سه شنبه ۱۲ تير
سفر... شعری از
از دفتر شعرناب نوع شعر
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۰ ۱۵:۵۸ شماره ثبت ۴۲۵۵
بازدید : ۱۱۹۹ | نظرات : ۲۰
|
|
(یادگار) (گفتي : قصد سفر داري ناگاه دلم تنگ شد براي چيدن نور براي پرواز قناري كه چگونه در قفس ِ سنگين است ! و نگاهم در حسرت پرواز سيب سرخ زندگي معلق است ...... ...... كاش يادت بماند موقع سفر مهرباني دستانت رابراي من به يادگار بگذاري و چشمان معصومت را كه با آن به فرداي خوشبختي بنگرم !!) *** (مهناز چالاکی) =========
(سفر) گفتم: قصد سفر دارم گفتی: با کدامین نور پروانه ها آرَم؟ دلتنگی ام، با کی، در میان بگذارم؟ گفتم: قناری نیز! گفتی: قناری در حبس! گفتم: قفس بشکن! گفتی: هنری نمی باشد سینه را بشکستن! گفتم: سینه تا سینه! گفتی: دلم نمی آید! گفتم: در نگاه توست! دل، از گناهِ توست! سيبِ معلق را، گر ننگری، بینی! گفتی: كاش بود این گفته در توانِ من! گفتم: از خود فارغ ، و در خود پر گیر!؟ گفتی: سفر بخیر منتظر می مانَم! گفتم: وقتی خود در خویشتن غرقم!؟ منتظر ماندن دگر بیهوده ست!... *** پژواره 5/5/90 در غربت موهوم
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.