دوشنبه ۳ دی
💠 عوعوی دموکراسی 💠 شعری از سید هادی محمدی
از دفتر شعرناب نوع شعر شعرناب
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۱ ۰۰:۵۶ شماره ثبت ۱۱۵۵۲۱
بازدید : ۵۵۴۲ | نظرات : ۳۱۹
|
آخرین اشعار ناب سید هادی محمدی
|
بسم الله الرحمن الرحیم
در توتالیتر غوطه ور
عوعوی دموکراسی
نشانِ چهاردهم گاو
شریکان پاک ، رفیقان ناب
زیر ناوِ ناخدا ملحق
یادگاری !
سوراخ میپاشند پنهانی
✍️ #سید_هادی_محمدی
|
|
نقدها و نظرات
|
درود بر شما بانو عجم سپاس از شما و حضورتان تشکر میکنم از تعاریفتان بمانید به مهر و بسرایید | |
|
در پادگانِ زخمی و بیدار باشِ شب از بُرجکِ نگاه کسی کلّه پا شدم ذهنم مچاله شد کفِ پوتین گریه ها در متنِ انفرادی شعری رها شدم ___________________________ سربازهای خسته ی بیتم گرسنه اند فرمانده کنایه، ته دیگ مُرده است سهمِ تمام زاغه ی افعالِ خورده را با تانک از میان افاعیل ، بُرده است __________________________ نارنجکی خزیده کنارِ جناس غم تا منفجر کند غزلِ اعتراض را برروی دفتری سر باتونِ قافیه از نو نوشته خاطره ی انقراض را __________________________ با هر گُلوله ای که نشسته در عمقِ تب مُشتی ترانه ی قَدِ خونین پریده اند کفتارهای وحشی داغِ نبود تو حجم تمام خنده ی تَن را چریده اند ___________________________ در جنگِ نابرابر و آرایشِ کمین از تاکتیک دشمنِ فَرضی شکسته ام با تیک تاک ثانیه های نمک زده بر سوگ انتحارِ دقایق نشسته ام __________________________ در هر کلاغ پَر وسطِ سرزمینِ درد یا یک نشست و پا شدنِ عُقده های سرد جا کرده در ردیفِ رَجَزهای انتقام وزنِ بهانه های کبود غرورِ مَرد _________________________ گردن زده صدای نفس های انتظار آژیر های مُمتدِ سلّولِ نَنگ را فریادهای کاغذ کان قلم سوار برچیده اند سلسله های تُفنگ را _________________________ دامانِ روح باکره ام لحظه ی فرار مالیده شد به حادثه ی سیمِ خاردار دیگر سکوت میکنم و دَم نمیزنم با طفلِ لالِ بی پدرِ زردِ بی قرار ✍️ #سید_هادی_محمدی | |
|
درود بر شما شاهزاده خانوم سپاس از شما و حضورتان ممنونم بمانید به مهر و بسرایید | |
|
وقتی نمیدانی چه میخواهی از ماجرای مُبهمِ دنیا بی چتر درگیر خیالاتی در زیر باران با هزار امّا خو کرده ای با زخمِ بی خوابی یک مُشت، تاول در تَنت مُردند در قتل عام باور و تردید لبخند را از نعش تو بُردند جا مانده ای با انتهای درد در امتداد تنگ پَستوها بختت شبیه فالِ دوزاری در صفحه ی نیرنگ جادوها ته مانده های ذهن تبدارت در لابلای سطر، پاشیده اینجا اُجاق کورِخودکارت یک توله شعرِ هار زاییده تهران همان تهرونه تکراری از مولوی تا آن سر قُلهک توی رگ این شهر میلولی مثل ملافه بر تنِ بَختک با هر چراغ و بوق در یک آن از هر طرف شلّیک فَحّاشی قُفل نگاهت ناگهان از ماه سُر میخورد در حوض نقّاشی روی پُل همّت هنوزم باز سَلانه می بازی تمامت را با طعم تلخ بی سرانجامی بو میکنی هر دم مَشامت را تُرمز بریده طاقتِ شعرت با بیت های پشت سَر مانده سَبّابه ات دِق کرده روی زَنگ تنهای تنها پشت در مانده در یک جهان لانه زنبوری دیوار با دیوار بُرخورده روحت درون تُنگ تنهایی در گیر و دار نیش ها مُرده مَفصل به مفصل پرشده از تو شومینه ی فردای تکراری خود سوزیت چیز غریبی نیست لعنت به این تقدیر اجباری #سید_هادی_محمدی
| |
|
درود بر شما حضرت استاد استکی خوش آمدید و قلم رنجه فرمودید در خصوصی کدهای شعر را برای رفع نگرانی شما باز کردم نمیخواهم لذت کشف را از مخاطب بگیرم استاد ملحق سلسله جنبان سایت وزین شعر ناب هستند و ما هم به عنوان خادمان افتخاری باید با منویات ایشان کار را جلو ببریم بمانید به مهر و بسرایید | |
|
من به دُنبالِ تو بودم نگران وقتی که تو در آغوش لبالب، هیجان وقتی که قَد فروخورده ام از این همه سرگردانی در رکوعی به تماشای کَمان، وقتی که پاره های بَدَنم رو به غَمت میرقصند وای، اَز پنجه ی جادویِ تکان، وقتی که ثانیه از سَرِ بی حوصلگی پَس, اُفتاد از دهانِ پُرِ خونابِ زمان، وقتی که شعرِ من ریخت به رویم وَ تَبَم را سوزاند بَر همین، قول و قرارِ نوسان، وقتی که مثلِ موج سرطان، در دلِ رگ ، هار شده داغِ پنهانِ تو بی نام و نشان ، وقتی که بعدِ ویرانی دیوار تَنت، دراین شهر گشته ام ماله کشِ زخمِ زبان، وقتی که پُشتِ سر، حادثه ای یادِ تو را دار زده لابلای تله ی هر خفقان، وقتی که ماجرا بخت خودش را سَرِ زا جا انداخت با ویاری که زده طرح خزان، وقتی که مُنفجر میشود این غُصّه، دُعایی دَر کُن تا مگر رحم کند دستِ امان، وقتی که زندگی بازدمِ مرگِ پس از سُرفه ی تلخ استخوانی وسط لقمه ی نان، وقتی که باورم سوخت میان کفنِ خاطره ها درد ِ وقتی که شده رازِ نهان، وقتی که
✍️ #سید_هادی_محمدی
| |
|
به به چه شعر زیبا و عاشقانه ای؛ این شعر فقط از درون شاعری عاشق و در عین حال فریخته و ادیب میتواند پدیدآید و چنین بر دل نشیند... مرحبا بر قلم توانای شما که زیبا رقم میزند بمانید به مهر و مهربانی | |
|
درود بر شما جناب خوشرو خوش آمدید و قلم رنجه فرمودید بمانید به مهر و بسرایید | |
|
درود بر شما جناب عزیزیان خوش آمدید و قلم رنجه فرمودید بمانید به مهر و بسرایید | |
|
دیشب که نبودی تو، دیوار، سَرم سُر خورد سرگیجه ی پنهانی، با قُرص کمی بُر خورد هر جزر و مد سیگار بر خاطره ها پا داد یک مثنوی نارس در متن غزل جا داد لعنت به نَخِ بعدی، لعنت به پُک آخر سَکّوی لبم زخمی، از تاولِ هر باور بعد از تو علی ماند و حوضی و کمی شب بو بی پرسش و بی پاسخ، آشفته دلی ترسو بعد از تو تمام من در گافِ همین بازی آبستنِ یک تاس است ، تا بُرد بیندازی با نعره ی گیتارم، روی نُت بیمارم قَلاده رها کرده، ته مانده ی خودکارم آدم شدنم کافی است، ای سیب، پریشانم یک واژه بدون حرف ، دندانه ی انسانم خالی تر از آنم که، هورتم بکشی از دور قَندیل خطرناکم، در گونه و اشکی شور نارنجک بی ضامن، یک بُمب پر از خوشه در سایه ی صلحی که، جا مانده دراین گوشه آینده ی تاریکم، از فاصله های زرد یا پیرزنی خسته با چارقدی از درد من باور تو بودم، پیغمبر قرآنت بین تو و دیروزم در قصه ی پایانت در ثانیه ای خاموش این عقربه ها مُردند تابوت نبودت را بر دوش من آوردند پشت سر این رفتن، یک سرفه ی یاسینم یک شعر پدرمرده، با لقمه ی آمینم اعدام خودم قطعی ، در توطئه های دار لولای ِ رَگم زخمی، مابین در و دیوار ای توبه ی در رفته، از لای سرانگشتم جای دو سه خط مُهری، در حادثه ی پشتم ای دور کمی نزدیک بانوی عروسکها این نقشه ی قُمری بود، در مرگ مترسک ها ای شعبده ی خاموش تردستی تکراری یک بستر و صد جا پا، توضیح مگر داری؟ ای قُطب نمای خیس، فانوس بدون نفت دریای پر از عشقم از حوصله ات سر رفت ای پنجره ی دلباز روی همه ی مردم شیطان به صدا آمد در حافظه ی گندم ای گرگ پلاسیده در پوسته ی چوپان دندانِ گره خورده در لاشه ی هر حیوان ای مرگِ پس از مُردن، در برزخ صد هذیان ای فال لگد خورده ، در کودکی فنجان ای شایعه ی مشکوک زیر تبر بهتان آرامشِ پیراهن در قوم بنی عریان ای توده ی افیونی در نشئه ی هر بافور تنبیهی فرمانده با یقلوی و کافور ای دود خمار آلود ، در کام فراموشی ای ذهنِ روان گردان، در خلسه ی بیهوشی ای دایره ی ناقص، هذلولی سرگردان کم کن نوسانت را، از دست و دلِ لرزان ای بغض فرورفته در طالع اقیانوس در معده ی هر ماهی، گندیده ی اختاپوس آن فاتحه را قی کن، در اول خمیازه ها کن سرطانت را بر مشتری تازه #سید_هادی_محمدی
| |
|
درود بر شما جناب اخباری خوش آمدید و قلم رنجه فرمودید | |
|
درود بر شما استاد حکیم خوش آمدید و قلم رنجه فرمودید سپاس از شما | |
|
درود بر شما بااانو کاسیانی عزیز جالب بود و آموختیم سپاسگزاریم از پنجره سبز آگاهیبخش شما در پناه خدای مهربان باشید | |
|
سلام و درود بر شما خانوم کاسیانی بزرگوار همانطور که قبلا گفته بودم منتظر نقد این شعر زیبا بودم... چون میدانستم درون مایه ای زیبا و سرشار ازمعانی خوب دارد.. باید تشکر کنم از نقدتون واقعا آن چیزی بود که منتظرش بودم؛خیلی زیبا رمزگشایی کردید این اثر رمز آلود استاد را ... و حال می فهمم که چقدر استادانه سروده شد این اثراستاد؛ ان شاءالله که همیشه موفق و مؤیدباشند و باشید | |
|
درود بر شما شاهزاده خانوم گرامی ممنونم از توجه شما | |
|
درود بر شما بانو پنام گرامی ممنونم از توجه و نظر لطف شما اما انگار آقای محمدی از این رمزگشایی راضی نبودند که ۸ ساعت گذشته و با توجه به فعالیت و حضورشون در سایت واکنشی نشون ندادند | |
|
درود بر شما خانم کاسیانی سپاس از شما و وقتی که پای شعر بنده گذاشتید ممنونم از شما بمانید به مهر و بسرایید | |
|
درود بر شما خانم پنام سپاس از شما و حضورتان ممنونم از شما | |
|
درودها بانو کاسیانی عزیز | |
|
درود بر استاد احمدی زاده حضورتان مثل خورشیدی میدرخشد بمانید به مهر و بسرایید | |
|
درود بر شما استاد ملحق عزیز ممنونم از توجه شما | |
|
درود بر شما بانو عباسی نازنین ممنونم از توجه شما | |
|
درودها خانم کاسیانی واقعا نقد زیباتون زیبایی کار دوچندان کرد درود و دست مریزاد 🌺🌺🌺 | |
|
درود بر شما بانو عجم نازنینم ممنونم از توجه شما | |
|
درود بر شما آقای حسنلوی گرامی ممنونم از توجه شما | |
|
تراشیده بودم سرِ خودنویس که ازتو بگویم ولی پا نداد تمامِ غمم ماند در قابِ مغز دوخط ، دفتر کهنه ام جا نداد سکوتم قدم زد درون گلو ترک های خود را بغل هم نکرد مُهمّاتی از ضامنِ انفجار سَرِ زا ، کشید و عمل هم نکرد در این ماجرای تبانیّ درد تحمل ندارم، پُرم، پر شده همه شعرهای کپک خورده ام میان سرم باغ تومور شده کجا مانده بودی ویار زمین که بعد از تو آدم به انسان رسید برای جهان بینی گاوها کتاب علوفه به حیوان رسید از آن شب که چانه به بودم زدی و نعش عمودی من شیحه کرد بر این روضه ی التماس قطور چه بد، هق هق بی امان، نوحه کرد مُبارک، مترسک، عروسک و من فقط لحظه ای، بی تو خوابیده ایم و بعد از دهان بستن پلک ها به پشت سرت آب پاشیده ایم پس از داغ تو صفرِ ساعت خزید به سمت نگاه گذرواژه ها و قفلی که دیگر تحمل نداشت از این خیمه شب بازِ در سوژه ها من اینجا بدون تو دلواپسم شبیه نفس، در سراشیب مرگ درختی در اعماق پاییزِ غم تماشاگر خودکشی های برگ بیا شعری از ماندنت را بریز در اوضاع تب کرده ی انتظار و پاشویه کن باور خسته را کنارِ خبرهای بی اعتبار #سید_هادی_محمدی | |
|
کنارِ دردِ خیابان، دُچار پوچی عرفان گرفته خشمِ تفنگی ، قُنوت چانه ی انسان چقدر چترِ فریب است، با تگرگِ دوراهی میان کوچه صدایِ، اذانِ توله ی باران چه اِنتحارِ عجیبی، در انتهای تَبِ گُل چکیده داسِ تظاهر، به جانِ شیشه ی کاشان خشابِ قُرص هنوزم جوابِ مسئله ها شد برای مرگِ جِنازه هَوای دودی تهران هزار پینه دریده، دو دستِ کودکِ نان را به پُشت خط کشِ تاول، تمامِ زنگِ دبستان صدای باورِ یک زن، شکسته زیر هوس ها پسر که آبِ خُنک را ، پدر سکانسِ پریشان چه رنگ ها که نداده همین تُفاله ی آدم اگر چه دَم نکشیده، درون قوری شیطان نسیم، لُخت و پریشان برای بوسه ی دریا سکوتِ روزه گرفته، گلوی حضرت طوفان غزل در آخر قحطی، که دست و پا زدوافتاد وَ زخمِ کاری بِیتَش، کشیده بر سرِ دندان #سید_هادی_محمدی
| |
|
درود و عرض ادب خدمت شما استاد بانوی نیک اندیش بسیار عالی، بهره فراوان بردم از قلم و اندیشه نابتان در پناه یگانه خدای مهربان باشید 🌹💐🌹💐🌹💐🌹💐🌹🙏🙏🙏 | |
|
درود بر شما سرکار خانم دهقانی خوش آمدید و قلم رنجه فرمودید | |
|
شاعر که باشی یک ردیف نا تمامی هر بیت تو آبستن وهم و خیال است مثل بَغل هایی که دختر هم ندارند چشم انتظار گفتن بابا ، محال است شاعر که باشی لُقمه ای از درد داری در حفره ی خالی چشمت شَرم داری با دوستان ناکس خنجر به پهلو زخمی شبیه جنگ های نَرم داری شاعر که باشی جمع تو تفریق هَمرس یک مرد سوم شخص غائب، ضلع نارس ته مانده های ذهن تب دارت پریشان خون سرفه هایی در گلوی لیزِ کرکس
شاعر که باشی جمعه تا شنبه غریبی در هیچ های مبهم تقویم فردا پیغمبری بی معجزه، دریای بی موج گم کرده ای پاییز خود را بعد یلدا شاعر که باشی زاغه ی تلخ دهانت پُر میشود از آهن و شلیک باروت سَر میگذاری روی قبری که نداری هر شب در این سیاره ی هم شکل تابوت
شاعر که باشی گرگ های پشت پرده حتی صدا حتی تمامت را چریده بر روی حلقت توله های انتحاری مصرع به مصرع شعرهایت را دریده شاعر که باشی نعش تو در زیر باران خط میکشد بر دفتر خیسِ خیابان بُمبی سرت را منفجر کرده ولی تو دنبال خودکار خودت هستی به قرآن #سید_هادی_محمدی | |
|
درود بر شما جناب فاضلی نژاد بسیار خوشحالم از حضورتان بمانید به مهر و بسرایید | |
|
تَشنّج و کَف و یک جیغ ناگهان کافی است برای نَعشه شدن لیسِ استکان کافی است شَبیه کِرم که در زیرِ بیل می لولد شروع مرگِ شما با همین تِکان کافی است چه بیت ها که در آوندِ مغز ، جان دادند جِنازه ای سَرِ خودکارِ این دُکان کافی است گِره بزن همه ات را به نافِ انسانها برای ما کفن و گور بی نشان کافی است اگر چه گُرگ فقط آش پُشتِ پا خورده کنارِکاسه ی خون لقمه های نان کافی است هزار نُت کَفِ دفتر گرسنه خوابیدند میان سیمِ دلم زخم استخوان کافی است قسم به حضرت پاییز و حسّ دلتنگی که مرگِ برگِ جُذامی به هر خزان کافی است به لحظه لحظه ی شب های قُرص و بیداری صدایِ پِلکِ دهانم به آسمان کافی است همیشه قافیه را رَنده کرده ام با دَرد جناس خیس و تبِ سردِ بی امان کافی است #سید_هادی_محمدی | |
|
درود بر شما بانو کاسیانی سپاس از شما و حضورتان ممنونم بابت تعاریف بمانید به مهر و بسرایید | |
|
با سلام دوست عزیز من جناب محمدی اولا خوش آمدید و قلم رنجه فرمودید در ثانی حضرت استاد استکی نظری ندادند که شما موافق و مخالف آن باشید اظهار نگرانی کردند کد های شعر برایشان ارسال شد شما هم شعر را فکر کنم بد متوجه شدید یادگاری مربوط به بنده نیست که پاک کنم خاصیت اشعار پسا مدرن معنی گریزی است خواهشا شعر را به حاشیه سوق ندهید متشکرم | |
|
سلام مجدد و عرض ادب شما که تمام نظرات بعد از تایید جنابتان به نمایش در می آید هنگامی که نظری در خصوص شعر داده می شود که فکر می کنید احتمال به حاشیه رفتن شعرتان هست منطقی این هست که نظر را تایید نکنید. به شخصه ناراحت نمی شوم بگویید متوجه شعرتان نشده ام ولو در عموم برای اینکه قرار نیست همگان همه چیزدان باشند اما قلباً ناراحت می شوم اگر بخواهید مرا عامل سوق دادن شعرتان به حاشیه معرفی کنید. اختیار کامل دارید نسبت به حذف نظر بنده و این نظر مشکلی نیست. اما به خاطر عدم برداشت درست از شعرتان عذرخواهم. | |
|
درودی مجدد دوست خوبم جناب محمدی اولا در طول فعالیتم در سایت غیر از دو مورد که فحاشی آشکار بودند همه ی نظرات دوستان چه موافق و چه منتقد را تایید کرده ام تا خدای نکرده به دوستان جسارتی نشود در ثانی جناب محمدی گرامی من با برداشت شما از شعرم مشکلی ندارم که مخاطب هرچه بخواهد میتواند برداشت کند اما سوالی دارم اگر شما شعری بگذارید و بنده بیایم پای شعر شما و بگویم این شعر را پاک کن جواب شما چه خواهد بود این است به حاشیه کشیدن برادر من موفق باشید یا علی مدد | |
|
درودها و عرض ادب بله من کاملا با شما موافق هستم. شما گفتین شعرتان پسامدرن هست و خاصیت آن معناگریزی است قصد جسارت نداشتم استاد عزیز و قبول هم کردم برداشتم اشتباه بوده و به خاطر برداشت اشتباه عذرخواهی کردم. آیا لازم هست به خاطر این گفته که نشئت گرفته از برداشت اشتباه و بدون سوء نیت بوده عذرخواهی کنم؟ | |
|
سلام مهدی جان محمدی عذر خواهی نه تنها لازم نیست بلکه روی ماهت را میبوسم بمانید به مهر و بسرایید | |
|
سلام و عرض ادب متشکرم لطف دارید، استادی برازنده شما است | |
|
تَرکش ثانیه ها باز به پاییز رسید روی تقویمِ غم انگیزترین حالِ زمان جُرعه ای از غمِ آویخته ام خواهم گفت از دل شعر، در ابعاد کرِ قابِ مکان گوش کُن تهمتِ کِش دار زیاد است هنوز من برای تنِ خود وصله ی ناجورترم خنجرِ خود به دُمِ باد ببندید که من روی رگهای پدر سوخته، ساطورترم کَفن از قافیه پوشیدم و در قبرِ عَروض به مَصاریع خیالیِ خودم میخندم وای اگر چشمِ کسی پاچه ی شعرم گیرد گردنش را سر اوزانِ رَمَل میبندم دست از این ناله ی در گودی فنجان بردار روحِ واگیر دَمیدند به این بختِ سیاه روی قُلاّبِ خودت دار بزن کِرمَت را من به این فاجعه ها دوخته ام نیم نگاه کودتا کرده دِلم پُشتِ سَرَم آب نریز نرم و آهسته در اعماق رَگم داد بزن هر شعاری که نوشتی بِبَر و چالش کن مغزِ من روی زُغال است فقط باد بزن
سالها از رَدِ قیچی به سرِ ناف گذشت و من آن شاعر تلخم که تَمامَم به لب است لطف پاییز برایم به همین است که باز روز هم با قَدِ کوتاه گَلاویز شب است
گرچه هر شعر فقط زخمِ عمیقی زدو رفت گرچه با خون تَنم فالِ مرا میگیرند جای شُکر است که در قصّه ی این سُرسُره ها شاعران زودتر از مُهلتِ خود می میرند #سید_هادی_محمدی | |
|
درود بر شما سرکار خانم امینا خوش آمدید و قلم رنجه فرمودید بمانید به مهر و بسرایید | |
|
درود بر شما جناب ایوری بزرگوار خوش آمدید و قلم رنجه فرمودید امیدوارم در پناه جدم امام حسین علیه السلام پاینده باشید | |
|
زیرِ آوارِ شَهرِ بیداری با هِگِل، توی خواب میخندم پُشتِ ته مانده های نِفرینت بی اَمان رویِ آب میخندم پایِ چَشمَم، سَگی وَرم کردو دُم تکان داد سوی انسانها آخرین پُک به روی شعرم را می مَکد در کَفِ خیابانها
سِکته کرده دوباره اَفکارم باورم زخمِ ناکَسی دیده یک جِنازه شبیه من، شاید روی پایم هنوز خوابیده از اتاقی که نَعش نَفتالین سربُریده تمام بویت را یک دوجین موریانه ی بدبخت سُرفه کرده غبار مویت را دست دیروز پوچِ جیبت بود حسِّ سُر خوردنت چرا گُل کرد؟ یک نفر آمد و تورا بلعید مُهره های دلت کجا شُل کرد؟ جای خوبی برایِ بودن نیست خودکشی کرده اند میگوها هشت پا لای برکه میلنگد کوسه تنها میان پستوها جیغ تُرمز رَها شد از کشتی ناخدا روی عرشه جان داده بادبان زیر باد آبستن مرگ را هی تکان تکان داده نان هم از سُفره های نَفتی رنگ پرزدو گُشنه ها تَرَک خوردند لقمه های نشسته در خون را سمتِ ویرانه با کُتَک بردند با چَلیپای هَرزگی هامان داسِ ابلیس را درو کردیم در خیالِ تمامِ بودن ها ما هنوزم، هنوز نامَردیم روی کاغذ، فَقیه و علاّمه از خداوند های عِرفانیم وقت تقسیم های خود باخود ما کِشی ، در مدار تُنبانیم #سید_هادی_محمدی | |
|
درود بر شما سرکار خانم عباسی خوش آمدید و قلم رنجه فرمودید ایام عزت مستدام بمانید به مهر و بسرایید | |
|
شَبی که تاولِ ذهنم تو را مرور کُند و با سُرنگ نبودت، هوا عبور کُند پَناه حِرز و دُعا با کَرانه ی کُرسی نمیتواند از این سَر، بَلا به دور کُند بَرای دست ِ قَضا اِذْ ذَهَبْ بخوان که مُدام گناهِ عشقِ تو جان را فَدای تور کُند نگاه حضرتِ دریا هنوز طوفانی است عَصای باورِ موسی، مَگر صبور کُند اَلو گرفته تَبَم، روی چشمِ پیشانی به این بهانه که عکسِ غَمَت، ظُهور کُند قَسم به سازِ جُدایی، به روی زخمِ زَبان که نُت به نُت، نمکِ تازه جفت و جور کُند دِلت برای من و تَن در آغُلی دیگر عَروس کامِ دو داماد، حِجله کور کُند قُمارِ خاطره هایت میانِ قاپِ گَلو نَفس نَفس، هَوسِ خودکشی خُطور کُند دوباره حسِّ غَریبی، شبیه باریدن جَهانِ خُشکِ همین لاشه را، نَمور کُند دَهانِ سَطل هَنوزم گُرسنه خوابیده که پایِ شِعرِ لَگد خورده را به گورکُند
#سید_هادی_محمدی | |
|
درود بر شما جناب سرمازه زیبا نگاهید بزرگوار | |
|
سلام و درود بر رفیق عزیزم امیر حسین جان شاعر توانا و فهیم سپاس از شما و حضورتان بمانید به مهر و بسرایید | |
|
از بهاری که تو..... ولش کُن باز مادرم مُرد و خواهرم پژمرد حال من را که هر کسی فهمید دست خود را گرفت و خود را خورد رو به چشمان یک تنِ هرزه کله ام روی دیس کز خورده لای بیگودی دو دندانش کاکلی وحشیانه ، وِز خورده در صدایم هزار داود است از سلیمان نمانده جز موری آصفم که جنازه ام مُرده روی این تخت های پیزوری خط فکرم کمی وَرم کرده زیر اشعار خیس مولانا فیه ما فیه لاشه ها اینجاست در نیستان هیچ و بی معنا ساعت انفجاری ذهنم روبه تو کوکِ کوک آمادست سنگرت را سوار کولت کن ضامنش پیچ میخی ساده ست من برای خودم کمی دیرم زود دستان قبله را رو کن روی قدقامت خیابانها عکس و روبان و حجله را روکن بعد مرگم تمام شعرم را برسان توی مویرگهایت نکند این هدایتِ صادق لِه شود زیر پای سگهایت کودکت را به اسم من بسپار بلکه در چلّه ی فراموشی با همین ته صدای ویرانه دق کنی پای گریه ی گوشی لب فرو کن درون شُش هایم و بِکش هر چه را که میدانی من در این ماجرا گرفتارم قصّه را نانوشته میخوانی از بهاری که تو تمامت را از سر نعشِ من جدا کردی روی یک عرشه ی چروکیده ناخدا را خدا خدا کردی مرگ بر گوش تیز همسایه اُف به این بخت های دوزاری ناشناسی که موش زاییده پشت دیوارهای اجباری
شاید این بار هم نشد، شاید در جهانی به وسعت من ها سر گذاری به روی دردی که مانده در قاب زخمی تَن ها
بعد یک عمر تشنگی خوردن از گلوگاه لیز فوّاره یا دهان سوی کِرم وا کردن توی آغوش سردِ گهواره مثل یَحیی دوباره می آیم بی سر از انتهای بارانی پُشت خورشید آل طاوسم در گذرگاه طور فارانی #سید_هادی_محمدی
| |
|
سلام بر شما جناب حاجی پوری خوش آمدید و قلم رنجه فرمودید سپاس از شما بمانید به مهر و بسرایید | |
|
سلام و درود بر شاعر جوان و با استعداد خانم پنام عزیز خوش آمدید و قلم رنجه فرمودید بمانید به مهر و بسرایید | |
|
سلام بر شاعر جوان و با استعداد شعر ناب دوست عزیزم علی جان احمدی خوش آمدید و قلم رنجه فرمودید ممنونم بابت زحماتت در این صفحه بمانید به مهر و بسرایید | |
|
درود بر شما مادر عزیزم خانم آهنگران خوش آمدید و قلم رنجه فرمودید دست بوسم بزرگوار | |
|
درود بر شما جناب دهنوی خوش آمدید و قلم رنجه فرمودید بمانید به مهر و بسرایید | |
|
درود بر شما سرکار خانم عمارتی خوش آمدید و قلم رنجه فرمودید | |
|
درود بر شما بانو ریحانه خوش آمدید و قلم رنجه فرمودید بمانید به مهر و بسرایید | |
|
سلام بر شاهین جان زراعتی سپاس از شما و حضورتان ممنونم بابت تعاریف بمانید به مهر و بسرایید | |
|
درود بر شما سرکار خانم روشن ضمیر سپاس از شما و حضورتان ممنونم بمانید به مهر و بسرایید | |
|
درود بر شما جناب شعبانی سپاس از شما و حضورتان ممنونم بابت تعاریف بمانید به مهر و بسرایید | |
|
سلام استاد شاهرخ شما فکرتون هم مثل خودتون پویا ست کاستی از ماست البته خانم کاسیانی تقریبا واکاوی خوبی کردند البته کدها و الگوریتم کشف در شعر موجود هست فداتون بشم خوش آمدید در هر حال بمانید به مهر و بسرایید | |
|
درود بر شما استاد شفیعی دلتنگ تان بودیم استاد خوش آمدید و قلم رنجه فرمودید | |
|
درود بر شما جناب انصاری خوش آمدید و قلم رنجه فرمودید بر پای شعر من | |
|
درود بر شما سرکار خانم هاشمی | |
|
درود بر شما جناب تسلی سپاس از شما و حضورتان | |
|
سلام بر جناب پورصالحی خوش آمدید و قلم رنجه فرمودید | |
|
درود بر شما جناب تختی خوش آمدید و قلم رنجه فرمودید | |
|
درود بر شما سید بزرگوار بمانید به مهر و بسرایید | |
|
درود بر شما آقای حسینی گرامی ممنونم از نظر لطف و دعای خیرتون پاینده باشید | |
|
سلام و درود بر دوست ادیبم مسعود جان آزاد بخت خوش آمدید و قلم رنجه فرمودید | |
|
درود بر شما جناب یونسی عزیز خوش آمدید و قلم رنجه فرمودید بمانید به مهر و بسرایید | |
|
سلام مهدی جانم اولا خوش آمدید و قلم رنجه فرمودید در ثانی تایید نظر قبل انتشار صرفا فقط به خاطر برخی فیک هایی که دهن به فحاشی باز میکنند هست نه نقد و نظر دوستان قطعا هیچ انسانی کامل نیست و هیچ اثری عاری از اشتباه این نقد هاست که باعث پیشرفت میگردد شما دوست باسواد و نکته سنج من هستید و دلگرمم به وجود شما و سایر دوستان در سایت بمانید به مهر و بسرایید | |
|
سلام و درود بر شما خوش آمدید و قلم رنجه فرمودید | |
|
سلام سعید جانم خوش آمدید و قلم رنجه فرمودید سپاس از شما و حضورتان | |
|
درود بر شما بانو حسین زاده ی گرامی سپاس از شما و حضورتان | |
|
درود بر شما جناب قلی پور خوش آمدید و قلم رنجه فرمودید | |
|
درود بر شما جناب رزاس خوش آمدید و قلم رنجه فرمودید | |
|
درود بر شما جناب کاظمی خوش آمدید و قلم رنجه فرمودید | |
|
درود بر شما استاد ناظمی خوش آمدید و قلم رنجه فرمودید بمانید به مهر و بسرایید | |
|
به به سلام ایمان خان جان، رفیق دیروز پیروز خیلی خیلی خوش آمدی | |
|
درود بر شما جناب معصومی خوش آمدید و قلم رنجه فرمودید سپاس از شما | |
|
درود بر شما جناب رضوی خوش آمدید و قلم رنجه فرمودید ایام عزت مستدام | |
|
درود بر شما جناب مسکین بزرگوار سپاس از شما و حضورتان ممنونم بابت تعاریف | |
|
درود بر شما بانو رستم پور خوش آمدید و قلم رنجه فرمودید بمانید به مهر و بسرایید | |
|
درود بر شما جناب پرناک سپاس از شما و حضورتان ممنونم | |
|
درود بر شما خانم زارع بسیار خوش آمدید و قلم رنجه فرمودید ممنوم بابت تعاریف تان و سپاس برای حضور سبزتان بمانید به مهر و بسرایید | |
|
درود بر شما جناب احمدی سپاس از شما و حضورتان ممنونم بابت تعاریف | |
|
گفتم اجتماعی سیاهی ، از کلمات آماده کیبورد اشتباه انتخاب شد ، سیاسی منظور بود
خواهش میکنم 🌺🌻 | |
|
درود بر شما جناب معصومی در پناه جدم امام حسین علیه السلام پاینده باشید | |
|
درود بر شما جناب افضلی خوش آمدید و قلم رنجه فرمودید بمانید به مهر و بسرایید | |
|
سلام و درود حضرت استاد خوش عمل خوش آمدید و قلم رنجه فرمودید امیدوارم که خداوند همیشه سایه ی شما را بر سر اهالی شعر مستدام دارد | |
|
درود بر شما جناب تختی خوش آمدید و قلم رنجه فرمودید بمانید به مهر و بسرایید | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درودبرشما استادمحمدی عزیز
بسیارزیبا بود
کوتاه اما پرازحرف
کنایه ای ظریف ورندانه داشت
درهرقالبی که می نویسید موفقیداستاد
موفق ترباشید