زمانه

سلام استاد ممنون از حضورتان زیبا نگاه مهربانانه شماست الهی همیشه باشید وبسرایید

ظلم مثل ما نیست، او می داند
کجا از تنش در بیآورد، انسان را
دست ببرد در نوار زمان
و ساعت ناراستی اش را
پاک، از ذهن خسته یِ خدا کند!

سلام
محمد رضای عزیز
جناب خوشرو

خوشحالم از بخش ورودی کار خوشتان آمده
همیشه باشید و بشتابید
استفاده می برم از حضورتان
ممنون

ظلم مثل ما نیست، او می داند
کجا از تنش در بیآورد، انسان را
دست ببرد در نوار زمان
و ساعت ناراستی اش را
پاک، از ذهن خسته یِ خدا کند!

سلام بانو
خیلی خوش آمدید
ممنونم از حضورتان

(/بچه های روستا
با لهجه می گویند ، سلام
با لهجه غذا می دهند به هم
با لهجه رویا می بینند/
مثل یک روستا زاده به خوابم بیا
دوست دارم قبلِ عریان شدنم،
در کفن، دستهای تو
پیراهن پاره ام را وصله کند، در کفنم... .)

ظلم مثل ما نیست، او می داند
کجا از تنش در بیآورد، انسان را
دست ببرد در نوار زمان
و ساعت ناراستی اش را
پاک، از ذهن خسته یِ خدا کند!

سلام
و عرض ادب
خیلی خوشحالم از حضور پر مهرت
بی تعارف جایگاه ویژه ای در قلبم داری
الهی همیشه باشی وبتابی

(... من آمده‌ام
تا به جای پنجه‌های مرده‌ی پاییز
پنجه‌های زنده‌ی تو را بپذیرم.
من آمده‌ام تازه‌تر از هر روز
تا تو را با پیشانیت بخاهم
که بلندتر از رگبار است.
می‌خواهم دوباره بیآغازم
این بهاری را که خواهی نخواهی
خون مرا در راه ها می‌دواند
و به دل‌ها می‌برد.
این بهاری که
چه عاشقانه است.
و من در برابر همه‌ی دست‌هایش که گشوده است
ناگزیر به پاسخم!
...)

ظلم مثل ما نیست، او می داند
کجا از تنش در بیآورد، انسان را
دست ببرد در نوار زمان
و ساعت ناراستی اش را
پاک، از ذهن خسته یِ خدا کند!

سلام استاد عزیز
خیلی خوش آمدید
ممنون از لطفتان

ظلم مثل ما نیست، او می داند
کجا از تنش در بیآورد، انسان را
دست ببرد در نوار زمان
و ساعت ناراستی اش را
پاک، از ذهن خسته یِ خدا کند!

درود بانوی مهربان

سلام. شاه بانو
خیلی خوش آمدید
و ممنونم از حضورتان 💐 💐 💐

سلام خیلی خوش آمدید بنده هم متقابلن این عید باستانی را خدمتتون تبریک عرض می کنم و امیدوارم سالی سرشار از موفقیت باشه براتون و خانواده محترمتون تقدیم به شما 💐 💐 🙏

سلام
بسیار ممنونم
ممنون بی نهایت شما من شرمنده می کنید
زنده باشید 🙏🙏

سلام دوست عزیز خیلی خوش آمدید

ممنون از لطف شما

ظلم مثل ما نیست، او می داند
کجا از تنش در بیآورد، انسان را
دست ببرد در نوار زمان
و ساعت ناراستی اش را
پاک، از ذهن خسته یِ خدا کند!

سلام جناب آزاد
خیلی ممنون از دقت نظرت بله همون کبک
لطف کردید اصلاح کردم دومی ترجیح میحم همون منقار ات
باز نکته ای بود خوشحال میشم جوابگو باشم در مورد خود شعر نظری نداری. منتظر یه نگاه جامع و کامل ازتون میمونم انشالله سر فرصت دریغ نکن

سلام متشکر یکی دو تا نکته ظاهری به نظر رسید که گفتم اما نگاه جامع و کامل حقیر اشراف لازم را نسبت به فضای ادبیات معاصر ندارم جناب امین آزادبخت استادند که چندیست از محضرشان محرومیم زنده باشید

ظلم مثل ما نیست، او می داند
کجا از تنش در بیآورد، انسان را
دست ببرد در نوار زمان
و ساعت ناراستی اش را
پاک، از ذهن خسته یِ خدا کند!

سلام و عرض ادب جناب حسنلو بزرگوار
در باره این هنر نمایی هرچه بگی کم است
دست مریزا از قلم پر بار شما مانده گار

سلام
بانو کاسینی خواهر خوبم
ممنون از لطفت
در پناه حق

ظلم مثل ما نیست، او می داند
کجا از تنش در بیآورد، انسان را
دست ببرد در نوار زمان
و ساعت ناراستی اش را
پاک، از ذهن خسته یِ خدا کند!

سلام استاد جان.
ممنونم از حضور مهربانت
همیشه در سلامت وآرامش

ظلم مثل ما نیست، او می داند
کجا از تنش در بیآورد، انسان را
دست ببرد در نوار زمان
و ساعت ناراستی اش را
پاک، از ذهن خسته یِ خدا کند!

درود خانم خدابنذه

ممنونم از حضورت
در پناه حق

ظلم مثل ما نیست، او می داند
کجا از تنش در بیآورد، انسان را
دست ببرد در نوار زمان
و ساعت ناراستی اش را
پاک، از ذهن خسته یِ خدا کند!

سلام استاد سبکبار عزیرم
ممنونم از حضور ارزشمند شما بزرگترم
که بنده نوازی کردید
واقعا خوشحال میشوم پای اشعار عزیزت
باشم، چشم

(
2

شبانه­ ي ليلي به بازخواني ­ي قيس



گيسو به باد پيچيده بانوي قيس

شفا مي­ طلبد

از درِ درهاي باديه.





يائسه مي­ گذرد

شبق از گيسوش

عشق،

در حجله­ گاه خليفه



کاسه در کاسه صف کشيده به دريوزگي

که هلاهل

در مطبخ بازرگان.

شانه­ ي انگشت

به شن مي­ کشد

شاخه به شاخه

زيتوني رنگ.



هان اي کمند تافته

قد بيفراز

تا کجاوه­ ي اول.



بازگشت



عشق

در قبيله­ ي من

خنکاي برف است و

شعور ضمني آب.



هفت دروازه­ ي آسمان

از آنِ هفت پيکر ناظم

من اگر کفني داشتم

نگاهِ ليلا مي­ کردم و

مي ­مردم.)

قطعه دوم شبانه لیلی به بازخوانی ی قیس
از بهرام اردبیلی نازنین
تقدیم شما استاد عزیز

بسیار هدیه گرانبهایی بود از نای شاعر . درود بر شما

ظلم مثل ما نیست، او می داند
کجا از تنش در بیآورد، انسان را
دست ببرد در نوار زمان
و ساعت ناراستی اش را
پاک، از ذهن خسته یِ خدا کند!

سلام
مازیار عزیزتر از جان
خوشحالم از اینکه منت گذاشتی شعر را خوندی
دوست داشتم نظرت بدونم حالا قسمت نشد انشالله
قسمت شد در کارهای بعد

(ذوذنبي بر خاک



همسرم!

اين دعا و قسم را که سخت ناخواناست

به گردن اسبي بياويز

که بر اجساد سربازان و ما خواهد گذشت.

اسبي به هيأت انسان

به هيبت بهمني در سهند.



ارديبهشت است

قتال­ ترين ماه منظومه­ ي شمسي



فروبند درها را اي بيوه­ ي سي­ ساله

اسب نبي در قريبان

شيهه مي­ کشد ور بي مرکوب،

در کمند سواره نظام است.



شام،

ديگران را فطير و کلم بده

براي بهرام

پونه بجوشان.



ماه درشت خوب

دري که به لطف باد ـ باز و بسته مي­ شود.

الامان اي جوخه

ماشه را نچکان

هنوز اندکي شب است ...



برنوي روسي

سکوت قريبان را نشانه مي­ گيرد

و نبي در ذهن شاعر

نشسته بر باد و بر ارس مي­ تازد)
این شعر بهرام اردبیلی عزیز تر از جانم
که سخت دوستش دارم تقدیم می کنم
به شما شاعر دوست داشتنی

ظلم مثل ما نیست، او می داند
کجا از تنش در بیآورد، انسان را
دست ببرد در نوار زمان
و ساعت ناراستی اش را
پاک، از ذهن خسته یِ خدا کند!

سلام سرکار خانم مهتدی ممنونم از حضورتان که همیشه من مورد لطف قرار می دید همیشه در پناه حق

ظلم مثل ما نیست، او می داند
کجا از تنش در بیآورد، انسان را
دست ببرد در نوار زمان
و ساعت ناراستی اش را
پاک، از ذهن خسته یِ خدا کند!

سلام
بانو خوش آمدید
ممنون از نگاه مهربان شما

(پلک بر هم بگذار

و در اين دقيقه­ ي آخر

که ماه

در کمين عقرب مي­ خرامد

نگاه­ اَم کن و

نَفَس ­اَم را بيامرز.)

ظلم مثل ما نیست، او می داند
کجا از تنش در بیآورد، انسان را
دست ببرد در نوار زمان
و ساعت ناراستی اش را
پاک، از ذهن خسته یِ خدا کند!

سلام
خوش امد
جناب خسروی

(نه، نه، نه،

تو تنها اقاقياي يادبود مني

که به خاطر مزار نروييده­ اي.)
بهرام اردبیلی عزیز
تقدیم شما

ظلم مثل ما نیست، او می داند
کجا از تنش در بیآورد، انسان را
دست ببرد در نوار زمان
و ساعت ناراستی اش را
پاک، از ذهن خسته یِ خدا کند!

سلام
محمدم خیلی خوش آمدی
ممنونم از لطفت
واقعا هر آنچه بیان داشتی از بزرگی تو
این شعر لایق این همه لطف نیست

(به سلمی


حامی ی دور بوده ام از نورْ حالتی

قدرتی داشته ام آری

چون مردگان که قادرند ولی نه جز به لطافتی

حامیند اگر پا سرْشان نه جز چو علف بُگْذاری


راه از میانِ علف گرفته ام

که راه پوش و راه افزاست :

راه های فراوانِ رفته ام

که بُرده ام به جا و نبرده هیچ جا


اما عزیز من سلْما

می خواستم کجا رسید

کنار این همه هرزابها

که سفر می کنند و برق می زنند

که برق می زنند و در قلبِ علفها و ناپدید ...


مرا دفنِ سراشیبها کنید که تنها

نَمی از بارانها به من رسد اما

سیلابه اش از سر گُذَر کند


مثل عمری که داشتم .)
شعر از بیژن الهی نازنین
تقدیم تو دوست خوبم

ظلم مثل ما نیست، او می داند
کجا از تنش در بیآورد، انسان را
دست ببرد در نوار زمان
و ساعت ناراستی اش را
پاک، از ذهن خسته یِ خدا کند!

درود برشما جناب آزاد ارجمند
خوش برگشتید و به راستی جایتان خالی بود که اکنون سبز هست، همیشه به شعر و روشنا

سلام
استاد عزیز ممنونم از حضور مجددتان

(....
و زیباترین خمیازه را کبریت کشید به گاه افروختن
تا سیمای تو حادثه‌ای باشد در میان تاریکی.
آن گاه که برگریزان، این کف زدن شدید بر می‌خاست
برای نوحی، به شکل پیریی من
که حتی مرگ خود را نیز باخته بود .
در جهت هفت برادران که به یک زخم می‌میرند،
تو می‌تازی
هم تاخت اسبانی
که فرمان رهایی‌شان
چون فرمان اسارتشان
نوشته نیامده.
....)
بخشی از شعر زیبای بیژن الهی عزیز
تقدیم مهربانی شما

سلام خانم قشقایی لطف دارید زنده باشید

سلام آقای حسنلو متشکر زنده باشید

ظلم مثل ما نیست، او می داند
کجا از تنش در بیآورد، انسان را
دست ببرد در نوار زمان
و ساعت ناراستی اش را
پاک، از ذهن خسته یِ خدا کند!

سلام و شب بخیر خدمت
خواهر مهربانم بانو قشقایی
ممنونم از حضورتان شما همیشه لطف دارید
در پناه حق باشید و به شادکامی وسلامتی

(عشق

کلمه­ اي بر آب



همه چيزي در اين جهان

پا در رکاب

ليلا به شاخ آهو بسته.



مژه­ گان ­اَش

درازمدت و مسموم

و به انحناي پلک

کشته­ ي سهراب.

همين که نمي­ نوشم

مي­ پاشم اين زهرة­القند

براي زاغ و کلاغ

زلف درازم باغ

خاتون برنج

با نديمه­ ي مس

برشود از پاره­ ي مخمل مرگ؟

چنگ مي­ زنم

به آهنگ تاري از مژه­ گان­ اَش

تا بافه­ ي کفن ­اَم باشد

يا ماه بني­ هاشم.)

سلامت باشید و برقرار الهیییی
اوقاتتان به نیکی
درود بر شما و مهربانیتان
فقط می توانم بگویم روزهای خوب می رسند
کهفقط لبخند باشدو زندگی. تمام لیلاها و تمام ماه ها و
خورشیدها برقصندو پایکوبی کنند از آسمان تا زمین
از فرش تاعرش

ظلم مثل ما نیست، او می داند
کجا از تنش در بیآورد، انسان را
دست ببرد در نوار زمان
و ساعت ناراستی اش را
پاک، از ذهن خسته یِ خدا کند!

سلام
جناب شفیعی شاهرخ عزیز
خیلی خوش آمدید
بی نهایت سپاس گذارم
اینکه پنجره سبزی به دست شما گشوده بشه به این شعر برام خیلی

(
شبانه­ ي ليلي به بازخواني­ ي قيس

1

بازو بگشا

اي فيروزه

بر چشم­ هاي تاريک­ اَم


سپيده دم از گور برخاسته

شبنم رنگي

بر پاره­ هاي مستولي افشان

چشمي گشوده مي ­شود

هزار نيزه بر جوشن دريا

روان

قلب قيس يورتمه مي ­رود

به دنبال آهو.


پلک بر هم بگذار

و در اين دقيقه­ ي آخر

که ماه

در کمين عقرب مي­ خرامد

نگاه­ اَم کن و

نَفَس ­اَم را بيامرز.)

از بهرام اردبیلی عزیز

ظلم مثل ما نیست، او می داند
کجا از تنش در بیآورد، انسان را
دست ببرد در نوار زمان
و ساعت ناراستی اش را
پاک، از ذهن خسته یِ خدا کند!

سلام جناب فرشید فر گرامی
خیلی خوش آمدید
خوشحالم مود توجهتان بوده
و ممنون از لطفتان
و همچنین از شاهرخ عزیز

(
4

شبانه­ ي ليلي به بازخواني­ ي قيس



به سوي آب مي ­روم

کمان ماه

در آرزوي گلويم

در آن دقيقه­ ي برج

قسم مي­ خورم

عاشق چشمي نبوده ­ام.





دريچه­ ي ماتم

گشوده به ايوان شرقي

قبيله در آتش

خيالِ دميدن

مقابل من.



بانوي ارجمند!

سينه ريزت را

به من ببخشا

تا رها کنم ­اَش

در تک دريا.



حال

زمان يادگيري نام گلي است

که پنج پَرَک داشت

و هفت زبان زهرآگين

پيچيده بود

بر هفت پرچم زخمين ­اَش





شب تلخي است

ماهِ تلخ

کمان پذيرفتني!

سلام به انحناي کشيده­ ات.)

از بهرام بهرام اردبیلی عزیز
تقدیم شما

:30

ظلم مثل ما نیست، او می داند
کجا از تنش در بیآورد، انسان را
دست ببرد در نوار زمان
و ساعت ناراستی اش را
پاک، از ذهن خسته یِ خدا کند!

سلام
بانوی عزیز
خیلی ممنون از حضورتان

(ظلم روزهای آفتابی هم کت می پوشد
در خیابان تاکسی سوار می‌شود
کرایه هم بیشتر می‌دهد
و از دخل کسی هم دزدی نمی کند
او خوب می داند کجا انسان را از تنش در بیاورد
و دست ببرد در نوار زمان
تا ساعت ناراستی اش را
پاک از ذهن خسته یِ خدا کند)

ظلم مثل ما نیست، او می داند
کجا از تنش در بیآورد، انسان را
دست ببرد در نوار زمان
و ساعت ناراستی اش را
پاک، از ذهن خسته یِ خدا کند!

سلام خانم حسین زاده خیلی خوش آمدید و ممنون از لطفتان (دستم را بگیر اگر بیافتم آسمان خوش حساب نیست! می ترسم به وقت گل دادن تو هیچ شاخه دستم را نگیرد گل باش در این ساعت، بهاری ام که تو را، برف تنم تیر می کشد ....)

ظلم مثل ما نیست، او می داند
کجا از تنش در بیآورد، انسان را
دست ببرد در نوار زمان
و ساعت ناراستی اش را
پاک، از ذهن خسته یِ خدا کند!

سلام و عرض ادب
استاد جان
ممنونم از حضورتان

(مي­خواهم­ اَت اي زخم سياه!

1
دوان آمده امروز

با چهار زانوي زخم

بريده بر کف ايوان

از نافه­ ي آب است

مي­ پيچد

چنان­ که بر درِ دريا

هيونِ حامل
2

بر آن­ اَم

که به عقرب ماه

آهويي بگزم

تا راه آبي سپيده شدن

در قلب و رگ

بسته شود
3

حرامي­ ي باز آمدن

اي مرگ آخرين ­اَم

عبور کن از شام غريبان دامن ­اَم

اي آذرخش نباتي

خميده بشکن

در خم نارنجي.)

ظلم مثل ما نیست، او می داند
کجا از تنش در بیآورد، انسان را
دست ببرد در نوار زمان
و ساعت ناراستی اش را
پاک، از ذهن خسته یِ خدا کند!

سلام استاد جان
خیلی ممنون از حضورتان
(برگ تن باد را زخم می کند
خیابان تن خانه را
و من....
با من آمدی که اینجا
پشت سرِ / حضرت پاییز،/ نماز بگذارم ؟
شب، نارنجی دشت را شسته
باد سوار بر کلام ام
نمک می خواند به تن زخم
و تو ایستاده ای
در گوشه ی چشمانت
آمدنت گاهی، خنده یِ مادرم است
روی سینه ، گاه خواهر شیطان..)

ظلم مثل ما نیست، او می داند
کجا از تنش در بیآورد، انسان را
دست ببرد در نوار زمان
و ساعت ناراستی اش را
پاک، از ذهن خسته یِ خدا کند!

سلام خانم ایرانپور عزیز
خیلی ممنونم از حضورت

(غزال
نافه در سراب مي­ راند

طاق
مي­ شکند خواب

به شيرازه­ ي ابرو

ايستاده دستي به آمدن

گاهي که

گاهواره

آمد و شد دارد

به رفتارِ انگشتي اگر مي ­تواني

ليلي، ليلي

بگذر از اين جلاي دريايي

چه موميايي­ي زيبايي

نشسته به سايه ­ي زيتوني

آن­ جا که سپاه مرگ

آرام و مطمئن مي ­آيد.

دُرّ يتيم

دريا

سنگ لحد

ماه

توان يافتن ­اَم نيست

مدينه ­ي بازگشت را

صداي نور شنيدم

صدايي از

دماغه­ ي شب بو

چه سبک مي ­وزي اي باد!)

ظلم مثل ما نیست، او می داند
کجا از تنش در بیآورد، انسان را
دست ببرد در نوار زمان
و ساعت ناراستی اش را
پاک، از ذهن خسته یِ خدا کند!

سلام استاد جان
خیلی خوشحالم از حضورتان

(دستم را بگیر
اگر بیافتم
آسمان خوش حساب نیست!
می ترسم
به وقت گل دادن تو
هیچ شاخه دستم را نگیرد
گل باش در این ساعت، بهاری ام
که تو را، برف تنم تیر می کشد

سقوط حرف به حرف تو
میان این همه حرف
و مغز من، انبار سوزن
تو، کدام کاه را کوه می خوانی ؟
ای گلوگاه نور!
....)

ظلم مثل ما نیست، او می داند
کجا از تنش در بیآورد، انسان را
دست ببرد در نوار زمان
و ساعت ناراستی اش را
پاک، از ذهن خسته یِ خدا کند!

مهدي حسنلو
مهدي حسنلو
۵۳ دقیقه پیش
سلام مازیار عزیزم
بی نهایت خوشحالم میشوم
لطف شعر به نقد است
بویژه به قلم توانای تو و خیلی خوشحال‌تر میشوم
هر آنچه نکات منفی تر برجسته تر بیان بشه

ظلم مثل ما نیست، او می داند
کجا از تنش در بیآورد، انسان را
دست ببرد در نوار زمان
و ساعت ناراستی اش را
پاک، از ذهن خسته یِ خدا کند!

سلام
پسر دوست داشتنی سایت
خیلی خوش اومدی ژکای عزیز
ممنونم از لطفتان

(صبح از خواب بیدار می شوی
و هنوز شب است
اما مثل آسمانِ تو نیست
که ستاره سرخی با سو سوی صدایش
بشکند تاریکی سکوت را.
پله ها را پایین بیا
و هیچ دری را به مسلخ قفل نبر
که بغض می کند
و جایش زخمی می‌شود به ابعاد اتاقی رو به هیچ
....)

ظلم مثل ما نیست، او می داند
کجا از تنش در بیآورد، انسان را
دست ببرد در نوار زمان
و ساعت ناراستی اش را
پاک، از ذهن خسته یِ خدا کند!

سلام
مرد خستگی ناپذیر
از میدونستی دارم برف پارو می کنم.
شما هم خدا قوت

ظلم مثل ما نیست، او می داند
کجا از تنش در بیآورد، انسان را
دست ببرد در نوار زمان
و ساعت ناراستی اش را
پاک، از ذهن خسته یِ خدا کند!

سلام
جناب رضا پور
حتما قرار چاپ بشه ما را جاودانه کنه چرا که نه

ظلم مثل ما نیست، او می داند
کجا از تنش در بیآورد، انسان را
دست ببرد در نوار زمان
و ساعت ناراستی اش را
پاک، از ذهن خسته یِ خدا کند!

سلام استاد جان
ممنون از حضورتان

ظلم مثل ما نیست، او می داند
کجا از تنش در بیآورد، انسان را
دست ببرد در نوار زمان
و ساعت ناراستی اش را
پاک، از ذهن خسته یِ خدا کند!

سلام
و سپاس از حضورتان
برادرم

ظلم مثل ما نیست، او می داند
کجا از تنش در بیآورد، انسان را
دست ببرد در نوار زمان
و ساعت ناراستی اش را
پاک، از ذهن خسته یِ خدا کند!

سلام مسعود عزیز

خیلی خوش آمدید
واقعا زیبا و با نگاهی بدیع شعر روایت کردی
برا خودم خیلی جذاب بود
ممنون که بی تفاوت نبودی
از وقتت زدی

فقط یه نکته
با نگاه تو خیلی زیبا بود مخصوصا این سطرش
ولی برام من خاص عرض می کنم
وقتی آمدی
خورشید ( مادر) نماند برای افطار
من آن روز ها کودکِ روزه...
.... هنوز گلهای روی مزار...
خواستم یادی بکنم ازش به لطف حضور تو میسّر شد
....
شیهه و اسب تنهایی از دو سمت زمان
واقعن زیبا گفتی این نکته ها را
در دشت‌های دور منتظر!
نهایت استفاده را می برم از دانش و فهمت

ظلم مثل ما نیست، او می داند
کجا از تنش در بیآورد، انسان را
دست ببرد در نوار زمان
و ساعت ناراستی اش را
پاک، از ذهن خسته یِ خدا کند!

سلام
بانو
حسین زاده
زیبا نگاه مهربانانه شماست
لطف دارید

سلام
امیر حسین عزیز
داداش تا دلت بخواد
این سبکی هست انشالله قسمت شد منتشر می کنم

آره یه خورده طولانی بود بیشتر شخصی بود
حالا قبل ویرایش چندباره می‌دیدی چکار میکردی

فدای تو بشم پسر با معرفت البرز

ظلم مثل ما نیست، او می داند
کجا از تنش در بیآورد، انسان را
دست ببرد در نوار زمان
و ساعت ناراستی اش را
پاک، از ذهن خسته یِ خدا کند!

سلام
بانو شین بانو
خیلی خوش آمدید

از اون پیام‌هایی که کلی باید فکر کنی چی بنویسی
اگه بی نهایت ام درصد تاثیر گذار باشم
راضی ام از خودم
( شاید یه روز یه شاعر تو مصاحبه اش در مورد شعرش از من هم اسمی برد اگه با چشم های خود ببینم چی میشه، اگه هم با ذهن های دیگه دیدم..)

واقعا ممنونم

در پناه یه آسمون خدا

ظلم مثل ما نیست، او می داند
کجا از تنش در بیآورد، انسان را
دست ببرد در نوار زمان
و ساعت ناراستی اش را
پاک، از ذهن خسته یِ خدا کند!

سلام
مهدی جان
شکسته نفسی می کنی ، در دانش تو شکی نیست

از بزرگ واری تو تقصیر متوجه من بود حساسیت بخرج دادم و عجله کردم

برا من افتخار بزرگی
داشتن دوستانی مثل تو، که شاعر و عاشق اید

ممنونم که میدانی
ولی گرفتاریها زیاد مهدی عزیز
شبتون بخیر

سلام جناب حسنلوی عزیز و گرامی
من ناراحت نشدم که بخواهم به خاطر ناراحت شدنم مطلبی را که بنویسم ننویسم. اما در خصوص گرفتاریها واقعا راست می گویید
مثلا همین شعر بلند بی نظیرتان هم خواندنش وقت می خواهد و هم پرداختن بهش
البته این فرصت پیدا شد که روی شعرتان تفکر کنم برای همین می گویم بی نظیر است

یک نکته جالب در این شعر را اشاره می کنم که نظرم را جلب کرد و به نظرم در اوج هنرنمایی یک شاعر بروز پیدا می کند و آن هم بیان شاعرانه در نزدیکی پایان جمله جایی است که فعل می خوابد

عصری که خورشید را هنوز آتش آفریده نبود
خدا مکثی بود هزاره ها

می بینیم که در هر دو جمله نقش های جمله دگرگون شده است.

عصری که هنوز خورشید آفریده نشده بود
در این جمله نقش ها هر کدام در سر جای خودشان قرار گرفته است
جمله مجهول، خورشید فاعل، نشده بود فعل
اما این جمله : خورشید را هنوز آتش آفریده نبود
خورشید آتش را نیافریده بود! (اشاره به سرد بودن خورشید)
آتش خورشید را نیافریده بود!
می بینیم که در این بیان شاعرانه که ابهام شاعرانه وجود دارد قابل تفسیر برای مخاطب می باشد و آنچه باعث بوجود آمدن این ابهام شاعرانه شده است دگرگونی نقش های جمله است

خدا مکثی بود هزاره ها : دقیقا همین ابهام شاعرانه با نقش آفرینی جدید هزاره ها در جمله بوجود می آید

ماه قبض روح شد به خانه : به خانه نقش جدید گرفته است
ماه آمد، یارانه برخیز این حماسه را : آشکارتر است چرا که فعل برخیز مفعول نمی خواهد ولی اینجا شاعر با آوردن مفعول معنای جمله را تغییر می دهد و وارد فاز شاعرانه می شود که با در نظر گرفتن «ماه آمد» پیوند این دو جمله نقش آفرینی ها را بیشتر و بالطبع معانی بیشتری را به ذهن متبادر می کند
از این موارد در این شعر بسیار است :

شبیخون می شود خواب قافله را
تو استعاره‌ یِ مرگی،تا مرگ
نماز می گذارم تو را
گریه را شیهه می کشد در چهره شکسته یِ دشتهایِ دور.

قلمتان سبز و دلتان دریایی

سلام مجدد
مهدی جان من عرض کردم در دانش تو
... من چند سال ازت می خونم
به نکته های جالبی اشاره کردی
گاهی فکر کنم غریزی یا... میاد
بعد می بینم بعد نیست دست نمی زنم
البته جاهایی هم خیلی خوب در نمی آید
مثل شعر کلمه کوچه است
زیاد از حد بود فکر کنم
بود بخش میانی و نزدیک به آغاز

بازم مرسی
قربون قلب نازنین تو

سلام مجدد فدای تان
دانش که انتها ندارد، بهتر است همان اعتراف به ندانستن
دلتان دریایی

ظلم مثل ما نیست، او می داند
کجا از تنش در بیآورد، انسان را
دست ببرد در نوار زمان
و ساعت ناراستی اش را
پاک، از ذهن خسته یِ خدا کند!

سلام
خیلی خوش آمدید

دقت نکرده‌ام، تا 20. 21 سالگی آره خیلی مانوس بودم باهاش بعدش مثلن بزرگ شدم... و این همه شاعر بعضی هاشون در گم نامی آمدن ورفتن..وقت کم.

ولی خیلی کنجکاو شدم یه بار دیگه دلی، صدای پای آب گوش کنم در کنار سهراب

دادا هر وقت لازم بود
دل بزن به اینجا ولی قول دریا نمیدم
فدا

ظلم مثل ما نیست، او می داند
کجا از تنش در بیآورد، انسان را
دست ببرد در نوار زمان
و ساعت ناراستی اش را
پاک، از ذهن خسته یِ خدا کند!

سلام بانو حاجیان
خیلی خوش آمدید
واقعا خوشحال شدم این شعر شما را تا سهراب برد
ممنون از
از خیال های بی هوایت بانو که این شعر تا در اون محفل بردی

حالا چرا؟ عجول در رویا پردازی ها
نمیدونم
دنیای شعر دیگه

درود مهدی عزیز
برای اینکه فیلم افتاده روی دور تند
تقصیر شاعر نبود، فیلم از قبل خلقت شروع شده خواسته همه اتفاقات را هم مرور کند ناگزیر باید تصاویر سریع در ذهن شاعر ورق بخورد

استادحسنلو
خرده ازمن نگیرید
برایِ هراحساسی که مانندِسهراب شعررابدرقه یِ
قلم میکندفقط بایدگفت رویاپردازعجول
شمااگرسریع هستیددررویاپردازی هایتان وامادقت راهم زنده نگهداشته ایددرکنارِهرواژه که ازدلتان لبریزشده
قابلِ ستایش است چنین قلمی مرحبا

سلام
واقعا اینطور نبودم منظورم
فقط سوال بود
اتفاقن
برام جالب و قشنگ بود بانو حاجیان
عجول رویا پردازیهای خیلی قشنگ
ممنون بازم

سلام
خیلی خوش آمدید
سپاس از نگاه مهربانت

سلام
بانو
زیبا نگاه مهربان شماست

در سلامتی وشادی

سلام
بانو آفاق
خیلی خوش آمدید
زیبا حضور مهربان شماست
ممنونم از لطفتان

سلام بانو صنم
و خیلی خوشحال شدم
از حضورتان

سلام
جناب سلیمی
خیلی خوش آمدید
برادرم ممنونم

سلام
بانو حسینی
ممنونم از حضورتان
و لطفی که به من داشتید

قربونت امیر حسین عزیز
شما لطف دارید ممنونم واقعا
این محبتت کلی برام انرژی
ممنونم

سلام
آقا ابراهیم
ممنونم برادر
شما لطف دارید
ممنونم از حضورتان 💐 💐

سلام استاد عزیزم جناب حسنلو عزیز وگرامی گرانقدر
تولدتان مبارک باد هميشه هزاران سال زنده وسالم وتندرست باشید بهترین آروزهارار برایتان آرزومندم عزیزدل
مهدی جان عزیز وگرامی وگرانقدر 🌻🌺🌻🌺🌻🌺🌻
🌹⚘️🪻🌹🌸🌸
🪻🪻🪻🌹🌹
⚘️⚘️⚘️⚘️
🌺🌺🌺
🌻🌻
❤️🌻🌺🌻🌺🌻🌺🌻
🌹⚘️🪻🌹🌸🌸
🪻🪻🪻🌹🌹
⚘️⚘️⚘️⚘️
🌺🌺🌺
🌻🌻
❤️🌻🌺🌻🌺🌻🌺🌻
🌹⚘️🪻🌹🌸🌸
🪻🪻🪻🌹🌹
⚘️⚘️⚘️⚘️
🌺🌺🌺
🌻🌻
❤️🌻🌺🌻🌺🌻🌺🌻
🌹⚘️🪻🌹🌸🌸
🪻🪻🪻🌹🌹
⚘️⚘️⚘️⚘️
🌺🌺🌺
🌻🌻
❤️

دزودها بانو
رجایی عزیز
خیلی خیلی ممنونم
🌺🌺🙏

سلام
جناب عسگر زاده
بزرگ و با دانش
حضورتان برایم افتخاریست
🌺🌺🙏

سلام
سیاوش عزیزم
ممنونم لطف کردید 🌺🌺🙏

سلام جناب زمانی
بسیار ممنوم شما لطف دارید 🌺🌺🙏🙏

سلام
جواد جان بی نهایت ممنونم
برادر عزیزم 🌺🌺🌺🙏

سلام
بانو سمیعی خیلی ممنونم از حضورتان
لطف دارید شما
اتفاقا بخشی که من خیلی دوست دارم آوردید
کودک روزه
متاسفانه دوستان البته همیشه لطف دارند به شعرهای من بجد عرض می کنم
منتخا تین طولانی بودن عصر دلیلی شد دوستان ورود نکردند البته یه بخشهایی یکی دو بخش هم ضعف داره نسبت به باقی شعر شاید یه دلیل دومی باشه
خلاصه عرض این هست این روزها که در مورد زن و زندگی حضورش در جامعه و خانوده
خوب بحثش داغ یه بهونه خوبی بود به خر تقدیر
قسمت نبود
ممنوم من هم برای شما ارزوی سلامتی و ارامش دارم

سلام
بانو جریده خواهر خوب و دوست مهربان ما
خیلی خوش آومد بعد مدتها واقعا خوشحال مون کردی
زنده باشی و شاعر
در سلامت و آرامش
ارزوی من برا شما و همه دختران خوب این سرزمین

سلام
محمد مهربان ودوست داشتنی ام
قربونت برم ممنونم من هم دوباره و دوباره خوشحال هستم از حضور و پیامت
افرین به مرام تواضع شما دوست خوبم
حضورت انگیزه وانرژی ودل گرمی برام
ذلیلی یکی از دلایلم خوبمی
الهی زنده باشی وهمیشه در آرامش

سلام
اقا سعید عزیز
ممنونم خیلی زیاد شکا بی شک خیلی لطف دارید محبت کردید واقعا لایق این همه تعریف نیستم که قبولش مسولیت میاره و حرکت قلم سنگین تر می کنه و آدم حداقل دستم به نوشتن اگه بره هم با هزار ترس
که نکنه کار ضعیف بشه و شرمنده دوستان بشم

الهی همیشه در آرامش و سلامت باشی وبسرایی
افتخار می کنم به داشتن دوست فهیک و دانشمندی مثل شما
تقدیمتان

سلام
جناب آزاد بخت بخت تو این سایت
بخاطر گستره خیلی زیادی شعر بهش می پردازه
هم صحبت از افرینش و خلقت به زبان شعر می کنه هم یه سری مسایل خصوصی راوی مطرح میشه هم در مورد زن و اجتماع و مسله عدالت صحبت می کنه هم در مورد تنهایی اغزین و انتهایی انسان میگه هم در مورد عشق و هم از روز گار پیری و تنهایی نبود عشق صحبت میشه مباحث گسترده ای هست
خودت میدونی دوستان لطف دارند ممنونم از همشون شعرام بدون نقد نمیزارن ولی این یه شعر بنا به همین گستردگی خیلی ها ورود نکردن امیر هم در دایراه علایقش احتمالن نبود البته جز جناب شاهرخ که نقد سبزی براش باز کرد بدلیل کوتاهی ان از قسمت نقدها برداشته شد خلاصه صادفانه بگم بعید میدونم بشه یه نقد منسجم هم در مورد ساختار و محتواش و هم زبانیت مخصوص شعر مطلب نوشت و شما هم استسنائ نیستید