مرطوبخانه ی تقدیر
وقتی که نیستی ریشه های وحشت و مرگ
بارور می گردند و پرستوها
در میان انبوهی از ابرهای سِتَروَن گم می شوند .
چرا بیهوده نور مجازی شمع جانسوزِ
جشن تولد کودکی را با فندک
بی فرهنگی تداوم می بخشی ؟؟
وقتی که اشک شمع قلیایی
از پرتگاه بلند برج پارافین
به پشت دستان فانیان ناپایدار می چکد
چه فکر می کنی ؟؟
یادت هست روزگاری که
در مجاورت برگها بودی
چگونه ادای شکوفه ها را در می آوردی ؟؟
ببین چه زود رایحه ی
گلهای محمدیِ معنویّت
به دست بادهای
صد و بیست روزه سیستانیان
به فنا رفتند .
علاج عطش تو تنها نم نمی
از شبنم های شکوفه نشین شریعت است ،
ولی باید اصالت داشته باشند !!
کام فرهنگ بیگانه بوی سیاه چال
و مرطوبخانه ی تقدیر می دهد .
تقدیری که نیاز به تعزیر دارد .
ماسکهای : شین . میم . ر
در کوله ها آسایش ندارند .
روزنه ی فیلترهای انفورماتیک گرفته است .
همه در بن بست شهوانی
با اسطرلاب اساطیر و لنزهای مدرن
کمرگاه مُخنّثانِ مریخی و زمینی
را اندازه می گیرند .
این همان پیام تهاجم است که خمینی کبیر
به خفتگان داده بود .
چه کسی می تواند بر روی
دیدگانِ واقعیت و حقیقت و منطقِ
غرایز انسانیّت سرپوش بگذارد ؟؟
فرهنگ ما
بر روی گسلهای شهوترانی
در حال تزلزل است .
باید به عمق ظلمت فرو رود
هر کس سحر را فراموش کند .
جشن تولد کودکی را با فندک
بی فرهنگی تداوم می بخشی ؟؟
سلام استاد بزرگوارم
بسیارعالی