ای جهانی گرفت فرزانه گی نام نکو از نور محمد
خوش سرشت گل آن گل خوش بر نور محمد
نامی که آمد از برکت از واژگان تابنده ی نام محمد
گفت خداوند جلیل این سفیر عزت اختر نور محمد
آمد در میان جهل و تاریکی امل غرا ی محبت
زنده شد به زند گانی بشر. از آفتاب نور محمد
درخت حقیقت ثمر دانه شد از تار ابروی محمد
مه از پشت ابرتیرو ابرو کشید چهره از ماه رخسار محمد
به عالم سخن آزرقش گرفت چون دید گفتار محمد
کوته دست اهرمن از دامن ستم. از بازوان پر بار محمد
بهاری که بود در میان توده خزان زنده به گوران
به گلستان قد کشید بر کشاده سینه اسرار محمد
چهره توحید کشید بر اندیشه شیطان نقاب
چون شنید پرتو انوار ز خزانه. ی نور محمد
رنگ بوی کلام بوی محبت گرفت از می مینای محمد
باران فضیلت باریدن گرفت از بقای نور محمد
جامعه نو بر تن هر زندگی. از واژه. نام علای محمد
شد قبله حاجات ما. به پنج معنا این طلوع. بر امور محمد
معنی هر زندگی چشم فلک به فرزانه گی
چون بر تخت عرب شد سادگی امر محمد
این که بود امر خداوند جلیل نوری تابد به زمین
یک تمدن نوین دور از تخت شهین اسلام به نور محمد
از اسرا بود که سیره سبز شخصیتی کامل دین
اندیشه ی نور سیره ی تقوا. سینه پر نورمحمد
جمع شد جمع. ای ازسفرا. در اوالن حج. کبرا
جمع اصحابی رستگار در وادی نور محمد
جمعه. ۲۲. ۱۲. ۹۹.
طو بی آهنگران. از. گلستان اد ب
🌺🌺🌺🥀🥀🥀