قهقراء
پرواز بر بالهای پروانه ی تفکر
پرواز بر بالهای شبانه ی تکلم
صهود بر کوچکترین چروکهای
بلندترین قله های متروک
برای تنبه روح
ایما به پرواز دورترین
پروانه ی تفکر با
سبابه مرطوب .
خنده دار است
چه بیهوده است دست و پا زدن
برای شناخت و مفهوم انتهای جهان
نهایتا به دیواری خواهم رسید .
دیوار ؟؟؟
دیوار ؟؟؟
سفر به ابتدای قبل از ازل ؟؟؟
یا به انتهای بعد از ابد ؟؟؟
چه دیوار چین زیبایی ست .
دیوار؟؟؟
بله دیوار
آخر به دیواری خواهم رسید
وای . . . .
یادم نبود که پشت هیچ دیواری
خالی نیست .
پس چیست ؟؟؟
مانده ام انگشت بر دهان
که در قهقراء عقل
چگونه سقوط آزاد را تحمل کنم .
باقر رمزی باصر
شمد نومیدی
کوچه های تنگ و تاریکِ سال ،
فانوسهای غبار گرفتۀ شب ،
دیوارهای پر از درزِ قرون ،
دستان تاول زده دعا ،
درختان عریان شدۀ عنکبوت ،
کبوتران فرو مرده در پر خویش ،
حیاطهای گردباد !!!
چه داستان مستندی ست .
ببین چه تنها و غریبانه قدم میزنم ،
در انتهای دالان زندگی .
فصلی دیگر از عمقِ پائیز
فرا می رسد ،
و ارمغانِ درد برایم تازه میگردد .
اما تو با من نیستی .
با توام ای بهارِ فراموش شده .
با توام ای غنچۀ نوشکفتۀ پرپر .
مرا در لا به لای دلشدگان رها مکن
که در اینجا بی تو
غریبانه زیر شمد نومیدی
خواهم خفت ،
مرا با خود رها مکن
که از نورانیت فانوس مدنیت
نصیبی ندارم .
باقر رمزی باصر
بسیار زیبا بودند ا