ای صاحب دل عیار من رحمی غم تنهایی ام
من گم شدم در شهر غم. بین قصه ویرانی ام
درد و جفا ام داده ای دنیا به زندان برده ایم
بادی خزانم آمدگم کرده ام. پیمانی ام
تو ای شبان. هشیار بنگر که دزدان بر در
فریادرسد از برج تو کوته. دست. بالا بری ام
بلند پایه سلطنت این ملک شاهی بی عجب
فدای کبر گردن. چرا این. بنده سامانی ام
گوسفندانی علف خور. که خوب دارند آخور
بر سفره خورند نان خون ز مرجانی ام
زر دادند به بستر عشق را بریده اند سر
با سینه ای درد مندعاشق کجا کند که این سوزانی ام
تکه برمسلک ایام چه خوب زده اند قاضی یان
صحبت ز حق می شود در عمل خون دل و ویرانی ام
کاری که قانو می کند حالی زیر تیغ زوجکان
بانو پرده نشین با حکم قاضی می برد حیرانی ام
تا بدیدم جوانان وطن زیربن باران عشق ن ناتوان
ازد واج زنجیرمهربتان که می کشاندبه بی وفایی ام
تا به کی خرابی چرخ می شکند آبین ما
خشک نبودجوهر مهرسجلدمی برد کشان کشان زندانی ام
گرمرحمی اینست که خانه اول داد گاه بود
پایه عدلت شکسته که بنیاد به حیرانی ام
ای فریاد خاموش عجب ندان که. نیست گوش
یک دم نیا سودم ز جان چون ناکام جوان کانی ام
عقل خشک شد که قانون. نبود در جنگل وحشی ما
جز خوی. درندگی که شد تما شای درندگی ام
شهادت مولای متقیان حیدر کرار
اسدالله الغالب توشه کش یتیمان
حضرت علی علیه اسلام را تسلیت عرض میکنم
و در این لیالی قدر التماس دعای فراوان دارم