يکشنبه ۱ مهر
درد دلی با دوستان... شعری از
از دفتر غربت موهوم نوع شعر
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۵ فروردين ۱۳۹۰ ۲۲:۰۷ شماره ثبت ۲۳۹۷
بازدید : ۶۳۶ | نظرات : ۱۲
|
|
يکی خوان گستراندم ساده و زار! برایتان نمودم، اشکنه بار!
همه دوستان شاعر ميهمانيد، بهاری يا که در فصل خزانيد،
ز تازه و سپید و شعر جنگی، بیایید اندراین خانه کلنگی!
نگیرید عیب از اشعار بنده؛ نگویید هی فلانی، می چرنده!
اگر یک دل بود از درد خالی، شود رسوا و گردد لا ابالی!
سرودی کز دلی سوزان خروشد، به دل های شکسته،خوش بجوشد،
به راستی شعر خالص و خیالی، بشر را می کند حالی به حالی!
در آخر پرسشی دارم ز سرکار؟ تو کز اشعار من داری دلی زار!
اول از هر سخن، شعری که گفتم: سخن های دل ست از خود نگفتم،
دوم حرفم، اگر اشعار بنده، ز دستور زبان هستند ژنده،
گناه تازه بر دوران رسیده ست! همان کز ته زبان من بریده ست!
چه باید کرد،ازآن روزی که زادم، ز گویش این چنین دادند یادم!؟
مگیر از شعر ناب بنده ایراد، اگر دانی تو هم بنویس، فریاد!!
اگر معنی ی فریادم بدانی، عروضی را به قاضی، می کشانی!...
پژواره
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.