خانه ای بود
واشیانه ای بر پا
سر شار از عطر ورایحه
شکوفه های سیب در بهاران
دیده بودم سالها
دشت هایش همه سبز
کوه هایش چه بلند
یونجه زاران سر راه
چهر های مردمش شاد
پر از مهر وصفا
با دلی سرشار از عشق
به بلندای دنای سر کش ومغرور
نور وگرما همیشه
در خانه هاشان بر جا
بی خیال وخوشحال
در دامنه این کوه سر شار از سبزه وریحان
بی خبر از درد وغربت ،
وسرما وتنهایی
وبیک باره در تاریکی بی آغاز
لرزه ای افتاد ناگه بر زمین
وپس از لحظه ای کوتاه وپر از التهاب
بدون یک لحظه درنگ
با صدایی خاموش
ونوایی نا خوش
تازیانه در دست
همه جا را لرزاند
همه جا را کوبید
خورشید را دزدید
ان همه زیبایی همه را
با خود برد ،
در زمستانی سرد
ریزش برف وباران
همه جا ها هم خیس
سردی وغم کاشت
ناله ها هم بر پا
برق چشم ها خاموش
تصویر ها شکست
خیال ها از هم کسیخت
زان همه شادی ومهر وصفا
غم ماند ودرد وغصه ای جانکاه
این همه آوار ویرانی بر جا
اواهای بجا مانده
و ای بسی ناله ها فریاد ها
ودیگر هیچ !
دنا هم غمگین
سی سخت هم تنها ،
بچه ها را می دید
در زیر چادر
در هوایی مه آلود ویخ زده
می لرزند از سر ما
ان طرف تر آتشی بر پا
گردی میرود بالا زخاکستر
تا که حالشان
اندکی شاید شود بهتر
می رسد هر دم ناله هایی پی در پی ز مرز خاموشی
و مردمانی که زرنج
و سرما ،
نگرانند زیر چادر ها
وبفکر فردا ،
چون هنوز هم سرما
حرف اول کار است
بهرام معینی ( داریان ) اسفند ۹۹
تقدیم به اهالی مهربان ودوست داشتی سی سخت
بمناسبت زلزله اخیر وبا یادی از مهمان نوازی هایشان و در گذشته
درود بزرگوار
بسیار عالی سرودید
🌺🌹