با سلام و درود فراوان بر سروران عزیز، فرارسیدن نوروز باشکوه را بر شما سروران عزیز تبریک عرض می کنم. برای عزاداران تسلیت، رفتگان روانی شاد، مریضان شفاو سلامتی و دردمندان رفع حاجات و گرفتاری هارا آرزومندم. سه ماه و اندی از عضویت من در سایت و درگذشت فاطمه عزیز گذشت. در این مدت سعی کردم عضوی مفید و سر به راه برای انجمن شما باشم. امیدوارم در سال جدید همگی در کنار هم در جهت ارتقای توان هنری خود و سایت شعرناب بکوشیم.
مثنوی 4
بشنو ای تبریزی ام زین پس مجو احوال خوش
بد نشستم بر سریری چون دلت دردانه کش
رخ گرفتم لب ستاندم سینه کردم سهم خاک
عطر بردم با تنم مشک از سیه زلفان پاک
بردی از من تو رفاهی بیش از آن اندازه ات
من حلاوت از زبان بردم هم از شیرازه ات
از لبانت رفت خندیدن و از قلبت نوید
وز خریدن یا به تن کردن لباسی نا امید
گر تو قلبت را دمی سازی تمام ام خانه ای
قادرم آن را به یک فرمان کنم ویرانه ای
شمسی از بیرون و سلطانی به تخت اندر درون
گر نبودم این حکومت آتشی بودی کنون
وقت نوروزی زمین چرخان به گرداگرد مهر
چین دامن بر هوا سرخی نماید شرم چهر
من در آن لحظک کجا باشم تو صورت بر که ای
باشی ار جز با بتان بر عاشقی لایق نه ای
مختصر زان رو که ما را دیده ای در کفن و دفن
از درون باشد حرامت خواب و خور تا روز کفن
جز به رفتن راه عشق از آن که قلبت زنده است
بسته باشد ره ز حسرت ها ز تیغ آکنده است
راه سختی شد برایت از سبکباری چه سود
تلخی ات از عشق فردا شهد از مردن به زود