چهارشنبه ۷ آذر
|
دفاتر شعر محمد شریف صادقی
آخرین اشعار ناب محمد شریف صادقی
|
این شعر برای همدردی با دوستان دردمندی که در غربت زندگی میکنند و از زبان آنها سروده شده است... و این غربت لزوما مکانی یا زمانی نیست...
من آن تنهای تنها در حصارم
حصارم بشکن و آ در جوارم
چه پُرسی از وطن ای مونس من
که من دیریست دور از آن دیارم...
از آیینه گریزانم وز آیین
ز چشم خویش و خویشان در فرارم
ز آینده به بیم و از گذشته
صد عقده آمد اندر حالِ زارم
به روزم روزه دارم با سکوتم
به شب، اشباحِ وحشت در کنارم
ببارد ابر هم بر دامن کوه
کجا دامن که من بر آن ببارم؟
نه سر دارم که صورت را نمایم
نه آن لب تا که صوت از وی بر آرم
دمی افسرده ای سرد از سَرِ سِر
دمی چون شعله پر شور و شرارم
اسیر افت و خیزم همچو امواج
گهی در جزر و گه بر مد سوارم
ز من بگذشت عالم بی تفاوت...
وَ من هم بی محل زو در گذارم
سپردندم چونان در دل دو صد درد
ندارم دل که دیگر دل سپارم
زدی و شکوه گفتی چون بِگِریم
نه سنگم همچو تو، انسان تبارم
بلی خامش شدم صد بار لیکن
در آمد بی صدا یکصد دمارم
نگارم گفت: گفتارِ دگر گو
مگر در گور دیگرگون نگارم
هزاران بیت غم گفتم من اما
یکی گفته نیامد از هزارم
مکن ای شیخ خودخواهاَم نصیحت
مرا در محضر خود واگذارم
من از رندانِ در خلوت نشینم
چو زاهد با ریاکاری چه کارم؟
از آن واعظ که او منبرنشین است
خدا داند چه اسراری که دارم
نصیحت گفتن ای فرزانه سهل است
تو چون دانی ز بختِ تیر و تارم
بسی گشتم به بازی های گردون
ندادی قرعه گردونِ قمارم
بجز بادِ امید اندر سرِ گیج
سبک ناکرد فکری ثقلِ بارم
بزن مِهبانگِ امّید از دلِ هیچ
که من بر هیچ و پوچ امید دارم
(مهبانگ: آغاز تولد هستی از نیستی، معادل انفجار بزرگ )
پی آنکه بیابد جان قراری
ز فکرِ پوچِ فردا بی قرارم
در این سیلاب فانی بس بجوشم
حبابِ پوکِ آرامش برآرم
حبابِ راحتی، یکدم... وَ آخر
بِتَرْکَد اندر آبِ ناگوارم
چه خوش آن دم کزین دریا بخیزم
نه در حصر حبابم، خودْ بخارم
چرا هر دم فروشم قلبِ خرسند
به روزیّ گرانِ روزِگارم؟
اگر من ساکن منزلگه عشق
چرا بر عابرانست اعتبارم؟
خداوندا بحقّ پاکبازان
بده صبری به اوقات نزارم
چه آتش در سَرِ صادق بشورید
کزو شد شعر شیرین پر شمارم
|
نقدها و نظرات
|
درود. مخلص همهٔ دِزفیلیهای عزیز هستُم😊🙏🙏🙏 | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
شعری زیبا خواندم از قلمتان
آفرین ها
استعداد شاعری شما خوب است و بر وزن و قواعد
سوار هستید
و این نشان از سواد شما در شعر و شاعری دارد
فقط نکته ای عرض کنم
کم کم زبان شعرتان را ترمیم کنید
بنده سرودن با زبان قرون گذشته را مختص نگاه خواص می دانم و شعری که برای مخاطب عام سروده شده حتما و قطعا باید با زبان آن عصر سروده شود
افعالی مانند ( سپردندم) در اشعار امروزی کمی در ذوق میزند
بحث در این باب زیاد است و باید همه ی جوانب آن بررسی شود که دچار افراط و تفریط نشویم
موفق باشید
بمانید به مهر و بسرایید