تیزی ناخن

سلام بعد از مدت ها با دو بداهه افراغ اندیشه عاشقانه در خدمت شما سروران گرامی هستم اما بعد ،،،
پوزش مرا از قلب بابت عدم حضور زیر اشعار زیبایتان به صورت کامنت و نظر پذیرا باشید
شاید روزی رسد که چند مورد آن را با شما سروران و تو دلی های عزیز و نجیب شعرناب در میان بگذارم ..
اما بدانید همچنان در خدمت و نوکری شما در پشت پرده سایت شبانه روزی هستم و به آن افتخار می کنم
در کل...
واقعا دلم برای نوشته هایم غریبانه می سوخت که مدت هاست بدون انتشار در پنل سایت بدون نشر خاک می خورد
اما امروز کمی غبار روبی نمودم و دوتای انها در معرض چشمان زیبایتان قرار دادم کم و کسری ان را به بزرگواریتان ببخشید تیغ نقدتان هم به جان پذیرایم

سلام .. با حضور اینجانب به عنوان مدیر و صاحب وب سایت شعرناب مشکل دارند! این یکی از دلایل عدم حضور و ارسال نوشته و اشعارم به سایت خودم می باشد! که قبلا در پنجره سبز همین صفحه خدمت شما عزیزان اشاره کردم.
همینکه این خادم را در سطح سایت می بینند مانند جن گرفته ها آرامش ما و اعضا را با حاشیه و توهین و تهمت بر هم می ریزند خدا شفا بده

اما در مورد دو بداهه افراغ اندیشه عاشقانه اینجانب جهت اگاهی بیشتر و شکافتن گوشه ای از آن ... شما را به خواندن این مقاله دعوت می کنم
توضیحات بیشتر را استادان و دکتر های روانشناس حاضرین در سایت می توانند باز گو و مو شکافی نمایند.

>>>آنیما/آنیموس در نظر یونگ<<<
از دیدگاه یونگ انسان ها در روان خودشان دو جنسیت دارند، در واقع هر مردی علاوه بر مردانگی که در خودآگاهی آن را تجربه می کند، بخش زنانه ای نیز در ناخودآگاه خودش دارد که یونگ به این زنانگی درون مرد آنیما می گوید و هر زن نیز علاوه بر زنانگی در روانش بخش مردانه ای دارد که به آن آنیموس می گوید. او در برخی از بخش ها، این گفته را با این واقعیت مرتبط می داند که هر دو جنسیت دارای ماده‌ی ژنتیکی هم مردانه و هم زنانه هستند.

تفاوت های تجربی، تنها بر گرفته از مقدار و میزان این ماده است. گویا او آگاهانه از تقسیم بندی گونه ی بشر به دو دسته ی جنسیتی به کلی متمایز که مشترکات چندانی با هم ندارند، پرهیز می کرد. بر پایه نظریه‌ی او، هم مردان و هم زنان، هر دو هم جنبه های مردانه دارند و هم جنبه های زنانه. هرچند این ویژگی ها به شکل متفاوت در روان این دو جنس تجربه می‌شود.

مردان هزاران سال است که با زنان به عنوان مادر، خواهر، دختر، همسر و حتی الهه‌های افسانه ها تعامل دارند. همه عناصر این تجربه ها در روان آن ها منعکس شده است و به همراه هم، در روان مرد تصویری آرمانی و پیچیده از زن به وجود آورده‌اند. این تصویر به طور همزمان زنان را افرادی حیله گر، خطرناک، وفادار، عشوه‌گر و چالش برانگیز نشان می‌دهد.
زنان منبعی از خیر و شر و امید و ناامیدی و موفقیت و شکست در نظر گرفته می‌شوند. در قالب این چارچوب است که مردان به تعاملات خود با زنان در طول زندگی خود شکل می دهند. همچنین به عقیده یونگ تصویر پیچیده زنان در طول تاریخ الهام بخش نقاشان شاعران و نویسندگان بوده است.

در واقع در طول تاریخ بخاطر نقش های متفاوت زن و مرد، یک سری صفات در وجود مردان و صفات دیگری در زنان برجسته شده است به طوری که صفات و ویژگی های دیگر، فرصت به آگاهی در آمدن را از دست داده اند و در ناخود آگاه روان باقی مانده اند ، مثلا صفاتی مانند شجاعت، صلابت و زورمندی صفاتی مردانه تلقی می شوند و در مقابل لطافت، نرمی و ظرافت صفاتی زنانه به شمار می آیند.

به علت تفکر قالبی جوامع در باره نقش زن و مرد، انسان ها برای پذیرفته شدن در جامعه مجبور به انکار و سرکوب خصلت های جنس مخالف در خود شده اند و آنگاه هر آنچه در جریان سازگاری آگاهانه فرد با فرهنگ جامعه، سرکوب شده است، به ضمیر ناخودآگاه رانده و در آنجا در ساختار آنیما/آنیموس انباشته می شود.
آنیما/ آنیموس راهی به ژرفای درون
آنیما و آنیموس شخصیت هایی درون ذهنی هستند، که درمقایسه با سایه، نمایانگر لایه‌ی ژرف تری از ناخودآگاه به شمار می آیند. به هر رو، آن ها نشان دهنده‌ی ویژگی های روح و راهنمایی به قلمرو ناخودآگاه جمعی هستند.

آن احساسی که فرد به راستی در برابر ژرفای وجود یا خود حقیقی دارد، نشانگر نگرش آنیما و آنیموس اوست و آن‌ها را می توان ساختارهایی روانی دانست که مردان و زنان به یاری آن می توانند به بخش های ژرف تر سرشت روانی خود بروند و خود را با آن سازگار کنند.

همانگونه که پرسونا به بیرون و دنیای اجتماعی چشم دارد و به انسان کمک می کند تا خود را با خواسته های دنیای بیرون سازگار نماید، همانگونه نیز آنیما/آنیموس به دنیای درونی روان چشم دارد، و به انسان یاری می رساند تا خود را با خواسته ها و نیازهای اندیشه های شهودی، با احساس ها، با صورت های ذهنی و با عواطف و هیجان هایی که من با آن ها روبه رو می شود، سازگار کند...<<
منبع نت

مدیر موسس سایت ادبی شعرناب
سید حاج فکری احمدی زاده(ملحق)

درود برشما استاد بزرگوارم
عاشقانه هایی کوتاه اما بسیار زیبا وجاندار بود

مکتب افراغ اندیشه تان پرفروغ باد تاهمیشه
خیلی خوشحال شدم ازدیدن اشعارجدیدتان روی صفحه ی سایت
ان شاالله که حضور پرانرژی وسبزتان را درسایت داشته باشیم که بدون شک نعمتی است وباعث شور ونشاط بیشتری میشود..
به عنوان مبدع افراغ اندیشع قلمتان خاص خودتان است ودرتوانمندی اش هم شکی ندارم
اما چون اجازه ی نقد دادید فضولی کردم
به نظرم کمی درارسال عجله کرده اید و می توانستید بهتر ازاین هم ساخت و پرداختش کنید
افراغ اندیشه ی اولی می توانست موجزتر ازاین هم باشد
من بدین صورت ویرایش زدم والبته این فقط یک نظراست وشما می توانید نپذیرید....
شب كه از قامت افتاد
آرام و بي صدا
نسیم وار، درگلخانه دامنت
رخنه خواهم كرد
تا تابستان گرمي را
در آغوشت تجربه كنم!
من خوب مي دانم
بعد از اين
،نه پائيز ،نه زمستان را
نخواهم ديد !

🍀🌼🍀🌼🍀🌼🍀🌼

خورشيد چشمانت
تن مهتابي ام را
نوازش مي كند
من كمي حساسم !؟
تيزي ناخنت را
دوست دارم.

دراولی فک میکنم هنگام سحر حذف شه بهترهچون وقتی می گید شب از قامت بیفتد دیگه منظورهمان سحرونیمه شبه دیگه
وحشوه میان هم حذف شد درآغوشت بگید راحت تره وروانتر میشه آغوش دیگه خودش یعنی بین دستان وبازوها ودیگر میان نیاید هم طوری نمیشود
و اون و حرف ربط هم حذف شد تاارتباط وانسجام بین دوبند شعر بهترشود
ودردومی هم خورشید ایهام داشت می توانست خود خورشید باشد ویا اینکه نام زنی واین قشنگه
اما اگر می گفتید خورشید چشمانت فک میکنم ترکیب شخصی ترمیشه ودراینجا بهتر می نشیند....
بداهه های افراغ اندیشه ی شما همیشه کوتاه اما سرشار ازحرفاست واین است به تفاوت این سبک ودیگر شعرها
درپشت شعرافراغ هم تصویر وهم
اندیشه ای نو وتروتازه وجود دارد ودرواقع تنها به زیبایی ظاهری شعر اکتفا نمیکند وباید پشتش تفکری جدید هم باشد
درابتدا که به شعرتان نگاه میکنی بسیارساده می نماید اما برداشت ودرک این تصاویر هم درعین حال سخت است واین یعنی تفاوت
هرجمله اش کلی لایه های پنهان زیادی برای رمزگشایی دارد...
بازهم عذر خواهم اگر نتوانستم حق مطلب را ادا کنم ...
سلامت و دلشاد باشید درپناه خداوند بزرگ

درود خدمت استاد احمدی زاده عزیز و گرامی ، همه اساتید و همراهان عزیز شعر ناب
در سایت وزین شعر ناب از مدت ها پیش ،در مقاطع مختلف، تعدادی از اساتید تنها دلسروده های کمترین و استاد احمدی زاده عزیز و گرامی را شعر نمیدانستند
کمترین هم هیچ نمی گفت،تصورم آن بود که نظر شان است و نظر افراد باید محترم شمرده شود
ولی رفته رفته این گونه بر خورد ها تبعاتی داشت و برایم سوال بود که چرا؟
و کم کم در اثر ادامه رفتار سوء آنها،مطمئن شدم که اینگونه اظهار نظر ها از سر حب و بغض و حسد یا دشمنی و غیره از این قبیل است
چرا هر موقع که شعر ناب اوج میگیرد و شور و نشاط شاعری در آن به اوج می رسد ، قلم و زبانی که رونقش را در اثر عنایت های مدیر مدبر شعر ناب بدست آورده با الفاظی حق بجانب آب سرد روی شور و نشاط سایت ریخته و سپس غایب میشود
و دیگران را تشویق به عدم فعالیت میکند
چرا هر زمان که استاد احمدی زاده عزیز بداهه افراغ اندیشه نابی را ارایه میکنند و باعث شور و نشاط و رونق بیشتر سایت میشوند
عده انگشت شماری به نفی این قالب حکمت آمیز و سرشار از احساس پرداخته و آن را نفی کرده دلسروده های مربوطه را شعر نمیدانند و موجب دلسردی استاد احمدی زاده عزیز را فراهم میکنند
دوستان و همراهان
از ابتدای حضور حدود ده ساله کمترین در سایت،این گونه رفتار مخرب بار ها و بار ها، توسط اساتید و افراد مختلف که بعد ها معلوم شد از سر حسد و دشمنی است،تکرار شده است
محض اطلاع دوستان عرض کنم که آن اوایل افراد پر نفوذ در سایت های رقیب در همایش هایی که قبلا مرسوم بود و در حال حاضر خبری از آن ها نیست مرتب تبلیغ میکردند که شعر ناب و سایر سایت ها بلا استفاده هستند و همگی باید به سایت مورد نظر آنها بپوندند
ولی سایت وزین شعر ناب هر روز بهتر از دیروز شد و چتر افراغ اندیشه بر سر ادبیات ایران زمین سایه گستر شد
و چشم حسودان را کور کرد
و بعد با کمال تعجب مشاهده نمودیم ،همان افراد که ما و امثال ما را از عضویت در سایت نهی می نمودند به اینجا آمدند و در پوشش استاد و ادعای دلسوزی برای شاعران به راهنمایی و ویرایش اشعار و آموزش آنها پرداختند و در کنار آن شروع به سعایت از مدیر مدبر شعر ناب و مدیران افتخاری نمودند و سیاست ها و قوانین شعر ناب را زیر سوال برده ، دست به کار تخریب این سایت وزین شدند
در حالی که سرپا نگهداشتن سایت های مستقل در فضای مجازی هزینه هایی سرسام آور دارد
بروز رسانی ها،مبارزه با بدافزار ها ،ویروس ها، هکر ها و غیره از این قبیل بسیار پر هزینه است
قسمت اعظم این هزینه از جیب مبارک استاد احمدی زاده عزیز و گرامی پرداخت میشود
حق عضویت،حق انتشار ویژه(که مد نظر بسیاری از دوستان است) تنها بخش نا چیزی از هزینه را پوشش میدهد
همه اینها علاوه بر وقت گران بهایی استکه مدیر مدبر شعر ناب صرف میکنند
و این حق انتشار ویژه هم یکی دیگر از بهانه های حاسدان برای دشمنی و فریب کاربران و همراهان شعر ناب شده ولی امری بسیار ضروری برای پوشش قسمت ناچیزی از هزینه هاست
از همه این مباحث که بگذریم حدیث عشق عجب شور وحالی دارد:
\"خورشيد
چشمانت تن مهتابيم را
نوازش مي كند
من كمي حساسم !؟
تيزي ناخنت را دوست دارم.\"
آخ که عجب درد دلپذیری دارد
منکرش حتما طعم لذتش نچشیده
و پی به اعماق قداستش نبرده است
برای همگی دوستان و همراهان آرزوی سلامتی و خوشبختی میکنم
خرم و تندرست باشید

تيزي ناخن
احمدی زاده(ملحق)

خورشيد
چشمانت تن مهتابيم را
نوازش مي كند
من كمي حساسم !؟
تيزي ناخنت را دوست دارم. بداهه

به نام اوکه می داند
بی تردید می دانم نیامده ام از حق مردی دفاع کنم که چند سالی در سایتش میمهانم و از امکاناتی که مهیا کرده بهره می برم.
آمده ام تا چند سطری را که از قلمش تراویده واکاوی کنم و آن چه را از بسامد این سطور در ذهنم نقش می کند با دوستان عزیزم در دانشگاه ناب مرور کنم.
در این روزها که سرماخوردگی امانم را بریده و به سرویس حلق و دهان و بینی نازنینم مشغول است خواندن چند اثر از دوستان عزیزم در شعرناب توانسته مسکنی باشد برای تحمل این بیماری نکبت که یادآور مرگ است.
این که تیزی ناخن سید ملحق را شعر بدانم یا نه، این که برخی دوستان عزیز در پیام خصوصی دعوتم کنند برای نقد آثارشان و جوابشان را ندهم، این که سطور پنجره های سبزی را مرورکنم که قد و قامتشان در حد نشستن در قاب سبز نیست یا این که برخی دوستان اینقدر از سر لطف و محبت استاد استاد به من ببندند که وحید سلیمی بنی را فراموش کنم. هرچه هست این نکته برایم واضح است که شاید احمدی زاده(ملحق) توانایی خلق یک شعر کلاسیک را در این پست نداشته اما توانایی نگارش سطوری را داشته که محتوایش خارج کننده امواجی معنا دار است.

در ابتدای این اثر و در مورد چینش واژه ها بی تردید نمی توانم واژه ی خورشید را با کسره ای در پایان در نظر بگیرم و این گونه خواندن اثر، سطر اول را ندایی از سوی صاحب اثر رقم می زند خطاب به "خورشید".
صاحب اثر خطاب به خورشید می گوید:
چشمانت تن مهتابيم را
نوازش مي كند

پس خورشید تن مهتابی صاحب اثر را نوازش می کند.
اما چرا صاحب اثر مخاطب خاص خود را خورشید می خواند و تن خود را مهتابی می داند.
در بررسی رابطه بین خورشید و ماه مهمترین مسئله از دیدگاه فیزیکی منیر بودن خورشید است و همچنین خاصیت بازتابش نور خورشید توسط ماه که مهتاب را ایجاد می کند.
پس در بررسی ابتدایی صاحب اثر، مخاطب را منبعی از صدور نور می داند و خود را بازتاب کننده ای از نوری که خورشید صادر کرده است.
شاید خالی از لطف نباشد که در اینجا رابطه خورشید و ماه را در برخی مباحث مذهبی نیز بررسی کنیم. در آنجایی که شیعیان معتقدند برادر امام سومشان عباس این علی بن ابیطالب، "قمر" بنی هاشم است یعنی در زمان بودن امام سوم شیعیان که ساطع کننده نور الهی است، برادر ایشان که دست کمی از خود امام سوم شیعه ندارد به دلایلی از جمله عدم مسئولیت امامت به ماه تمثیل می شود که عامل اصلی بازتاب کننده نور خورشید است.
برای همین مردمی که از نگاه کردن مستقیم به خورشید عاجزند می توانند با نگاه کردن به مهتاب از درک نور خورشید به مقدار توان بهره مند شوند.
البته در دیگر موضوعات نیز می توان منیر بودن خورشید و بازتاب کننده بودن ماه را بررسی کرد که از حوصله این بحث خارج است.
پس صاحب اثر به نوعی می تواند موجودیت و حیات خود را (دریافت و بازتاب کردن نورحیات بخش) وابسته به مخاطب خاص خود "خورشید" بداند.

به نظر منتقد بودن یا نبودن این سطر
من كمي حساسم !؟
در میانه این اثر نخواهد توانست اختلالی در کلیت آن چه صاحب اثر می خواسته منتقل کند داشته باشد. یعنی به عقیده نگارنده نقد حذف این سطر به ایجاز اثر یاری خواهد کرد.

تيزي ناخنت را دوست دارم.
صاحب اثر در این سطر توانسته با زیرکی و بسیار رها و بی آلایش از حالتی سخن بگوید که هدف اصلی او از خلق این اثر است.
رسیدن به این سطر تصویری برای خواننده ایجاد می کند که انگار صاحب اثر در سطور پیشین با خورشید چشم در چشم در حال گفتگوست. در حالی که حلقه دستان خورشید هرلحظه به دور تن مهتابی صاحب اثر ( اینجا شاید درک رنگ پوست بدن صاحب اثر محرزتر شود ) تنگ تر می شود، تا جایی که تیزی ناخن های خورشید خراشی را در تن صاحب اثر ایجاد می کند.

یکی دیگر از ظرافت های خاص این اثر به قلم کشیدن محتوایی است که بوی جنسیت از آن به مشام می رسد، در پوشش واژه های احساسی. نکته ای که در این اثر برای نگارنده نقد قابل درک است.

به هر حال در تیزی ناخن سید ملحق اگرچه عقیده ی نگارنده بر این است که این اثر را نمی توان در دسته بندی اشعار قرار داد اما خواندن و بررسی کوتاهی از آن چه صاحب اثر در پس ذهن داشته می تواند علاوه بر افزایش حجم اشتراک مطالب در دانشگاه شعرناب، درگاهی باشد برای واکاوی آثار بیشتر.


عزت زیاد - وحید سلیمی بنی
شانزدهم آذرماه هزار و چارصد و سه خورشیدی