دوشنبه ۳ دی
|
آخرین اشعار ناب سید مصطفی سامع
|
داستان انار
بعد ذکـرِخدا و نعتِ رسول
می گشایم زبان به مدحِ بتول
داستــانی کنـــم بیـــان بشنو
که صحیح الخـبربود منقول
گفت راوی که فاطمه یکروز
گشت بیماروشد زدرد ملول
آمـد انــدر کـــنــارِ او حیدر
به پرستاریش بـُدی مشغول
گفت حیدر بــه بانوی عالم
چه بود میلِ دل ترا معمول
گفت بابم زهمـسرت هرگز
نکنی خواهش از زر واز پول
حرف تومثلِ حرف باب منست
هرچه گویی کنم به دیده قبول
گر برایت همی بود مقدور
یک انـاری بیار جانِ بتول
صاحب جودولطف وکان عطا
شاه خوبـــان، علـــی ولی الله
شد برون از درونِ بیت عاجل
تا کـند دانه ای انـــار حاصـــل
رفت هر سو ولی نیافت انار
مرتضی شیر رب مــهِ کامل
گفت آنجا به مرتضی یک کس
نزد شمعون شود انار حاصل
رفت بر دربِ آن یهودی زود
داشت شمعون انـــار در منزل
زو گرفت یک انار شـد راهی
جانب منزل آن شـــــهِ عادل
ناگهان بین راه علـــــی بشنید
ناله کــورِ بــی کــــسِ سائل
بود آن کور در خرابه مقیم
نزد اودر خرابـــــه شد داخل
شـــد پرستارِمردِ کـــورِعلیل
تا کند بهر وی رفــعِ مشکل
گفت براوکه چیست میل دلت
او اناری بخواست از بـــاذل
صاحب جودولطف وکان عطا
شاه خوبـــان، علـــی ولی الله
کرد آن دم دو نیم شهِ فاضـــل
نیـــــم آن داد تا خـــورد کامل
خورد نیمی انار و خواهش کرد
نیم دیـــگر زمرتضــــی ســـائل
دست ها شد تهی و با دل زار
پس علی شد روان سوی منزل
گشت وارد به بیتِ خود او دید
طبـــــقی پرانــار در داخل
نزد زهـــرا بیامـد و پرســــید
کین انارازکجـــا بشـــد حاصل
گفت آورد یکی طبق و بگفت
داده این را امیر حق واصل
کردی در راه حق علی انفاق
شد انار از بهشتِ حق نازل
سامعا از علی چو کور بخواه
که گشـــاید گــره ز کـارعاجل
همه داستان به یک ساعت
بسرودم ز ذوق دل کامل
صاحب جودولطف وکان عطا
شاه خوبـــان، علـــی ولی الله
۱۷-۰۹-۱۴۰۳
|
۱ شاعر این شعر را خوانده اند
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.