در سایهء کلامِ "سلمان مولایی"
🌷🌻🌷🌻🌷🌻🌷🌻🌷
در، ازدحامِ سردِ زمستانِ بیکسی نومید از بهار
از کوچهای به سوی خیابانِ بیکسی یک مردِ بیقرار
چون "بوفِ کور" در دلِ شب پرسه میزند تنها و بی هدف
مدفون به گورِ تیرهء پنهانِ بیکسی چون شیشه در غبار
بیهودگی به جان و دلش رخنه کرده است با طعمِ تلخِ غم
چشمان او نمادِ نمایانِ بیکسی این دردِ ماندگار
مردی که زیرِ ریزشِ آوارِ خاطرات در هم شکسته است
حبسِ ابد گرفتهء زندانِ بیکسی با حسّی از فرار
در باغِ زندگی شده سَروی که مثلِ بید پشتش خمیده است
یا چون گُلی که در دلِ گلدانِ بیکسی خوار است مثلِ خار
افتاد باز یادِ گُلی از تبارِ عشق محبوبهء شبش
آن کس که بود نسخهء درمانِ بیکسی زیبا و با وقار
با فکرِ او، هوای دلش بوی گُل گرفت در آن هوای سرد
نقشِ سراب زد به بیابانِ بیکسی لبهای داغدار
یک عشقِ آتشین که بیانش نبود جز یک خواهشِ محال
در محبسِ نیاز و به فرمانِ بیکسی یک عمرِ آزگار
امّا خیالِ باطلِ او زود محو شد در حجمی از سکوت
دل ماند و او و رنجِ فراوانِ بیکسی تنها به یادِ یار
پسلرزههای زلزلهء نامرادیَش پیروزیِ رقیب
مردی مقیمِ خانهء ویرانِ بیکسی همراهِ انتظار!
پژمرده شد به روی لبش غنچهء امید رویِ پلی رسید
با کولهبارِ حسرتِ دورانِ بیکسی روحی به غم دچار
آن سوی نرده خم شد و از روی پل پرید چون کفتری رها
تا اینکه رد شد از، خطِ پایانِ بیکسی با گامی اُستوار
#محمدعلی_سليماني_مقدم ۰۷-۰۱-۱۴۰۰
🌻🌷🌻🌷🌻🌷🌻🌷🌻
کیفیت بد صدا و خوانش بدتر را به لطف خود نادیده بگیرید.🙏
بسیار زیبا و دلنشین بود
دستمریزاد
موفق باشید