امیرحسین عزیز، شعر بعدی را همین الان به عشق خودت سرودم. من میگم آب و هوا هم فرق داره
نصف سیب تقسیم بر ده
و چهره ی سرخ
ده سال قسمتم شد
"قسمتم کن بیام حرم"
قسمت
اما نمی شود
درمان زخم معده ی یخچال
هزینه های سرسام آور جراحی مغز و روده و ترخیص سیم های سوخته
مادر نبضش همیشه نگران نوسان برق بود
یکبار حوالی محرم گذشته قفسه ها تشنج گرفتند
"کربلا میخام اباالفضل"
یکسال با آلارم ممتد در آشپزخانه خودش را تنظیم می کرد
آوخ پدر درب را ببند خانه سرد شد
سیبری نگاه سرد تو را نداشت
مایوس قدم هایت را صورت برشته ی فرش بوسه می زد
دست هایت هنوز بوی آینه داشت
با آن همه خط
با آن همه سواد
قلم هاج و واج مانده که چرا به من می گویند مهندس
من از قسمت می گفتم
تو از سیب سرخ
تا چهره چگونه بگوید از سیب
چگونه بگوید از سرخی
سفیداب آیا همان سیلی ست؟
یکی می گوید به این سیل بگویید بیاید ما را هم ببرد
خیالم می گوید هی منم تو باز شاعر شدی
قسمت اما
نمی شود
نقد، از تنور درآمده، بداهه، تقدیمت امیرحسین عزیزم
انصافا این سپیدتان دوستداشتنی بود
باهاش ارتباط برقرار کردم