« قصه ي كُردي »
بشنو تو برادر ، قصه ی آن ملت کُردی
میزان و حسابش به چه صورت، در آوردی
شخصی نظرم بود ، عجب شخص بزرگی
شخصی دیگر آمد زدش و بُرد چو گرگی
آن شخص که مال همه را بردی و خوردی
بعد از دو سه سالی،همه را خوردی و مُردی
گفت: از دیگران بُد2 چرا آوردی و خوردی
گفت گُشنه بُدم من،توام اگر بودی می خوردی
گفتا : به زمین هیچ نبودست به دستم
گر چیره3 بدم ، من به همین جا بیاوردی
گفتا : که مرا نیست به تو هیچ حسابی
اینها که تو گفتی ، همه را خود در آوردی
در روز قیامت ، به حسابـش چو رسیدند
گفتن که زِ دین و عملت ، گو چه آوردی
گفت: اینکه تو گویی ، ابداً من نشنیدم
دین را من ندیدم ، تو برم باز به در آوردی
گویند همان مال ، بـر این نام تو باشد
گو از دیگران بُد ، به حساب من آوردی
گویند که حساب و عمل و عکس تو این است
هـر ذره نوشتیم از آن لقمه که خوردی
گو آنچه به دستم بُده ، سهم دیگران بود
سهم دیگری را ، چرا بـر من بـشمردی
پرونده بـخوانند ،که این معصیت از توست
گو از دیگری بوده ، تو بـر من بـشمردی
گویند برادر ، شاهد پرونده مهیا است
ما از تو بـپرسیم ، از آن چیز که خوردی
بر گو برادر جان ، دیوار حاشا4 بلند است
من کی تو را دیدم ، تو برم چیز نیاوردی
گوین که حساب تو در اینجاس ،در اینجا بدهکاری
وجه5 بهـر حساب بدهکار ، چه آوردی
بـر گو سند و سفته1 نـدادم ، به کسی من
تهمت می زنی ، حرف برایم در آوردی
گفتن از دور زمین ،هر چه بیامد به دو دستت
بر گو زِ کجا آمده ، آنها که تو خوردی
آنسان که زِ دست دیگری بر تو سپردند
بر دست کس دیگری ، آن را تو سپردی
از دست تو ، بـر دست کس دیگری افتاد
اینها که به دست دیگری دادی و مُردی
افسوس که از آمدن و رفتـن آن مال
جز مظلمه2 و حسرت آن چیزی نبردی
یک حسرت بیهوده تـری هست بـرایت
صد ذلت و سختی ، بکشیدی و نخوردی
در منزل آخـر ، به حساب از تو بـپرسند
از مال خود و سهم خودت ،گو چه آوردی
باید که بگویـی من از اینها نـشنیدم
قرآن عربـی بود ، نه با لهجه کُردی
برگفت: به قرآن ندیدی ، آنچه می خوندی
تا هر چه میگم من، تو میگی خود درآوردی
ای جان من از دور جهان، هرچه بیاوردی وخوردی
میزان و حسابش ز تو خواهند ، چه کردی
این بحث مکن ، ای حسن از راه مزاحت
زین بحث مزاحی3 ، دلم از خنده بِـبُردی
٭٭٭
2- بود 3- غالب 4- هرگز- ابداً 5- پول نقد
1- پشتوانه – كاغد براي دريافت طلب 2- گناه و وبال ظلم 3- شوخي- خنده دار
بسیار زیبا و آموزنده بود