عزیزم اطاعت امر کرده و دستان کوتاهی تقدیم می نمایم -------------------------------------------- بنام حضرت دوست داستان بر می گرده به پنج ...
|
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۱ مهر ۱۳۸۹ ۱۷:۲۴ بازدید:۱۵۶۲
نظرات: ۱
مجموع ۱۲۸۰۵ پست فعال در ۱۶۱ صفحه |