« پند حكيمانه »
جانا تو به دنیای دنی ، گر نبری پِی
بیهوده کنی وقت جوانی خودت طی1
ای جان من، این ارث به دست تو بُوَد هِـی2
نیکو نگهش دار که ارثت نشود طی
ای پیرو دنیای دنی ، حرص تو تا کی
علم از پدر آموز ، مکن ارث خودت طی
میراث ادب از پدرت ، مانده به دستت
امروزت ادب نیست ، به دست تو رسد کی
آن رهزن دنیا ، به جوانان سر راه هست
دانا پدری را نتوان ره زند از وی
جانا زِ غم روز جزایت ، خبری نیست
هر روزه به دنیا ، ره باطل بکنی طی
بیدار شو ای دیده ،که در رهگذر سیل
نتوان بکنی خواب و خوابت نبرد هِـی
ایمن نتوان ماند ، در این بحر تلاطم
مردم بشدن غرق ، در این بحر پیاپی
این نکته نگهدار که در خواب نباشی
خوابت نَـبَرد ، خواب عدم هست پیاپی
بنمای تفکر که تو را چون شود آخر
رفتن همه اقوام تو در خاک پیاپی
درمُلک فنا کار غلط، رسم و رسومی است
بر ملک دیگر پند بزرگان زندت هِـی
این کاخ که می لرزد از این باد هوسها
ترسم که خرابش کند ، این باد از پی
آخر چه شد آن ،حشمت آن ملک سلیمان
جمشیدکجا رفت،چه شد کوروش وآن کِی3
هوشنگ و فريدون و همان سام نریمان
راهـی بگرفتند و بـرفتند پیاپی4
کیخسرو و سهراب و منوچهر و سیاوش
آن شاه دلیران ، همه از سلسله ی کِـی
نوشیروان ، بهمن و بهرام که رفتند
ای دوست بباید تو هم این راه کنی طی
آن دادگران حافظ محدود تو بودند
تعیین حدودت بنمودند ، نگر کی
امروزه تویی وارث میدان یلان5 را
آنها نَبُون6 بهر تو دشمن بِـزَن هی
ضرب المثل است ، اینکه بیارم زِ برایت
تا دشمن ره ندهی غم بودش پی
از حشمت پرویز ، دیگر دَم نتوان زد
چون راه خطر را به بشر هی بزند هی
ضحاک ستم گستر و چنگیز جفا جو
کردند جفا بر همۀ مخلوق پیاپی
چنگیز که خونریزی او ، شهرت او شد
خونریزی او را نبرن پادشهان طی
همچون من و تو آمدن آنها و برفتند
نقشش به من و تو ، بَد و نیکی بزند هی
بر نیک و بد ، عالم بگذشته نظر کن
آن تیر و کمانت زِ جفا زی7 مکنی هی
دانش نتوان یافت زِ هَر بیهُده8 جویی
دانش اثری دارد و بر هوده بَرَد پی
کار قلم و بُرش شمشیر ، یکی هست
دست و قلمت را به هنر گو ببرد پی
اوضاع جهان درهمه جا رنگ به رنگ است
بنما هنری تا که دلیران نشون طی
ناصح که نصیحت کند از دانش یزدان
این نکته ز اول بُد و آخر نشود طی
پامال شد آنکس ، که همین نکته ندانست
دانشور دنیا به همین نکته بَـرَد پی
بر خوان تو از این دفتر دنیا ، ورقی را
بشمار ورق ، دفتر دنیا بُـوَد از کی
در رهگذر باد خزان ، سبز نماند
این باد خزان در جریان است پیاپی
این پند حکیمانه حسن بهر که گفتی
هشدار ! که بر دانش اصلی ببری پی
٭٭٭
1- گذراندن - به پایان رسیدن 2 – آگاه باش 3- کیقباد 4- پی درپی 5- دليران- پهلوانان 6- نباشند 7- زیستن – زه کمان 8- بيهوده
دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی