سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 21 اسفند 1403
    12 رمضان 1446
      Tuesday 11 Mar 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        تمام پلیدیها در خانه ای قرارداده شده و کلید ان دروغگویی است. امام حسن عسكري(ع)

        سه شنبه ۲۱ اسفند

        رقصنده ها بر شاخساران...

        شعری از

        دانیال فریادی

        از دفتر طلوعی دیگر نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ ۶ روز پیش شماره ثبت ۱۳۶۲۹۲
          بازدید : ۶۳   |    نظرات : ۱۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر دانیال فریادی

        شب سردی بود
        کودکی بیش نبودم
        لاِغر 
        با انگشتانی سرد
        گردنی باریک
        در جاده ای سرد
        دور افتاده....
        از سوز سرما
        به چشمانم
         رقصنده هایی
        بر شاخساران 
        در حال رقص بودند
        از هر شاخه ای رقصنده ای آویزان
        انگار برایم دست تکان می دادند
        لبخند می زنند
        میترسیدم....
        دندان  های شیرنیم
        از ترس به رقص در آمده بودند 
        پای پدرم را محکم چسبیده بودم
        جرات تکان خوردن نداشتم
        چشمانم را بسته بودم
        دوست داشتم
        پدرم مرا در آغوش بگیر
        ولی این کار را نکرد...
        کاش مادرم بود
        او حتما مرا در آغوش  می گرفت
        پدرم چشمانم را با دستهایش مالید
        گفت چیزی نیست پسرم
        شیطان  دارد گولت می زند
        نمی دانستم
        اصلا شیطان کیست
        هربار
         رقصنده ها تا انتهای بازوانم پایین می آمدند
        بعد به سرعت بالا می پریدند
        رقص و پایکوبی  شأن  تمامی نداشت
         پدرم آنان را نمی دید
        فقط جلوی چشمان من ظاهر  شده بودند
        و من به کندی و به زور پدرم پیش می رفتم
        خستگی و ترس توان راه رفتن را از من گرفته بود
        کم کم داشتم بهانه مادرم را می گرفتم
        اشک هایم آرام
        از لایه گونه هایم به پایین سرازیر بود
        انگار پدرم نمی دید
        شاید هم به روی خودش نمی آورد
        نمی‌دانم...
        دیگر توانم را از دست داده بودم
        دلم برای آغوش  گرم مادرم 
        تنگ شده بود
        مطمئن  بودم
        اگر مادرم بود
        رقصنده ها پا به فرار می گذاشتند
        نمی دانم....
        جاده ای تاریک و بی انتها
        صدای زوزه  گرگ ها
        از پشت سر می آمد
        انگار
        صدای مادرم در گوشم پیچید
        پسرم ناامید نباش....
        امیدوارم  شدم
        کم کم طولی نکشید
        نور آفتاب از پشت تپه ها نمایان شد
        و رقصنده ها
        انگار
        ناپدید شدند
         و من با پدرم پا به شهر گذاشتیم 
        ولی از همان روز
        درک کردم جای خالی مادرم را
        شاید آن نور آفتاب
        مادرم بود
        که به کمکم آمد.....
        شاید.....
         
        دلنوشته ای در پس خاطرات....
        با تشکر
        دانیال فریادی 
         
         
        با نقد خویش راهگشا باشیم 
         
         
        ۶
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        شاهزاده خانوم
        ۳ روز پیش
        خاطره جالبی بود... هر چند به دلیل جای خالی مادر ... تلخ

        درود بر شما جناب فریادی ارجمند خندانک
        دانیال فریادی
        سلام و درود خدمت شما بانوی گرامی





        ممنون از نظر لطف شما







        سپاس خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک

        خندانک خندانک خندانک خندانک

        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        عباسعلی استکی(چشمه)
        ۳ روز پیش
        اجتماعی بجا و زیبایی است خندانک
        دانیال فریادی
        سلام بر شما دوست گرامی
        ممنون




        سپاسگزارم خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک


        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک




        خندانک خندانک خندانک خندانک


        خندانک خندانک خندانک



        خندانک
        ارسال پاسخ
        نادر امینی (امین)
        ۳ روز پیش
        درودتان باد استاد فریادی تصویرسازی ناب وبکر وژرف از دوران کودکی وغم از دست دادن مادر ایماژهای حسی زنده از خت و قصانندگی والخ همگی از توانایی شما دربکارگیری تصاویر ناب حکایت از سرزندگی و رعین حال غمی دیرینه دارد
        پایا ومانا باشید
        از سروده های تان درس می آموزم خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک


        دانیال فریادی
        سلام بر شما دوست گرامی





        ممنون از نظر لطف شما






        سلامت باشید و شاددددددد

        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک



        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک




        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک




        خندانک خندانک خندانک خندانکنقد زیبایی بود ممنون
        ارسال پاسخ
        محمد باقر انصاری دزفولی
        ۳ روز پیش
        با سلام وارادت
        لذت وبهره بردم
        درود..درود..
        خندانک خندانک خندانک
        دانیال فریادی
        سلام بر شما استاد بزرگوار





        ممنون از نظر لطف شما





        سپاس خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک




        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک






        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        علی اصغر صحرایی (رائد تنها)
        دیروز
        سلام
        زیبا قلم زدید خندانک
        مانا باشید خندانک
        دانیال فریادی
        دیروز
        سلام
        ممنون



        از نظر لطف شما






        سپاس خندانک خندانک خندانک خندانک


        خندانک خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2