گل از گلشن شکافت یکی عاشق در آمد
به اسرارخدا مشک از شیشه سر امد
به صبح انتظار مرغ سخن گو
به شم گل نشست مستی سر امد
چو لاله خرمی می خواست از شب
که خورشید شباب از کوه بر امد
تمنا ی بوسه ای نسرین به گل داشت
به دل بازی پری زاد خیال منظر آمد
چو مه خورشید گرفته معشوقه در بر
ساقی بدست پیمانه باده بر امد
به بوسه چند قدم بر لب خواندست
سیا ه چشمی که شرم از داور امد
عجب پیراهن عاشق نوازی داد دلور
به بستان دوچشم سور مه ریز زیور امد
به شیشه پرنمود شم سوسن او
چمن ارا ست گیسو چو بوی گوهر امد
کمند موی شب گردید پری وار
ز چاه ملک ثانی ز عشق باور امد
دو چشمش کلبه عاشق کشی بود
به گلشن مرد عاشق با پیمان در امد
فراموش کر د که این جام دارد خمار ی
لب با ده نشست جام سر امد
چون درد ی کش بود آن مرد عاشق
خیال چشمه ی چنگش بر امد
می ناب تو ای ساقی دهی خوش
دهان بستن خماری دیگر امد
بریده این لباس وز اسرار خداوند
چو از نامش بلرزه دشمن در امد
کو ه در ناله افتاد که اهریمن بودکار
صدای عاشقی از باده مجنون در امد
بسیار زیباست خیلی مایلم راز این گونه سرایش را بفهمم که در عین پراکندگی زیباست و باتمام زیبایی پراکنده
موفق باشید