چهارشنبه ۲۸ آذر
اشعار دفتر شعرِ ذات بی مرگ شعرهای سپید شاعر زین العابدین محب علی
|
|
دوباره عشق بورز بمان به آئین دل
|
|
|
|
|
چقدر بوی گل سرخ می دهد بغلم
|
|
|
|
|
تو تمام گوشه های نظر مرا گرفتی
|
|
|
|
|
این جوجه تنها نشسته ست در دوزخ آشیانی
|
|
|
|
|
هنوز منتظرم لحظه خطر برسد
|
|
|
|
|
صیقل بده کدورت روحم را
بگذار عاشقانه شوم بگذار
|
|
|
|
|
با یک سراب بوسه دل از شوق می دود
در سنگلاخ فاصله ها لنگ می شود
|
|
|
|
|
نشسته ام به امید تو ای حماسه شیرین
بریز آمدنت را به کام تلخ جدایی
|
|
|
|
|
با آخرین توان دلم می سرایمت
دریاست انتهای مسیر سراب ها
|
|
|
|
|
ای مهرتو چنگیزی بی رحم تر از این باش
در سینه من راهی ست تا مسکن رسوایی
|
|
|
|
|
چقدر نام تو را برده ام به نذر و نیاز
به صحن پاک غزل های عاشقانه خویش
|
|
|
|
|
بی آنکه در دستم صلاح مهر تو باشد
در جنگ بی رحمانه چنگیز می مانم
|
|
|
|
|
من برایت غزل که می خواندم تا به درگاه ابر می رفتیم
هرگز از یاد من نخواهد رفت خاطرات پریدنت ای دوست
|
|
|
|
|
وقتی که صبح با تو نفس می کشم خوش است
در عصر تو که می گذرد روزگار من
|
|
|
|
|
و مریمی که نبودی و رو به خشکی بود
شنید آمدنت را شب و سحر گل داد
|
|
|
|
|
با شعله های حیله سودابه
بیرون نشد سیاوشم از آتش
|
|
|
|
|
بر من مگیر این گوشه گیری های تلخم را
در لحظه های مرگ یک قو را تجسم کن
|
|
|
|
|
برای لمس تو در بیقراری اند ببخش
مکرر است اگر داستان دستانم
|
|
|
|
|
تو در تمام غزل های عاشقانه سهیمی
تو وارث دل تنگم ،تو ،آشنای قدیمی
|
|
|
|
|
همین که خلوت نابی به دست می آرم
مرور می شود این عاشقانه از آغاز
|
|
|
|
|
ای کاش بی تو می شد از این زندگی گذشت
این کشف تازه ایست در اعماق باورم
|
|
|
|
|
در خاک با تو جوهره آسمانی ام
گل کرد تا به نام پریدن صدا زدی
|
|
|
|
|
این روزها تقویم عمر من در فصل سبزی برگ می ریزد
|
|
|
|
|
تو پرده های کدورت را بزن کنار و تماشا کن
فروغ این هیجان از توست تونیستی که نمی تابم
|
|
|
|
|
در گل و پروانه و باران نمی خواهم ببینم
چشم بگشا یک نفس بی استعاره آسمانی
|
|
|
|
|
در این بهشت دوباره چه سود افتادم
به دام کهنه حواوسیب بی فرجام
|
|
|
|
|
و این قفس پر پر های خاطراتت ماند
درود لحظه دلتنگ پر زدن ...
بدرود
|
|
|
|
|
این روزهادر اوج عصیانم فریاد صبرم را صدایی نیست
|
|
|
|
|
پرندگان مهاجر دوباره برگشتند
دلم شکست پرستوی من نمی آیی؟!!!
|
|
|
|
|
معشوق من تقديم با جنون به تو این لیلیانه ام
تر کن لبي از اين عصاره غزل عاشقانه ام
|
|
|
|
|
در من این رستمی که پروردی رفت تا فتح خان دیو سپید
گفته بودی مراقبم هستی پهلوانت مباد تا ناکام
|
|
|
|
|
من فکر زندان سفربودم زلیخایم
وقتی که از چاه قرارم در می آوردی
|
|
|
|
|
میعاد گاه زخم های عالمم اما اگر باشی
آبی ترین تصویر را حک می کنم در برکه ای از خون
|
|
|
|
|
زمستانی ترین معشق را برمی گزینم تا
در این سرمای بی مهری نمازم آتشین باشد
|
|
|
|
|
دنیای من تویی و غزل هایم تنها برای توست در این تاریخ
دنیا اگر که پشت به من باشد من باز هم برای تو م
|
|
|
|
|
همزاد لحظه های زمستان تبار من
سرشارم از تب تو سراسر تو نیستی
|
|
|
|
|
جایی برای ما که در این داستان نبود
دنیای دیگریست در آن سوی ابرها
|
|
|
|
|
سلول هایم بودنت را سال ها حفظ اند
دیگر نیازم نیست بعد از این به بینایی
|
|
|
|
|
برای دیدن رویش همه به صف بودیم
مرا کشید به آغوش نوبتم که رسید
|
|
|
|
|
وقتی نباشی بهارم پاییز می پوشد اما
وقتی تو هستی زمستان در حال اردیبهشت است
|
|
|
|
|
حتی نمانده نکته و ابهام کوچکی
وقتی لب تو می شکفد در جواب من
|
|
|
|
|
بگو تا ابد باشد این بی قراری
تو را دوست دارم به هر قید و بندی
|
|
|
|
|
تو در احاطه صدها هزار و من تنها
به فکر حمله آخر به کندوی عسلم
|
|
|
|
|
ای پس زمینه همه اتفاق ها
تو فکر می کنی که خیالت زدودنی ست؟!
|
|
|