نازنینم تا به کی چله نشین عشق بی فرجام باشی
به سان نرگس مستان به یک جرعه. زمستان خزان باشی
نظر در آینه. انداز ببین آن اشک حسرت می رود سیل
امید داد. اشک خزانت که از خواب خیال آرام باشی
یکی چاره کند درد دل من به خاک غم نبیند حاصل من
که این فریب مهر جادویی نگیرد کزآن بیمار باشی
بلای هر دل شیدا بود یار فریب از عشق فرزانه
گنه کار آن دل شیدا که رسوای هوادار نگار باشی
به تنهای بود کارش در این دنیا کجا جویی وفاداری
که ساز گاری نیست کارش به دان هشیار باشی
چراغی در ره عشق نیست که عشق بازان را هشیاری
که عشق فاصله هر دو اجیرند کز آن بند بیمار باشی
عجب مهتاب من در جوانی نور بخشیدی به شب تار
ز دلدادگی پنجه گذاشتی به سختی ز مهر خروار باشی.
نه آن لطفش تورا باشد ثوابی. پس از چندی گریز اندر گریز بود
به فرداها نگر مهر ش کزآن آشفتگی بیمار باشی
از این منظر نگاه کن گل زیبا جمال عشق لیلی ش
که دیگر عیب دانستند باد ه نوشی که مجنون لیلی خار باشی
۱۳ ۱. 1۴۰۰
طوبی آهنگران از گلستان ادب
موفق باشید