سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 6 آذر 1403
    25 جمادى الأولى 1446
      Tuesday 26 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        سه شنبه ۶ آذر

        تو را دیدم

        شعری از

        طوبی آهنگران

        از دفتر افراغ. و اندشه از دفتر طوبی نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۴۰۲ ۱۰:۲۵ شماره ثبت ۱۲۷۷۱۲
          بازدید : ۱۲۴   |    نظرات : ۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه


         ناتوانیم ز دیدن  معجزات را
        صدرود حکم نکنیم از منکرات را
        فروغش زنده گرداند گلستان
        به طعبی خشک گرداند بستان
         مه خورشید در دستور کارش
        که گردانه بود امری وصالش 
        توای در نور مسیحا گوهری کن
        که گوهر معدن دارد زری گری کن
        تورا دیدم چو قاب  نقشینه بودی
        که صورت کنده ای در ایینه بودی
        تورا دیدم میان موج در یا
        پرنده می شوی بر موج مسیحا
        تورا دیدم میان سخره خط کشیدی 
        که  خال بر ابرو ی دلور کشید ی
        تورا دیدم شکر در اب ریختی
         به  جوجه کبک لذت فروختی
        تو را دیدم میان سینه بودی
        همان رازی که خود اراسته  بودی
        تو را دیدم که مه بانوی ماه بس 
        همان عاشق که خوب روی بود بس 
        که امروز با اعسا  بوده به بازو
        کمر خم بود دستان به زانو
        به مغرب خواندی هستم 
        به شا مم خواندی هستم
        تورا در بستری دیدم که تنها
        که سر بسته کند زکر مسیحا
        تورا دیدم سخاوت فاش می کرد
        فقیران  بوسه ای حراج می کرد
        تو را دیدم که مرغانی سر قاف
        که جوجه می گزارد لانه در قاف
        تو را دیدم که درجامی  شیرین
        یکی زنبوربه شهد خان نسرین
        تو را دیدم که د نای او خدا بود
        همان داوود که صوت راز ربّنا بود
        تو را دیدم میان دشت گلها
        عروسی در لباس ماه ابر  ها
        تو را دیدم به دشت شبدرانی
        که عطر  شبنم بود شب پرانی
        تو را در دشت دیدم  راز منا بود
        صفوف بی کران از معبران  بود
        تو را دیدم که الماس نگین  بود
        به معجر بوسه گاه ساجدین بود
        بدین خوبی که روی خود گزیدی 
        همایون اختری برخانه دیدی
        گرفتی در بقل   قنداقه ای را 
        که مولودی مبین فرزانه ای را
        مبا دا بر  رخساره خاکی گزاری
        به بانویی دهی پاکی گزاری
        تو را دیدم به قبرستان غریبی
        که عبرت بود چه ادیبی فقیری
        تو را دیدم دو گل  در باغ نو برانه 
        دو مرغ عاشقی بودند  به لانه 
        تو را دیدم که من را افریدی
        که مستحق پیوسته نمودی
        تورا دیدم زات خدا بود 
        امین مردی که نامش مصطفی بود
        تورا دیدم که دودمان خدا بود
        شرافت زاده  ای از مرتضی بود 
        تورا دیدم بال  اسمان  بود 
        دوزاده اختری راز بقا بود 
        تورا دیدم که غم خوار خدا بود 
        همان ماه منیر  مصطفی بود
        تو را دیدم که با بر بط  برقصد
        همان که برسر بداد سر برقصید 
        تورا دیدم به دست قنداقه می برد
        که ناب از نای او بر خانه   می برد
        تو را دیدم که استین خدا بود 
        همان دستی که راد مرد بقا بود
        تو را دیدم که پیشانی بخاک بود 
        سری برخاک ستایش باخدا داد
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3