دیدن یا ندیدن ؟
ایا انسان اختیاری درتصمیم دارد ؟
قافله ای را می بینم
نمی شناسم نمیدانم چه کاره اند،کجا و چرا می روند
میخواهم بدانم اما تردید دارم
مرا از دور می بینند
نمی شناسند
نمی دانند که ام و چرا نگاهشان میکنم
خوشحالم انها را دیده ام دیگر تنها نمی مانم
تصمیم دارم سمتشان راهی شوم
انها مضطرب هستند مرا تنها دیدند، گمان کردند تعقیبشان کردم و به راهزنان خبر میبرم
تمام توجهشان سمت من است، منتظرند !
نه انها از من خبری دارند و نه من از انها
توجه انها به سمت من غیر معمول شد
من نمی دانستم
من اگر دورشوم ترس وجودشان را خواهد گرفت که کجا رفت چه خواهد شد و ممکن است بخاطر ترس از رفتن من به شدت خود را زحمت داده و با سرعت دور شوند
واکنش انها عجیب و حساس تر شد همگی لحظه شماری می کنند تا بفهمندمرا،
من از شرط احتیاط دور شدم تا دورا دور ادامه مسیر دهم و انها را ببینم، مخفیانه نزدیک باشم تا خیالم راحت باشد
انها از دور شدن من ترسیدند برای احتیاط
شورا گذاشتند ،بینشان اختلاف افتاد
تصمیم گرفتند تا من به راهزنان خبر برسانم، دور شوند
نگهبان ها نیز ترسیدند خواستند ترک قافله کنند قافله پول بیشتری پیشنهاد داد
پیشنهاد باعث شد نگهبان ها بیشتر مطمعن به حمله راهزنان شوند
دونگهبانی که خواستند فرار کنند به دست چهارتای دیگر یکی کشته و یکی زخمی شد
کاروان بشدت بهم ریخته
و من با استرس تماشا میکنم
خطرنکردند راه افتادند تا حد ممکن سریع می روند
تقریباچهل وپنج نفر، هر نفری هزاران خیال بر سرش هجوم اورده
دورازچشم هم سکه ها پنهان می کنند نسبت به هم بدبین شدند
چند نفری در فکر وصیت شدند،
بشدت از این مسافرت پشیمانند
یکی میگوید رحم ندارند همه را غارت و می کشند یکی دعوت به ارامش و جنگ می کند یکی اصرار دارد مسیر را بیراهه کنندو همچنان با سرعت و وحشت می روند
نصف روز گذشت
با تمام استرس و نگرانی دو طرف
گرسنه شدند ولی از ترس توقفی نبود
اما من
چون جنگ نگهبانها را دیدم گفتم حتما اسرایی گرفته اند یا برده هایی
پس بشدت مضطرب شده حواس جمع گشتم،
دورادور همه جا را می پاییدم تابه بندِ غفلت اسیرم نکنند ،
گرسنه بودم اما از اینکه دور شوندو من بی خبر وقفه ای نمی توانستم،
و این تقابل جنگ و وحشت بدون هیچ ابزارو حرفی ادامه داشت
و تمام رفتار و اعمال کاروان و من کاملا از اختیار خارج شده بود
شدت درگیری واثرات انجابالاگرفت که من سینه خیز از پشته ای بالا رفتم تا با احتیاط دید بزنم
و انها متوجه شدند زیر نظرند
یکی بلند شد و داد زد امدند
بین کاروان دادو هوار بلند شد
وحشتی بسیار شدید همه می گفتند
راهزنان امدند
خدایارحم کن
بدبخت شدیم
من شکه شدم چند بار بلند شدم با سرعت جابجا شدم
انجا چنان وحشتی حاکم بود که مرا چندین نفر پنداشتند
من دیدم عده ای مال و اموال رها کرده و به هر سویی فرارکردند
عده ای مضطرب کنار هم جمع شدند
نگهبانها شمشیر کشیدند ولی می لرزیردند
نمی توانستم از جایم بلند شوم
تنم می لرزید
پاهایم سست بود
مطمعن بودم اگر بلند شوم و فرار کنم انها هم اگرمرا نگیرند و اسیر نکنند راهزنان حتما می بینند و می گیرند چون چیزی ندارم اسبم را میگیرند مرا نیزمی کشند
و....
چنین است این داستان تاثیرات و احتمالاتش به قدری زیاد است که تأثیراتش باعث تغییراتی در بسیاری جاها و کارها خواهد شد
کاروانها سفر لغو میکنند
انتظامات وارد عمل خواهند شد
نگهبانها ارزشمند میشوند
و هزار تأثیر دیگر و هر تأثیری دلیل بر تأثیری دیگر
نگهبانی کشته شد زن و فرزندان ماندند
عده ای اموال رها کرد سمت صحرا از ترس جانش و چندین سال از زندگی عقب افتاد اگر زنده بمانند
عده ای چنان وحشت کرد که دیگر هیچ وقت مسافرت نرفت ،
اموالی رها شده در بیابان راعده ای دیگر پیدا کردند
و من همچنان پناه گرفته بودم که دو سه ساعت بعد ارام بلند شدم
چهارپایانی با بارشان مانده، هیچ شخصی نبود
به زحمت و ترسی زیاد از مهلکه دور شدم
نمیدانستم با کاروانی جنگ میکنم و شکست داده ام
کاروانی که چندی قبل با تعقیب شدن و اهمیت ندادن غارت و چپاول ونصف افرادش کشته شده بود
دنیا همین است حتی یک نگاه بسیار عادی و ساده روزانه هزاران تصمیم را تغییر می دهد هزاران فکر را درگیر میکند
اگربا این نگاه تأمل کنید خواهید دید خیلی جاها تصمیمات ما خارج از حیطه ما هستند
دیدن یا ندیدن؟
کسی که اتش را نمی شناسد
اتشی را می بیند،اصلا نمیداند داغ است و می سوزاند تصمیمش چیست
تشنه ای ابی از دور دید نمیداند شور است یا شرب تصمیمش چیست
اگر هم می فهمید این موضاعات را دران صورت تصمیم چیست
ایاتصمیم گیری در اختیار شخص است یا آب
در هر دو صورت اب وآتش تصمیم را خواهد ساخت ،
چه نداند اب شور است چه بداند فرقی نخواهد کرد
پس چگونه ما تصمیم می گیریم
بی اخیار متولد
بی اختیارفرهنگ
بی اختیار زبان
بی اختیار مذهب
بی اختیار خانواده
بی اختیار تحصیل
و هرکدام از اینها و من چون جنگی بین من و کاروان .،
چه دلیلی باعث می شود چنان یقینی در عمل و راهی که هیچ اختیاری نداشتید داشته باشید؟
چه چیزی باعث شد تا بر موقعیت خود مغرور گردید که اگر نگاهی بود یا نبود شما اصلا الان در این حالت نبودید و یا کلا نبودید
چه چیزی باعث شد تا فکر کنید شما اختیاری دارید و تصمیمی خوب می گیرید یا گرفته اید
ایا من می توانم یا نمی توانم
روح اله سلیمی
منتظر نظرات و توضیحات بزرگواران هستم
سلام و درود
از یگانه خدا برای همگان نعمتِ نورِ هستی و در طول آن شناخت اراده ها و اختیار تصمیمِ درست در تمامِ لحظات و اشتیاق ِ کسب آگاهی ها به سمتِ تعالیِ معنای زندگی را خالصانه خواهانم .
سلامت باشید و شاد و سرافراز