سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 15 آبان 1403
    4 جمادى الأولى 1446
      Tuesday 5 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        سه شنبه ۱۵ آبان

        خواندن این شعر جرم است

        شعری از

        مهرداد مانا

        از دفتر شعر مانا نوع شعر آزاد

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۰ ۲۱:۵۳ شماره ثبت ۱۰۱۳۶۶
          بازدید : ۳۵۴۷   |    نظرات : ۱۹۸

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر مهرداد مانا

        کاری برایشان ندارد
        یک گلوله در فکرت فرو می کنند
        بعد در جراید بی جنم تیتر می زنند :
        " انار فاحشه ای در مغزش ترک برداشته
        یا توتی پا به ماه
        در خیالش زاییده
        یا پرتغال پندارش خونی شد !! "
        یا اصلا رویم به این سیمان بی سرود
        ممکنست ادعا کنند
        زنی در ذهن این شاعر قاعده شد !!
        ما هم مثل کارون بی خبریم و
        دستمان به هیچ چشمه و چشمی نمی رسد
        آه کاری برایشان ندارد
        تو اما شعر مرا بخوان و زن خوبی باش
        اشکت را آشکار نکن
        مرگ‌ با چوبه یا چکامه چه توفیر دارد
        وقتی سرم بر سینه ی تو نیست ؟؟
        باورکن وقتی دم از تردید می زنی
        به یقین کسی هم طالب شعر مانا نمی شود
        نهایتش خواهند گفت :
        گلاله اش گم شد و گلوله ای گفت :
        "" سلام بر شاعرترین شقیقه ی تاریخ !! ""
         
         
        زمان و مکان این شعر را موش خورده است
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر
        ۱۱۲ شاعر این شعر را خوانده اند

        مجتبی شفیعی (شاهرخ)

        ،

        مهرداد مانا

        ،

        محمد جواد عطاالهی

        ،

        محسن ابراهیمی ( غریب )

        ،

        مسعود آزادبخت

        ،

        شعله(م جلیلی)

        ،

        مهرداد عزیزیان بی تخلص

        ،

        سجاد جم

        ،

        قربانعلی فتحی (تختی)

        ،

        مریم کاسیانی

        ،

        سحر غزانی

        ،

        ایمان اسماعیلی (راجی)

        ،

        تورج شاه علی

        ،

        موسی ظهوری آرام(آرام)

        ،

        گلاله ناصری

        ،

        جمیله عجم(بانوی واژه ها)

        ،

        حمید غرب

        ،

        رضا رضوی تخلص (دود)

        ،

        عباسعلی استکی(چشمه)

        ،

        آرمین پرهیزکار

        ،

        محمد قنبرپور(مازیار)

        ،

        نرگس تیموری متخلص به جانا

        ،

        فاطمه سلطانی

        ،

        میثم علی یزدی (آیت)

        ،

        سلمان مولایی

        ،

        مرضیه حسینی

        ،

        هادی محمدی

        ،

        فاطمه افکن پور

        ،

        منوچهربابایی

        ،

        لیلا گمار (مأنوس شده با قلم)

        ،

        محمد رضا خوشرو

        ،

        مسعود میناآباد مسعود م

        ،

        دانیال فریادی

        ،

        خدیجه وفایی راد ( غریبه)

        ،

        اميرحسين علاميان(اعتراض)

        ،

        فاطمه رضایی برما(آینه عدم)

        ،

        عليرضا حكيم

        ،

        احمدی زاده(ملحق)

        ،

        مدیر ویراستاری

        ،

        منیژه قشقایی

        ،

        مجید آبسالان

        ،

        علی معصومی

        ،

        اسدی

        ،

        محمد راد

        ،

        زهرا مددی

        ،

        حسن گائینی (رزاس)

        ،

        اعظم قارلقی

        ،

        مهدیس رحمانی

        ،

        سارا رحیمی

        ،

        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)

        ،

        مجید فکری

        ،

        آذر مهتدی

        ،

        معصومه خدابنده

        ،

        یلدا خالقی نسب

        ،

        حسین امامی متخلص به حسام

        ،

        لیلا فریدنی

        ،

        ابراهیم آروین

        ،

        حمیده قاسمی (اشک)

        ،

        عاطفه بابازاده خمیران

        ،

        مریم رحیمی زاده

        ،

        حدیث عبدلی (یارا)

        ،

        مرتضی سماواتی

        ،

        غلامعلی همایونی (شمیم)

        ،

        مولود سادات عمارتی

        ،

        حسین مراغه

        ،

        رضا حمیدی راد(احسان)

        ،

        پرستو پورقربان (آنه)

        ،

        مینا خانی

        ،

        آزاده بازوبند

        ،

        مهدی محمدی

        ،

        محمد علی رضاپور

        ،

        سحر موسوی

        ،

        علی اکبرامیدی

        ،

        مجید قلیچ خانی

        ،

        سامان سولقانی

        ،

        اصغر ناظمی

        ،

        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)

        ،

        آرزو عباسی ( پاییزه)

        ،

        برهنه در بارانِ دره ی کومایی

        ،

        حسن چهاردولی ملقب به حافظ

        ،

        امين آزادبخت

        ،

        سارا پیروتی (رها)

        ،

        محمد باقر انصاری دزفولی

        ،

        صادقي(آپو)

        ،

        ادریس علیزاده

        ،

        رضااشرفی فشی

        ،

        طاهر معین

        ،

        سودابه حسن پور(کرشمه)

        ،

        رحیم نیکوفر ( آیمان )

        ،

        پژمان بدری

        ،

        فرید آزادبخت متخلص به شهاب ثاقب

        ،

        طوبی آهنگران

        ،

        قدرت الله حاجی پور(قدرتا)

        ،

        سیاوش آزاد

        ،

        شبنم حکیم هاشمی

        ،

        مهدي حسنلو

        ،

        سارا خوش روش

        ،

        عنایت یزدانی (فرخ)

        ،

        فاطمه یاراحمدی ،روشنا

        ،

        شاهزاده خانوم

        ،

        مسیح علیپور

        ،

        فرشید به گزین

        ،

        افسانه پنام تخلص مولد

        ،

        حامد صمیمی

        ،

        نرگس زند (آرامش)

        ،

        محمد حسن حسن شاهی

        ،

        علیرضا حاجی پوری باسمنج راوی عشق

        ،

        علی نظری سرمازه

        ،

        افسانه نجفی

        ،

        راضیه خضری

        ،

        عباس (یزدان) عظیمی

        ،

        محمدرضا آزادبخت

        نقدها و نظرات
        سید هادی محمدی
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۰۸:۴۳
        سلام مهرداد

        عیدت مبارک

        چراغ اول و خودم روشن کردم

        بسم الله
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۰۹:۴۱
        گل اول
        زندگی

        چشمش که می خندد
        هویتم به خاطر می آید :
        درویشی نان جو فرو برده در آب
        پای نهری در گلستانه
        سوژه ی سرود سهراب !!
        یا
        سرداری در قا.... ( گفته اند به تاریخ پا بگذاری قلمت را قلم می کنیم )

        موری بودم که سیلاب شبنم
        خانه ام را برد
        از خاتم بوسه اش اما
        سلیمان بادها شدم ( معاشران مرا به سادگی السیای مجید ببخشند ، اساطیر گرسنه ، نان شعرهایم را بلعیده اند )
        ...
        فقیری بودم
        که کامم از خیال چشمه خشکیده بود
        مربای تمشک لبهای اش را
        سر سفره ی ویارم گذاشتم و به این شعر رسیدم
        که همتای اشک اوست ...

        از آتشکده ی تنش ، فروغی بر میگیرم و
        به جنگ قندیلها می روم
        در گلویش پرنده ای ست
        که نام کوچک مرا می داند
        وقتی صدایم می کند ، یقه ام بوی رازقی می گیرد :
        شب از موهایش مشتق می شود
        آفتاب از دستهای اش

        نامش .... ( به این باد خبرچین اعتمادی نیست )
        نامش گلی ست
        که از خون سربازان بی وطن روییده ست
        در لهجه ی لطیفش
        رودهای سرگردان به هم می رسند
        و
        بینی اش خرگوشی ست که
        بساتین سرود مرا بو می کشد

        خانمم خالی دارد به رنگ خیال
        شاید محبوب سلمان او را بشناسد
        چرا که هر دو ، زمانی در کارگاه شاعرتراشی تقدیر ، طره های خیس شان را بدست واژه ها داده اند .
        [ کاش پژمان ازین رویای رنگی
        با کلماتش فیلم می گرفت ... ]
        خانمم خویشاوند همه ی خورشیدهاست

        نگاهش می کنم
        انگار راز مرا کسی در گوش توفان سروده است
        انگار پیش از گلاله ،
        هرگز گلی در این مرغزار مصیبت
        سر به دامان نسیم نگذاشته است
        صفای قدمش
        دلیل سماع سبزه زاران است
        و موهای وحشی اش
        که سماجت شب را باور نکردند

        اگر این شعر را ادامه دهم
        به استوای دستهای اش می رسم
        که یخساران یأس را بخار می کند
        در سینه ی چپش حکیمی ست حاذق
        که هرشب پیش از خواب
        نبض تمنای مرا می شمارد
        به بوی تنش مانای دو جهان شدم
        که آغوشش جهان ناشناخته ی خوابهاست
        اگر این شعر را ادامه دهم
        سروهای مانکن روستا
        از حسادت اندام خوشتراشش ،
        سر بر آستان تبر می گذارند
        همینم بس
        که من همان یکه سوار موعود خوابهای اویم
        که از مشرق گریه هایش
        طالع این آسمان بی شاعر شدم ...

        دوستش دارم
        و این آغاز دفتر جدیدی ست
        دفتری به رنگ دریا
        که شعر من و اشک او به هم می رسند ...

        کرمانشاه ۲۸ مرداد ۹۹


        سلام هادی عزیز ... متشکرم
        ارسال پاسخ
        ایمان اسماعیلی (راجی)
        ایمان اسماعیلی (راجی)
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۱۶:۵۸
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۱۳
        خندانک
        ارسال پاسخ
        سحر غزانی
        سحر غزانی
        يکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ ۱۰:۳۱
        🌻🌻🌻
        ارسال پاسخ
        مهرداد عزیزیان
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۱۶:۲۰
        گلاله ای وُ به مانا عزیز ِ جان هستی
        به ذهن ِ غرق نیازش ترانه خوان هستی
        ندیده ام که به مانا گلایه ای باشد
        گلاله بودی و مانی وُ جاودان هستی

        سلام و عرض ادب خدمت هردو عزیز
        🌺🙏🌺
        ایمان اسماعیلی (راجی)
        ایمان اسماعیلی (راجی)
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۱۶:۵۹
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۱۷:۲۱
        دهم
        سرود زن

        نام ترا در ستاره ها
        تلاوت می کنند
        تبریک باد نام تو
        که همپای حقیقت است
        گل نیلوفری در مرداب چشم این کلمات است
        که به دور شهود شعرم می پیچد
        چگونه می شود وقتی سنگ و سایه
        هنوز مومنان صحیفه ی خاکند
        زن نشد
        و زندگی را گریه نکرد ؟؟

        ششم آبان 99 حسن آباد اقلید


        منت دار محبتت هستم مهرداد نازنین
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۱۷:۳۹
        خودت گلی ایمان دوس داشتنی خندانک
        مهرداد عزیزیان
        مهرداد عزیزیان
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۱۹:۱۸
        🌺🌺🌺
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۱۴
        خندانک
        ارسال پاسخ
        يکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ ۰۹:۵۱
        درود جناب عزیزان
        سپاس از هدیه ی قشنگتان
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        سحر غزانی
        سحر غزانی
        يکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ ۱۰:۳۳
        🌻🌻🌻
        ارسال پاسخ
        مهرداد عزیزیان
        مهرداد عزیزیان
        دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰ ۰۱:۰۰
        سپاسگزارم بانوی ناصری گرامی🙏
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۱۲
        درودها جناب مانای بزرگوار!

        مبارکِ بانو گلاله‌ی پُرمهرتان باد!

        عشقتان پایدار! خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۴۸
        یلدا
        گل هجدهم

        دیوانگی صورت دیگر عقل است
        وقتی پای عشق در میان باشد
        من یاد گرفته ام
        روی آب ، غزلخوان راه بروم
        و زیر آب بی سروده نفس بکشم
        و با چشم باز ، رویای بوسیدن ترا
        در باران پاییزی ببینم
        نمیخواهم گردن به طناب تقدیر بسپارم
        خیلی وقت است در شورستان باورم ،
        بنفشه ای سر از خاک برآورده
        گلی گمنام که تویی گلاله
        تا به باد ناموافق بگوییم :
        این مان زورق مراد که به کناره ی حاصل رسید ...

        آه کوه از پشت خورشید درآمد
        و دریا در دهان ماهی غوطه زد
        تو هم بیا
        این یلدا ، بی انار گونه ی تو سحر نمی شود

        کرمانشاه ۱۹ آذر ۹۹

        خاله جان لطف کردی واقعا .. ممنونم از مهربانی تان
        ارسال پاسخ
        سحر غزانی
        سحر غزانی
        يکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ ۱۰:۳۱
        🌻🌻🌻
        ارسال پاسخ
        محمد رضا خوشرو (مریخ)
        شنبه ۹ مرداد ۱۴۰۰ ۱۹:۴۴
        برای یاران غریبگی نکن
        که غریبه از غروب نمی آید
        از صبحی بی فروغ
        برای دیدن یار می آید
        آن یار که در غروبش غریبه است
        و در صبح بی فروغش ظهری تابان
        همانی که تو رانوشت و تو خواندی
        و برایت ماند و می آید که بماند .
        غریبه بود زمانی که آمد .
        حال پاره وجودت شده .
        نه نگو او بگو من از غروب آمدم
        تا درصبحی سپید و ظهری گرم
        از صورتی روشن و وجودی نرم
        برای تو بماند .

        درودها.

        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        تقدیمی ناقابل
        خندانک خندانک خندانک



        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        يکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ ۰۸:۲۳
        گل بیست و سوم
        جهان سوم

        از مشخصات جهان سوم یکی هم این بود
        که بوسیدن ترا در هیچ رساله ای حلال نشمردند
        اگر اینجا بودی
        بحث عمیق اروتیک را
        به خط میان دو سینه ی زنی مرتبط می کردم
        که گونه اش را با شعر مانا هاشور می زد
        ...
        چه سود
        تو نیستی و من
        خیالات خامم را به خاک می سپارم
        بی آنکه بر گورشان گلی بگذارم

        شیراز۲۸ آذر۹۹




        خوشروی خوش اخلاق خوش سخن ... خوش آمدی و صفا آوردی
        ارسال پاسخ
        سحر غزانی
        سحر غزانی
        يکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ ۱۰:۳۶
        🌻🌻🌻
        ارسال پاسخ
        عباسعلی استکی(چشمه)
        يکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ ۱۹:۲۷
        درود مانا ی عزیز
        بسیار زیبا و دلنشین بود
        پر احساس
        مبین مشکلات جامعه
        قبلا دو بار خدمت رسیدیم
        پیام دهی بسته بود خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        يکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ ۲۰:۰۱
        بیست و نهم
        طرح عشق

        دگمه ی پیراهن پرستو شل نمی شود
        مگر آن هنگامه ی تنگ
        که یاد آغوش اردیبهشت می افتد
        قصه ی مهر من و تو هم
        ازین قرار رقیق است رفیق
        و حدیث نفس گلاله ای که
        میرای منجمد را مانا می کند

        کرج چهارم بهمن ۹۹


        عرض ادب و خوشآمد جناب استکی بزرگوار


        ارسال پاسخ
        محمد رضا خوشرو (مریخ)
        دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰ ۱۹:۱۶
        مرد پرجَنبه شعر ناب
        درودها
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        سه شنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۰ ۰۴:۱۷
        سی و چهار
        به مادرت

        ... شاید حتا مادرت
        که رازدار رزهاست
        به راز من و تو شک کند
        شاید وقتی شب بوها همه خوابند
        در گوش پیچکی پچ پچ کند
        چگونه ممکنست
        مردی که هزاران هجای دم بخت
        از نفس واژه اش
        باردار هزاران مسیح شعرند ،
        بیاید و از تمام رودهای سرگردان
        تنها سراغ لهجه ی لطیف ترا بگیرد ؟؟


        شاید شک کند
        چگونه می شود دخترش
        که به مرگ سلام می کرد،
        چنین در چامه ی مردی
        به بی چرایی برسد
        که تا قرنها ....
        آه
        وقتی تیهوی تنهایی ترانه می خواند ،
        لابد از گلایه های من و گریه های تو
        *خطی به خون ارغوان*خوانده ست ...
        از قول این اقاقیای بی خواب
        به مادرت بگو
        تقدیر را نمیتوان به قبضه ی قلم حواله کرد :
        عشق
        نسیم نمناکی ست
        که مسیر روزنه های روح آدمی را
        می شناسد !!

        کرمانشاه اول اسفند ۹۹


        خوشروی مهربان خوش آمدید
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۰۸:۳۳
        سلام
        من یه خبر دارم برای همه ی دوستانم
        دیروز دفتر چهاردهم شعرهام‌بعد از ۱۱ ماه و با ۶۳ قطعه به پایان رسید . همسرم بهم گفته بود من اهل طلا و سکه و این چیزها نیستم . و دوست دارم گردن بندی از گل داشته باشم که هرگز پژمرده نشه . و هر دو به این نتیجه رسیدیم که این می تونه استعاره از یک هدیه ی معنوی باشه . به همین جهت نام دفتر چهاردهم را \" گلهایی برای گلاله \" گذاشتم که بالاخره دیروز به پایان رسید . حدود ده تا از شعرهای این دفتر در همین سایت موجود هستند . اما برای اینکه میخوام در حضور همه این گردن بند را به گردنش بندازم ، پس در جواب هر کامنت یکی از شعرهای دفتر را خواهم نوشت . علت اینکه از عدد ۶۳ استفاده شده علاقه ی مشترک من و خانمم به شخصیت پیامبر اسلام است ( هرچند من خودم مسلمان نیستم و دین اجدادی ام کلا چیز دیگریه ) مشخصات دفتر چهاردهم :

        ۱- ورود مانا به اساطیر و تاریخ کمتر شده . همان اولین شعرش / زندگی / نوشته ام :

        گفته اند به تاریخ پا بگذاری
        قلمت را قلم می کنیم ...


        ۲- بشدت رویکرد اعتراضی و اجتماعی دارد و نام های نوید و ندا و پویا و .... و همینطور اشاره به اتفاقات تلخ اخیر در آن موج می زند

        ۳- زنی که در این دفتر مورد ستایش قرار گرفته دیگر موهوم و مستعار نیست . چون در دفاتر قبلی به او بخاطر رازآلود بودنش و اینکه هنوز کشف نشده بود \" خانم شب \" می گفتم . اما پس از ۲۱ سال پیدا شد و اسمشم گلاله س . زیبایی و شکوه نام گلاله از خود گلاله کمتر نیست . برای همین ۳۳ بار نامش در دفتر آمده است . که آن هم نماد علاقه به شخصیت عیسا ناصری ست که گلاله از طریق مادرش به او متصل است .

        ۴- تمنیات زمینی و غریزی بارها در این دفتر تکرار شدند . بطوریکه همان شعر اولش زندگی نام دارد و به یک زندگی زناشویی در زیر یک سقف بعنوان ایده آل شاعرانه نگاه کردم . و زیبایی ظاهری او را بارها موضوع شعر قرار دادم :

        اگر این شعر را ادامه دهم
        سروهای مانکن روستا
        از حسادت اندام خوشتراشش
        سر بر آستان تبر می گذارند


        یا :

        آغوشش جهان ناشناخته ی خوابهاست ..

        یا :

        و موهای اش
        که سماجت شب را باور نکردند


        یا :
        خانمم خالی دارد به رنگ خیال ....



        ۵- دفتر چهاردهم بشدت ملموس است . زبان آرایه زده و اشرافی دفاتر قبلی را ندارد و با مخاطب اغلب راحت است ( غیر از یکی دو شعر که به اقتضای موضوع سعی کردم در لفافه حرف بزنم ) حتا در خیلی از شعرهای آن به متن پهلو می زنم .

        باقی این شعر را نمی شود سرود
        مگر به گریه ی بی گدارش
        که انباز دیرینه ی باران است
        پرندگان نگاهش
        ویار آواز داوود کرده اند ...


        ۶- چندبار از آیات قرآن و یکبار هم از \" بسم الله الرحمن الرحیم \" استفاده شده :


        بسم الله الرحمن الرحیم
        دو رکعت نماز عشق می خوانم
        برای الهه ی سورانی سرود مانا



        و اینجا :

        والتین و الزیتون؟
        مگر جز چشم های تو زیتونی دیگری در جهان می روید ؟
        این مفسران بی سرود
        چرا دست از دامن آیات بر نمی دارند ؟


        یا در اینجا :

        و شگفتا از \" انا بشر مثلکم \"
        که در کت کلمات مانا نمی رود
        مگر کدامتان حلول خورشید را در آستین آدمیزاد دیده اید
        که پتک این عبارت را
        آیه آیه بر سرم می کوبید ؟؟



        بحث در مورد دفتر طولانی ست و قطعا همانطور که پیش از این از نظر دوستان بهره ها برده ام
        پس از این هم مستفید خواهم شد


        اما می خواهم در این مجلس و با شاهدانی که همه شاعرند یا دستکم بوی شعر می دهند ، این گردن بند را به گردن گلاله بیاویزم و از خدا تشکر کنم که به مانا عمر و انرژی و اشتیاق کافی داد که این دفتر را به پایان برساند . حالا دیگر نه از این بیماری ترسی دارم و نه از مرگ‌ . چرا که ماموریتم در این جهان به پایان رسیده و خاطرم آسوده است خندانک


        اما از همه هم تشکر می کنم . چه کاربران و چه مدیران
        چرا که تحمل مانا که ثقل بهانه ها و باورها و بلواهاست ، شکیب بسیار می طلبد . اگر دلی را رنجاندم واقعا صاحبش را می بوسم و طلب بخشش دارم .
        و حالا همگی به این مجلس دعوتید خندانک خندانک خندانک




        کامنت های این صفحه و همینطور امکان نظردهی مانا هم در حال حاضر باز است و در خدمت همه دوستانم
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        سه شنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۰ ۰۴:۱۴
        سی و دوم
        غزالانه

        همین است که وقتی کنارم می خرامد
        غزالان بسیاری به احترام نگاهش
        در غزلهای مانا رژه می‌روند

        شبق موهایش مشق شب است
        و ماه
        با همه ی کاهلی اش
        روزی هزاربار از روی نامش .... ( چه میگویم ؟ هرچه هست آستین این شعر را برای ساعد او بریده اند
        که نام مانا را پری کوچکی از هزاره های پیش از پندار
        بر آن کتیبه کرد )

        وقتی کنارم هست
        باد بازیگوش از راز مگوی برگ می‌گوید
        اردکی سفید در برکه ی اشتیاقم
        نیلوفر بهارانه ی نگاهش را به منقار می‌گیرد
        عقاب دورپرواز هزار سروده
        بر شانه ی قلمم فرو می آید
        و
        مرا مردمانی مشتاق از دیار کلمات
        تاج پادشاهی بر تارک می نهند
        تا بر هجاها و واج ها ، خدایی کنم

        هزار حوری در چشمان اوست
        کز نگاه شاعرانه ی من باردار می شوند
        هزار ماهی در گریه هایش
        که در تور ترانه ام به تقلای حیات می افتند
        هزار تابستان داغ در سینه های اوست
        تا زمهریر نیاز مرا تبخیر کنند
        هزار نکیسای نغمه خوان در گلویش ...

        ( و اگر بگویم هزار چکاوک در چکامه ی منست ، تا دلیل آبشار اشک او باشد ، مشتی منتقد بی درد ، به خونخواهی شاملو ، شعرم را شرحه شرحه می کنند )

        وقتی کنارم می خرامد
        من هم از خوشه ی نگاهش
        سرشار می شوم
        و شعری می سرایم با بوی وانیل
        و رنگ زیتون
        برای آویز گردن زنی که نگاهش
        رود زلال زندگی ست ....

        گچساران
        ۲۲ بهمن ۹۹

        عزیز همه ی شعرها و زندگیهام ، به گواهی همه ی مردمان ، تو زیبنده ی این مزامیری و بس . پس حالا که غیر از تو مانا را برای زندگانی بهانه ای دیگر نیست ، این شاعر دل نازک را هیچگاه حتا لحظه ای ترک نکن که می میرد . هم خودش وهم کلماتش ... و اگر بحث تابش و فروزش باشد ، براستی که خورشیدی جز تو ندیدم
        سلمان مولایی
        يکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ ۰۶:۳۶
        سلام

        و

        سرانجام انتظار م به آخر رسید و مانای شاعر را دیگر بار زیارت کردم، در شعری که نیمه ی نخست آن لغزنده ترین جاده ی چالوس شاعران می نمود و نیمه ی دیگرش خبر از طراوت جنگل های دیلمان می داد.
        در شعری که حتی واژه ی زرد و مبتذلی هم چون فاحشه آن چنان در طبیعت کلام جای گرفته است که گویی اصلا برای همین موضع این واژه را پرداخته اند تا وصفی شود برای این انار بی نوا .
        در شعری که مرز حماسه و عشق اش را نمی‌توانی با خطوط موازی رسم کنی و ناچاری مدام از خط بیرون بزنی و وارد حیطه های دیگر شوی و این است که جلوه ی احساس را نمایان می کند و نقص تصنع را تا دورترین نقطه ها از این شعر تبعید می کند .
        در شعری که پر است از شبکه های معنایی در هم تنیده و خواننده چونان شاپرکی بی نوا در میان این تارهای دوست داشتنی معانی گرفتار می آید و هر چه بیشتر تقلا می کند گرفتاری اش بیشتر می شود چرا که با هر بار کنج کاویدن معنایی نو رخ می نماید و از او دل می رباید اگر چه این ادعا را شاهد تمام شعر است اما برای بستن دهان بنی اسراییل به پرتقال خونی و آن چه در اطراف اش به می دهد بیشتر دقت کنید.
        در شعری که شاعر نه تنها تکلیف اش را با خودش ، خواننده اش و دشمن اش روشن می کند بلکه به گونه ای عاشقانه با گلاله ی جان اش نیز به این کار دست می زند تا به همگان نشان دهد که دارد از چله ی کشف و شهود به در می آید و سور آگاهی و معرفت باید برپا داریم اگر چه که جان در این راه گذاشته است و تنها به یاری گلاله زنده بیرون آمده است .
        در شعری که
        در شعری که شاعرش حتی برای آنی اندک فکر خویش را در گیر آن نمی دارد که مبادا شعاری در حصار رفیع شعرش داخل شود و از همین روست که در صعب ترین گردنه ها ، گردن بر می افرازد و سربلند راهی می شود.
        درست بر قاعده ی آن چه که گفتم و مشتی بود نمونه ی خروار و آن چه که نشد بگویم خروارها بود برای بازنمایاندن ، بر خویش می بالم که دیگر بار مانای شاعر را در این شعر جان نشین زیارت کردم و بار عامی که داده است را از دست ندادم و مغموم و مغبون ام از آن روی که مجالی بیشتر برای برانداختن نقاب از چهره ی این شاهد دلربا نداشتم باشد که همین مختصر در نظر آید و پسند جانان باشد .
        اما کلام آخرم مگر می تواند کلامی جز عشق باشد آن گاه که در صفحه ی مانا می نویسم و گلاله ی جان اش چشم به آن دوخته است تا نتیجه ی شاعرپروری اش را ببیند و لبخندی از عمق جان بر لب دارم از آن چه که به روایت مانا روی داده است و همچنان در حال روی دادن است از ازل تا ابد و باور دارم که این عشق را دعای دوام نیازی نیست بلکه باید دعای رواج اش را بخوانیم تا مگر به این طریق آدمیان را جان دیگر ی باشد ؛ همچون شعله ای سرکش بر هیمه ی تن شان ...

        حدیث عبدلی (یارا)
        حدیث عبدلی (یارا)
        يکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ ۰۷:۲۶
        سلام و درود بر شما جناب مولایی گرانقدر

        خندانک
        خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        يکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ ۰۸:۲۱
        گل بیست و دوم
        به آن بانو

        پالتویم پوست پلنگی ست که هنوز
        بوی خون غزال می دهد
        و در یقه ی آخوندی پیراهنم ،
        پرستویی بی جفت
        به لذت لقاح پیش از کوچ می اندیشد
        و کفشهایم ، که باردار جاده های جهانند ....
        دلم اما بندی بانویی ست
        که خالش را خدا سروده بود و خیالش را من
        و هنوز نمی دانم حفره ی خالی نبودنش را
        با کدام سروده پر کنم ؟؟

        شیراز ۲۷ آذر ۹۹


        دمت گرم رفیق . که در این ایام کم رمق ، جان و نفسی دوباره بخشیدی . و به گمانم وقت آن رسیده که عروس خانم هم تشریف بیاورند و به این مجرمین عزیز که خواندن شعر را مرتکب شدند ، خوشآمد بگویند که دوستان یکدل مانا و گلاله اند ...

        ارسال پاسخ
        سحر غزانی
        سحر غزانی
        يکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ ۱۰:۳۰
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        منیژه قشقایی
        منیژه قشقایی
        يکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ ۱۶:۰۴
        درود استاد مولایی ارجمند
        دلمان برای محبوب بی بدیل نیزتنگ است خندانک
        ارسال پاسخ
         مرضیه حسینی
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۰۹:۱۱
        درود بر شما. بسیار علاقمند هستم این گردنبند زیبا را به نظاره بنشینم که برازنده ی بانوی با احساس شماست. انشالله عاشقانه هایتان در سایه ی امن خداوند جاودان باشد... خندانک خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۰۹:۴۲
        گل دوم
        آواز احمدی

        ندیدم ماه صورتش را
        که ماه از ید بیضایش شقه شد
        و نیل از عصای ابهتش !!

        هنوز در گوش هوشم
        فرشتگان بر سرو قامتش سلام سحری می فرستند
        رسولم وقتی به دنیا آمد
        پرستوها بر کوس ظفر کوبیدند
        و خون پیلان بی خبر تبخیر شد

        به یادم هست آنروز
        مردی از سلاله ی صبح
        به خیمه گاه شب رفت
        و گفت : اینک منم
        خداوند شتران این صحاری بی هاجر !!
        حذر کن حبشی از خدای حجرالاسود
        که تیری در چله ی منقار ابابیل دارد !!

        ساعتی بعد
        حیرت ابرهه باد کرده بود
        و احمد خاتم انگشتری انسان شد
        که هنوز دامنش بوی سیب حوا میداد

        ندیدم ماه صورتش را
        به خواب هیچ کلمه ای
        که خود کان کریم کلمات بود
        می گویند نامش اولین اشهد عطسه ی آدم بود
        نمی دانم ....
        اما مومنم به " یصلون علی النبی "
        هنوز گوش شعرم
        از غوغای کروبیان بی خواب است
        که سور میلادش را
        مومنانه
        بر کنگره ی عرش می رقصند ....
        و آسمانی که با تمام حشمتش سر خم کرد
        تا گونه ی سرخ زمین را ببوسد
        آه پرومته ی بی پروا
        شعله ی شوقت کور
        که آتش منم ....
        و از هرم این آواز احمدی ،
        زودا که حریق در حدیقه ی هوس افتد

        ندیدم ماه صورتش را
        حتا به خواب پروانه ای
        و شگفتا از " انا بشر مثلکم "
        که در کت کلمات مانا نمی رود
        مگر کدامتان حلول خورشید را
        در آستین آدمیزاد دیده اید
        که پتک این عبارت را آیه آیه بر سرم می کوبید ؟؟؟

        ندیدم ماه صورتش را .....

        کرمانشاه 29 مرداد ۹۹


        سلام و عرض خوشآمد خدمت شما
        ارسال پاسخ
        ایمان اسماعیلی (راجی)
        ایمان اسماعیلی (راجی)
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۱۶:۵۸
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۱۳
        خندانک
        ارسال پاسخ
        سحر غزانی
        سحر غزانی
        يکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ ۱۰:۳۱
        🌻🌻🌻
        ارسال پاسخ
        منیژه قشقایی
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۱۱:۱۸
        سلام و عرض درود بیکران
        به راستی که هیچ زیوری جایگزین
        عشق و مهر قلبی نیست، مبارک گلاله نازنین باشد
        وبرایتان آرامش و شکوه عشق خالق را آرزومندم
        بی وقفه جاری،، آمین خندانک خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۱۳:۱۵
        گل سوم
        ویار عاشقانه

        نگاهم میکند و شفق
        را باور می کنم
        و پناه میبرم به چشمانش
        که آفریدگار زیتون ند
        نگاهم می کند و
        خوشه های سبز را کدام دست تمنا
        از تاک چشمانش خواهد چید ؟
        چشمانش آخرین معمای آفرینش ند
        نخستین عاشق زادگان زمین !!

        قلم را غلاف می کنم
        باقی این شعر را نمی شود سرود ،
        مگر به گریه ی بی گدارش
        که انباز دیرینه ی باران ست
        ...
        صله ی هر بوسه اش
        سرود گرم ماناست :
        پرندگان هوایش
        ویار آواز داوود کرده اند .....

        سی شهریور 99 کرمانشاه


        ممنونم از شما منیژه جان






        ارسال پاسخ
        ایمان اسماعیلی (راجی)
        ایمان اسماعیلی (راجی)
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۱۶:۵۸
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        منیژه قشقایی
        منیژه قشقایی
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۲۱:۰۵
        هوای دلت همیشه بهاری
        برادر مهربانم جناب راجی ارجمند خندانک
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۱۳
        خندانک
        ارسال پاسخ
        سحر غزانی
        سحر غزانی
        يکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ ۱۰:۳۱
        منیژه جانم🌻🌻🌻
        ارسال پاسخ
        مسعود آزادبخت
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۱۱:۳۸
        سلام و احترام مانای عزیز و به نام عشق ستودنی شان
        من شیرین و فرهاد را ندیدم ،عشقشان به هم را حس نکردم ،من مهرداد و گلاله را میبینم،،،،
        با اینکه مدت کمی در حضورتان هستم،اما با خواندن اشعارتان کم و بیش با قلمتان آشنا هستم ،تمام زیبایی های شعرتان را در عشق دیدم،قدرتی که از درونت بر میخیزه بیشتر از پمپاژ کردن خونه،مبارک بانو گلاله تان باشد ،و البته مبارک عشقتان،
        خندانک خندانک خندانک
        ایمان اسماعیلی (راجی)
        ایمان اسماعیلی (راجی)
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۱۶:۵۸
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۱۳
        خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        يکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ ۰۸:۲۷
        چهارم
        اگرها ....

        اگر به دیدنش نیایم
        و سنجاقی طلا
        نزنم به موهایش
        تو فکر کن آب چه سیال ساده ایست
        باد چه بزم بیهوده ایست !!

        اگر به دیدنش از هفت اقلیم اشتیاق نگذرم
        از هفت دریای دیوانه
        فکر کن خورشید چه خرابه ی خاموشی ست ؟؟
        ماه چه منزلگه منحوسی ست !!


        سوم شهریور 99


        ممنونم مسعود جان ..

        ارسال پاسخ
        سحر غزانی
        سحر غزانی
        يکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ ۱۰:۳۲
        🌻🌻🌻
        ارسال پاسخ
        مجید آبسالان
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۱۲:۲۷
        درود بر شما شاعر ادیب و گرانقدر
        بسیار عالی

        خندانک خندانک
        خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۱۳:۱۷
        پنجم
        تقسیم زیبایی

        خط بین دو سینه اش ، مرز میان دو باغ سیب است
        که هبوط انسان را آسان می کنند

        حالا تا نوای ناهید
        بگو خورشید فصل الخطاب فانوسهاست ،
        مشعل نگاه همسرم را
        با کدام شعر میشود توصیف کرد
        که از قله ی معنا بر حضیض واژه نیفتیم ؟؟؟
        خط میان سینه هایش
        تقسیم عادلانه ی زیبایی ست ...

        ششم شهریور۱۳۹۹



        بسیار منت دار حضورتان هستم

        ارسال پاسخ
        ایمان اسماعیلی (راجی)
        ایمان اسماعیلی (راجی)
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۱۶:۵۹
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۱۳
        خندانک
        ارسال پاسخ
        سحر غزانی
        سحر غزانی
        يکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ ۱۰:۳۲
        🌻🌻🌻
        ارسال پاسخ
        محسن ابراهیمی اصل (غریب)
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۱۳:۱۲
        درود مانا جان خندانک خندانک
        چه هدیه ای از این زیباتر خندانک خندانک
        خوشحالم که ما را به جشن با شکوهتان دعوت کردید خندانک
        امیدوارم هر چه زودتر بهبود پیدا کنی و در جشن شادی
        بعدی باز هم مارا دعوت کنی و از اشعار جدیدت بگویی
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        ایمان اسماعیلی (راجی)
        ایمان اسماعیلی (راجی)
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۱۶:۵۹
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۱۷:۱۴
        ششم
        دو رکعت نماز عشق

        هرزگی نکردم به عمر این دقایق
        اما به نوشیدن شهد شقایق
        پروانه ی نگاهم روی لبانش مینشیند

        گاهی هم سنجاقک خیالم
        از گلهای گلویش ، بوسه ..... ( مشکل اینجاست که باز میترسم حلاج شعرم را این مفتیان مفتگو شهید کنند وگرنه طناب دار فقط شاعرترم می کند )

        گیس سیاهش را آشفته می کند
        باد نابکاری درین سپید ساده
        آنوقت دو رکعت نماز آیات
        بر هر کلمه ام واجب می شود :
        ( خانمم فصل الخطاب زیبایی ست )


        می گوید : منم و این گریه های بی گدار
        می گویم : شک نکن گلم
        روزی شط شعر من و اشک تو ، خلیج خواهند شد
        آنوقت خشکه مذهبان از خجالت دریا
        به هامون حسرت مبتلا می شوند

        بعد به بهانه ی شکفتن بابونه از درز دیوار
        به آغوش هم می خزیم
        خاطرت جمع گلاله
        گریه هایت تار و پود قالی اندوهی ست
        که مانا بر آن مزامیرش را سروده بود
        موهایت را بسپار
        به نسیم نوازش مردی
        که از بوی دریا شاعر شد
        من تنها پیامبری بودم به خدا
        که مومنانم همه از امت ابروی تو بودند
        دوباره هوای چشمش باران می شود
        ( چه کنم با زنی که از گرده ی گل
        آبستن هزار بهار نیامده است ؟ )
        آه
        من از دمنوش بوسه ی تو گرمم
        و این زمستان ، روزی جایش را
        به سنجاقکی عاشق خواهد داد
        که از لبان من تا گونه ی تو پرواز کرده است


        هرزگی نکردم به این خاک
        هر سلول ساده از زلیخای تنت
        پازل عصمت یوسف را تکمیل میکند
        باورکن من برای تفسیر گریه های تو شاعر شدم
        نه برای تعبیر خواب فرعون
        این قصه را از اول بنویس نفسم
        ما بدهکار دلواپسی پیر کنعان نیستیم

        می گرید
        ابر دیدگانش بر صحرای سینه ام
        _ طبیعی ست مرد من
        تو مگر ترانه خوان تنم نبودی؟
        امت این ابروان بکر
        به انگشتان تو اقتدا کرده اند
        نمیخواهی بر این سجاده ی خیس
        دو گانه ای بگذاری ؟؟

        بسم الله الرحمن الرحیم
        دو رکعت نماز عشق
        برای الهه ی سورانی سروده ی مانا .......
        قدسیان به قداستش شهادت میدهند
        پاکی دامنش ، دریایی ست
        و دلش کانی کوهستان

        سلام می کنم به سینه هایش
        نمازم را دو فرشته ، به ناکجای ابرها می برند
        شکیب و شتاب موج می شوم
        بر ساحل دامنش
        و هنوز پروانه ی نگاهم ....

        ۱۲شهریور ۹۹ کاشان

        سپاسگذارم از حضورتان ‌....










        ارسال پاسخ
        محسن ابراهیمی اصل (غریب)
        محسن ابراهیمی اصل (غریب)
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۱۷:۵۷
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        محسن ابراهیمی اصل (غریب)
        محسن ابراهیمی اصل (غریب)
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۱۷:۵۸
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        محسن ابراهیمی اصل (غریب)
        محسن ابراهیمی اصل (غریب)
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۱۸:۰۰
        خواندن شعرت حالم را خوب کرد مانا دمت گرم🙏🙏🙏
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۱۸:۱۹
        خندانک
        سحر غزانی
        سحر غزانی
        يکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ ۱۰:۳۲
        مانا همیشه شاعره حتی اگه خودش نخواد🤗
        ارسال پاسخ
        اميرحسين علاميان(اعتراض)
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۱۳:۳۴
        درود به ياور مانا عزيز و خواهرم گلاله
        عشقتون پايدار باشه هميشه سرفراز و سبز باشيد
        شعره راديكال و خوبيه افرين خندانک خندانک
        ایمان اسماعیلی (راجی)
        ایمان اسماعیلی (راجی)
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۱۶:۵۹
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۱۷:۱۵
        هفتم
        تقدیر تازه

        من از موی تو مست و تو از دست من سیراب
        من از نگاه تو شاعر و
        تو از شعر من ....
        ( و این پازل را تو پر کن
        با بوسه ای که با باد برایم می فرستی )

        من از شیرین تو پرشور و
        تو هم از شور من شیرین
        من از چشمان تو مومن و
        تو از ایمان من لبریز :
        ما دل به دریا سپردگان این چشمه ی اشکیم
        ما به معراج رفتگان این خاک خسته ...

        ساقی ، دو گیلاس از شعر مانا لطفا
        ما تسلیم این تقدیر تازه ایم ...

        سیزده شهریور 99 کاشان


        ممنونم امیرحسین عزیز



        ارسال پاسخ
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۱۳
        خندانک
        ارسال پاسخ
        يکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ ۰۹:۳۲
        درود بر شما امیر حسین برادر خوبم
        سپاس از مهربانی ات
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        سحر غزانی
        سحر غزانی
        يکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ ۱۰:۳۳
        برادر آگاه و مهربونم🌻
        ارسال پاسخ
        محمد قنبرپور(مازیار)
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۱۴:۱۹
        سلام بر مانای دوست داشتنی و گلاله اش
        ممنون از مانا که پنجره شعرش را باز کرد
        واقعا من جزوی از کسانی که دوست داشتم برایش بنویسم و خیلی حرصم گرفت وقتی با کامنت های بسته مواجه شدم خندانک
        و حالا خوشحالم که میتونم برای یکی از دوستان خوب و پر شرر و شور و شاعر به تمام معنا و عاشق سینه چاک شعر بنویسم
        بنویسم که مگر می شود در این عصر آهن پرستی و آدم های.... بماند، کسی باشد و بجای طلا و زیور آلات به دفتر شعری قانع باشد و این از بخت خوب ماناست میدانم و خدا به ماهم قسمت کنه 🤲🤲🤲🤲
        و اما شعری که دوست داشتم بنویسم از بهترین های مانا از با احساس ترین عمیق ترین و پر کنش ترین و گیراترین اشعار ماناست اما حیف کامنت ها بسته بود و ننوشتم بغضی شد که امروز شکست و خوشحالم که مینویسم
        و به گلاله اش تبریک بگویم و به مانا هم بگویم خوشبحالت
        برای داشتن این عشق نایابی که یکجا دارد
        یاحق و باعشق بمانید خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ایمان اسماعیلی (راجی)
        ایمان اسماعیلی (راجی)
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۱۶:۵۹
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۱۷:۱۶
        هشتم
        دوئل

        شعری برای شلیک دارم
        سیگاری برای نکشیدن
        ...
        با دغل دوئل نکن
        او فقط تا سه می داند
        چکامه ات را در چهار ، بیچاره می کند
        بعد تو می مانی و پدی از پارچه ی ابر
        که پیشانی شفق را پانسمان کنی
        من جماعتی می شناسم ،
        که شیرخوار پستان پوچند
        و یوغ بلوغ بر گردن کودکان درونشان دارند
        چه نصیب ببرم از گردوی پوچ و لوت خالی ؟
        که از دین و دهان اینان جز یاوه نمی روید
        و این بایرستان بی درد ،
        کشتگاه شعر و شالی نخواهد شد
        آه تفنگم کو ؟
        امروز هوای شکار ماموت کرده ام
        می آیی به پیش از تاریخ انسان برگردیم ؟
        ...
        شعری برای گریه ی بی گدار گلاله دارم
        سیگاری برای سرود خمار مانا

        کاشان ۱۵ شهریور ۹۹

        سپاس فراوان مازیار عزیز
        ارسال پاسخ
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۱۳
        خندانک
        ارسال پاسخ
        سحر غزانی
        سحر غزانی
        يکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ ۱۰:۳۳
        🌻🌻🌻
        ارسال پاسخ
        مریم کاسیانی
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۱۶:۱۵
        درود بر شما و بانو گلاله عزیز
        جز عشق هرمهریه ای فانی ست
        بمونید برای هم
        سعادتمند باشید ان شالله
        عیدتان مبارک
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ایمان اسماعیلی (راجی)
        ایمان اسماعیلی (راجی)
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۱۶:۵۹
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۱۷:۱۸
        نهم
        شعری با بوی میخک

        گلاله را می گویی؟
        اگر گوهر نامش را
        در صدف این کلمات کشف نکردم
        دلیلش جهالت مردی بود که
        برای طواف ماه
        به پابوس چراغ نیم سوز می رفت
        حالا هی برایم از حوریان موعود
        بر این منبر منفور مهمل نباف شیخ
        من از پیاله ی سرخ لبهایش
        بیست و یکسال است آنچنان شاعرم
        که هنوز از عبور اردیبهشت ،
        دستهای ام شکوفه ی سیب میدهند
        یک بار نام نازنینش را تلاوت کن
        تا دهانت بوی مربای به بگیرد

        گلاله را می گویی ؟؟
        هوای کدام حوری ام به محراب می برد
        جز تندیس تنش که باردار ترانه ی زندگی ست ؟
        نغمه ی کدام هَزار حزینم
        به لاهوت می کشاند
        جز آن دم که مرا به نام کوچک صدا می زند ؟
        سِکر کدام کهنه شرابم به معراج می رساند
        جز ..... ( از درونم صد رقیب خوش نفس / دست بر لب میزنند یعنی که بس )

        گلاله نام ققنوسی ست در حافظه ی آتش
        که از خاکسترش شعر مانا متولد می شود
        من اگر بنده ی بوی گردنش شدم
        تکفیرم نکن شیخ
        تو عبا از آیه بر دوش انداختی
        من شولا از شعر ناسروده ی نگاهش
        باورکن
        راه اشراق از سجاده ی تزویر نمی گذرد
        وگرنه در این تاریکستان سرد ،
        هر کرم شبتابی مقتدای محراب ماه میشد
        گمان کن مرا هم به گناه گلاله گردن زدی
        با سرود سلمان چه خواهی کرد
        روزی که تیغ بی زنهار خشمش
        گلوی شب را بسمل کند ؟
        آه
        منم آن بشیر و نذیر ناچار در این حجاز حرمان
        که کودکان طائف ، به سنگم ساق شکستند
        و ساقیان بیت حرام
        خون سرخم را حلال شمردند
        بگذار از هیبت هبل به مدینه ی چشمهای اش
        هاجر شوم
        که هروله ی این حاجی هزار حاجت
        به زمزم زبانش مگر ( من چه گویم یک رگم هوشیار نیست ... شرح آن یار ... )
        السیا
        تو شاهد عقد شعر من و اشک او باش .
        اجرت با آفتاب دم کرده ی مرداد

        گلاله را می گویی ؟؟
        بوی میخک از شمال شعر مانا می اید
        باد بامداد با روسری اش انگار ....

        هفتم مهرماه 99خرمشهر



        مرسی از حضور سبزت مریم خانم مهربان
        ارسال پاسخ
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۱۴
        خندانک
        ارسال پاسخ
        سحر غزانی
        سحر غزانی
        يکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ ۱۰:۳۳
        دلنشین ترین مریم خندانک
        ارسال پاسخ
        حسن گائینی (رزاس)
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۱۷:۴۳
        کور نه!
        بوفی امّا...
        و از هر قماش دخترها سیگار می کشند
        رنگ چهره مشخص نیست
        لیوانی آبجو محض اظهار ادب
        همراه با گوشتی که غذای روی میز را می آورد، اندک اندک
        و نگاه خندان من،
        در دهان چرب زنی است که سخت می خواهمش

        باید گشتی بزنم...
        دستخوش اغماض های عجیب
        با دقتی بی تفاوت
        مثل یک کلاه گیس
        از تسلّایی که تا ابد لال است با گیاهِ مُرده ام
        یا مثل سربازهای حلبی...
        که به جلو می رانمِ شان، کم کم از نیش درون

        بخود میگویم:
        تنها منم زاییدۀ خیال
        اگر خوب دل بدهم، زانو زده ام
        یک رنگ همیشگی...
        میرندگان شاد!


        سرگرم سکوت
        به چشم رنگ
        انگار جای دیگری هستم
        با یک جور وجدان، کثیف می شنوم
        این همه بی نزاکتی
        یا هنوز زاده نشده ام
        ....
        درود ها
        ایمان اسماعیلی (راجی)
        ایمان اسماعیلی (راجی)
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۱۸:۰۱
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۱۸:۲۱
        یازدهم
        سند

        مال منی
        چه بر خاک و چه بر طاق
        و سند مالکیت لبهای تو
        دفاتر شعر ماناست
        که اگر بر کوه می خواندمش
        سنگها همه
        مویه سرایان هجرت رود می شدند .
        مال منی
        و کدام رقیب با کدام سپر و سلاح
        تاب تیر ترانه ی مرا می اورد
        که هنوز شعله ی شوقم
        به آسمان تمنا بلندست ؟؟

        پس مرا نیز مال خود کن
        با همه ی ناسروده ها و نابوسه هایم
        با همه کج قامتی ام که از تبر تقدیرم
        به یادگار مانده
        مرا مال خود کن
        بخاطر تسکین دل گر گرفته ی زاگرس
        برای التیام زخم عفرین
        برای اشک کودکانی که عروسکشان در این شعر جا مانده
        مرا مال خود کن ماه من
        این پلنگ عاشق ،
        از ارتفاع آرزو پایین نمی آید

        چهارم آبان 99 حسن آباد اقلید

        حسن عزیز خوشحالم که پس از سالها زیارتت کردم




        ارسال پاسخ
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۱۴
        خندانک
        ارسال پاسخ
        سحر غزانی
        سحر غزانی
        يکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ ۱۰:۳۳
        🌻🌻🌻
        ارسال پاسخ
        سحر غزانی
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۱۷:۴۴
        عشق و غم تقریبا همیشه کنار همدیگن
        مثلِ همین شعر...

        خدا برای هم حفظتون کنه

        دفتر گلهایی برای گلاله مطمعنم قشنگترین شعراییه که تا الان نوشتی

        گلاله نویسی ات مانا پدربزرگ خندانک
        ایمان اسماعیلی (راجی)
        ایمان اسماعیلی (راجی)
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۱۸:۰۲
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۱۸:۲۲
        دوازدهم
        در هوایش

        تنور ترانه قندیل بسته بود و هر روز ،
        خورشید کاهل دیماه
        آسمان اوقاتم را به تکلیفی ملال آور ، وجب می کرد
        من بودم و ساری خفته در خفقان گلو
        من بودم و شمشیر شکسته ی شعرم
        یادگار هزیمت هزاره ها
        آه من بودم و نان پاره ی آرزو
        زیر دندان هار محال ...
        بعد شبی خورشید گلاله برآمد
        و گورها گهواره شدند
        و گریه ها .... ( زیر بار مفاهیم ، کمر کلماتم تا شد آیا کسی نیست مرا در سرودن این نابهنگام یاری دهد ؟؟ )
        من بودم و جنازه ای
        که از علامت سوالش حلق آویز کرده بودند .
        من بودم و تابوت مردگان بی نام
        من بودم و .... ( آیا بازگفت رنج تنهایی ، ستم بر این سروده نیست ؟؟ )

        سیمای مهربانش از افق غمهایم طلوع کرد
        از چراغ و ستاره بی نیاز شدم ...

        ششم آبان 99 اقلید

        سحرم ... قدمت روی چشم






        ارسال پاسخ
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۱۴
        خندانک
        ارسال پاسخ
        حدیث عبدلی (یارا)
        حدیث عبدلی (یارا)
        يکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ ۰۷:۳۶
        سحر جانم خندانک
        ارسال پاسخ
        سحر غزانی
        سحر غزانی
        يکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ ۱۰:۴۱
        ممنون گلاله جانم
        بیشک این گردنبند فقط به خود شما میاد و چقدر برازنده زیبایی های بی وصفته😍😍
        آرمین پرهیزکار
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۱۷:۴۸
        درود بر شما جناب مانای گرانقدر
        اندیشمندانه و زیبا ، پر از معانی ژرف و آمیخته به هنرهای بدیع و بیان..
        عیدتان مبارک خندانک خندانک خندانک
        ایمان اسماعیلی (راجی)
        ایمان اسماعیلی (راجی)
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۱۸:۰۲
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۱۸:۲۴
        سیزدهم
        آیات تازه

        هاجر و حوا و گندم منی
        زمان معجزه سپری شد نازنین
        اما شعر مانا هنوز نفس می کشد
        چون ماهی کوچکی
        در رود تعمید گریه های تو

        اینقدر دوستت دارم
        که همین روزهاست
        عده ای محتسب به خانه ی دلم بریزند
        و به فتوای تکفیر
        مرا از موهای شبقت بیاویزند
        اینقدر می خواهمت ،
        که ملایان به مذهبم مشکوک شده اند
        و هرشب باد ،
        بوی ترا مهمان مشام این مزامیر می کند
        اینقدر که من - همین سر به دار ، دل به باران -
        به تو فکر می کنم
        که گاه فراموشم می شود
        از کجای آسمان کبود
        به این خیال خاکی پرتابم کرده اند
        که هنوز دهانم طعم انجیر نارس می دهد ....
        والتین و الزیتون ؟؟؟
        مگر جز چشمان خیس تو
        زیتون دیگری هم در جهان می روید ؟
        آه
        این مفسران بی سرود
        چرا دست از دامن آیات برنمی دارند ؟؟؟
        گلاله جزء سی و یکم تمام مقدسات است
        وگرنه من سالوس کجا و این سجاده ی خیس کجا ؟؟

        دوستت دارم
        و این جمله نیست
        آیت ماناست
        - به شهادت ابر - پیامبری هستم که
        برای تعبیر خیال تو
        معجزه ها کردم
        به جهنم هرکس
        قصه ی سیب و دنده ی چپ را باور نمی کند
        مرا - خدای چشم تو گفته –
        با منکران این معانی محشور نخواهد کرد
        بر سنگ خاکم چه باک
        اگر نامم را پاک کنند
        سیم ساعد چپت ، آب پاکی ست بر دست یاوه گویان

        هاجر و حوا و گندم منی
        وگرنه کجای قصه ی غربتم
        نوشته اند که مانا زنی نامحرم را
        بی هوا در آغوش هوا کشید ؟؟
        به خدا اینها همه شایعات مشتی ناشاعرند
        که روی چکامه ی شب
        چنبره زده اند
        اگر هرزه بودم
        شریک راز دامنت نمی شدم
        .....
        حالا غصه نخور
        ما - مصادیق بارز فیها خالدون - اساطیر این هزاره ی بی روزنیم
        و قصه ی ما ، سوختبار تنور ترانه ها خواهد شد .

        حوا و هاجر و .... گلاله ی منی !!

        حسن آباد / اقلید نهم آبان 99


        مرسی از حضورت آرمین بامعرفت







        ارسال پاسخ
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۱۴
        خندانک
        ارسال پاسخ
        سحر غزانی
        سحر غزانی
        يکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ ۱۰:۳۴
        🌻🌻🌻
        ارسال پاسخ
        يکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ ۱۰:۴۵
        درود بر شما جناب پرهیزکار گرامی
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        اعظم قارلقی
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۱۷:۵۸
        اِء... کامنتا که بازه خندانک
        ایمان اسماعیلی (راجی)
        ایمان اسماعیلی (راجی)
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۱۸:۰۲
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۱۸:۲۵
        چهاردهم
        دلیل


        دوست داشتن تو هم
        یک دلیل فلسفی ست
        برای درک بهتر آب
        برای لمس لطیفتر باران
        وقتی به تو فکر می کنم
        طعم نارگیل و بوی وانیل و رنگ رز را
        ساده تر از لهجه ی جویبار می فهمم
        دو کبوتر سفید
        بر شانه ی شعرم می نشینند
        دو گیلاس همزاد
        بر شاخه ی خیالم

        به یادم می اید
        که اگر بیست و یکسال از زمین زندگی ام ،
        ساعد سفید زنی سبز نشد
        تقصیر ابرهای سترون بود
        وگرنه میان ذره و خورشید چه فاصله ایست ؟؟
        من که هنوز دهانم از مزه ی گس بوسه ای کال .... چه می گویم ؟
        ویرم را ویروس ویرانگر فراموشی
        به تاراج برده ست
        وقتی به تو فکر می کنم
        مفهوم از واژه پیش می افتد ،
        آستینم به کاوش کلمه ای که در سینه های توست ،
        بالا می رود
        آخر تو فقط زنی نیستی
        که بادیه ای بی نصیب از قامت خوشتراشت
        "سرو آباد " شود
        یا زنی در آبیدر آرزو
        که بیستون را به شور شیرینش شرحه کنم
        تو نامی هستی برای درک بهتر شعر مانا :
        زنی که باردار زندگی ست ....

        حسن آباد اقلید هفدهم آبان 99

        همزبان دوس داشتنی ام خوش آمدی .. بله کامنتها رو باز کردم

        ارسال پاسخ
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۱۴
        خندانک
        ارسال پاسخ
        سحر غزانی
        سحر غزانی
        يکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ ۱۰:۳۴
        طاقت دوری مارو نداشت خب😅
        ارسال پاسخ
        ایمان اسماعیلی (راجی)
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۱۷:۵۹
        سلام بر مانا
        سلام بر گلاله اش
        و سلام بر دفتر چهاردهم ماناو گلاله
        که ۶۳ قطعه ی ارزشمند را در خودت به امانت دارد خندانک
        صحبت از هدیه ای بسیار ناب و ارزشمند است که قاصرم از بیانش
        اما خوشحالی ام بابت این دفتر زیاد نیست چراکه کسالت مانا کمی بهمم ریخته و تا از خودش سلامتی اش را نشنوم چنین خواهم بود
        امیدوارم که مانای پرهیاهوی مان زودتر برگردد و باز همه ی ما علاوه بر انگیزه ، از دانشش نهایت بهره رو ببریم
        دوستدارت خندانک
        با احترام خندانک خندانک خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۱۸:۲۶
        پانزدهم
        نوبت پنجم مطب –

        - ماهی بر دیوار دلم به خون حک شده ..
        می دانی دکتر که تقدیر تلخ ، گلوی آدمی را ...
        - اینجا مطب است حضرت اعتراض ،
        این آیات پس و پیش را بر منبری دیگر تلاوت کن
        - ماهی بر ورقهای ویرم نوشته شده
        که به موج هفت دریا نمی توانمش شست

        - ماه آسمان را می گویی؟
        - ماه آبان را می سرایم !!

        - کدام آبان ؟؟؟؟
        - همان ماه سرخی که نیزار ، لاله زار شد

        حسن آباد اقلید 21 آبان 99

        هوای این صفحه را تازه تر کردی با حضورت ایمان جان
        درد و درمان هردو پیش گلاله س باورکن


        ارسال پاسخ
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۱۴
        خندانک
        ارسال پاسخ
        سحر غزانی
        سحر غزانی
        يکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ ۱۰:۳۴
        🌻🌻🌻
        ارسال پاسخ
        مسعود میناآباد  مسعود م
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۲۰:۲۴


        سلام و درود بر مانای عزیز
        و شاهبانوی عزیز و ارجمندش گلاله مهر بان
        تبریک عرض می کنم و قبطه می خورم به این عشق سر شار از زیبایی تان
        مانا باشید به مهر .
        --------------- خندانک خندانک خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۰۰
        شانزده
        گلویش

        با صدایش معراج درختان ممکن می شود
        هروقت از قیل و قال قبایل ، قلبم می گیرد
        پنجره ی سکوت را به سمت صدایش می گشایم
        تو گویی در گلویش
        سهره ای مست از سماع نسترن و نسرین است
        تارهای صوتی اش
        سه تار علیزاده و کمانچه ی کلهرند
        وگرنه من اینهمه از هجای روشن رود ،
        دلبسته ی دامن دریا نمی شدم
        صدایش واپسین معجزه ی آدمی ست ....
        اینها که گفتم البته
        مشتی از خروارهاست
        نمی توان ابعاد اقیانوس را
        در مخیله ی گیج کوزه ها جای داد
        من نیز به حرمت این مزامیر ،
        محرم راز و آواز اساطیر شده ام
        وگرنه گوش جمادی را چه غلطها
        که نیوشای سمفونی آسمان گردد ؟؟
        صدایش حرمت شعر سپید ماناست .....
        ...
        بس کن مانا
        حدیث گلوی گلاله نه آن آیت آسانی ست
        که مفتیانش به تفسیر بنشینند
        گلواژه ای پیدا کن درین قحطی کلمات
        که ترجمان آواز رود باشد

        حسن آباد اقلید
        23 آبان 99




        مسعودخان قدمت روی چشم و آستانت گل باران
        ارسال پاسخ
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۱۴
        خندانک
        ارسال پاسخ
        سحر غزانی
        سحر غزانی
        يکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ ۱۰:۳۴
        🌻🌻🌻
        ارسال پاسخ
        سارا (س.سکوت)
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۲۰:۳۳
        درود بر شما جناب مانا
        ودرود بر قلم شما
        دست مریزاد ونویسا قلمتان
        مستدام باشید وسلامت خندانک
        خندانک خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۰۲
        هفده
        حالت نیکو

        انسان که آسان نیست
        اگر سنگی هم می یافتم
        در ستاره ای دور
        که از مانا به نگاهت نزدیکتر بود
        شک نکن به همان سنگ و ستاره ات می سپردم
        چرا که عشق ، حدیث نفس نیست
        حکایت همای بی خودی ست
        که مرا از من خالی می کند
        تا از زیتون نگاه توام بیانبارد
        حالا چرا دمنوش فلسفه دم کنم؟؟
        چایی چامه ی مانا مگر چه کم دارد ؟؟
        بزودی موهایت را بلوطی میکنی ... میدانم
        و باقی این سروده را از من طلب خواهی کرد ....

        کرمانشاه ۱۲ آذر ۹۹

        خواهر گلم قدمت نورباران .. سپاسمندم بی حد و اندازه


        ارسال پاسخ
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۱۴
        خندانک
        ارسال پاسخ
        يکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ ۰۹:۵۶
        درود بر شما مهربانوی عزیز
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        سحر غزانی
        سحر غزانی
        يکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ ۱۰:۳۵
        🌻🌻🌻
        ارسال پاسخ
        محمد قنبرپور(مازیار)
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۲۰:۵۸
        سلام مجدد
        پیشنهاد میدم دفتر چهاردهم رو چاپ کنی و برامون بفرستی همینجا هم میتونی پیش فروش کنی مانا
        من اولین مشتری
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۰۴
        سلام مازیار جان
        انشالله روزگاری که آزاد شدیم من هم کتاب چاپ خواهم کرد خندانک
        ارسال پاسخ
        سحر غزانی
        سحر غزانی
        يکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ ۱۰:۳۵
        منم مشتری پایه و دومی🤭
        ارسال پاسخ
        مجید فکری
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۴۳
        درود بر شما قلمتان مانا خندانک خندانک خندانک
        سحر غزانی
        سحر غزانی
        يکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ ۱۰:۳۵
        🌻🌻🌻
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        جمعه ۸ مرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۵۰

        گل نوزدهم
        خاطره ی خاکستری

        و بعد کسی هم بود
        که نقاب نداشت
        اما چشمان کور من یوسفش می پنداشت
        گلی باز به جمال بی نقطه اش ،
        خواهرش رباتی بود که به او گفته بودند
        بی آنکه سوزش سرودی را حس کنی
        برای دبستانیها شعر بگو
        و بی آنکه دامن دلت خیس شود
        به بوی دریا مومن شو
        خواهرش زیبا بود
        مثل نگاه آمرانه ی لوسترها
        به گلدان کاغذی کوچکی بر روی میز
        و زیبایی را دوست داشت
        اما
        آنرا از جمهور جنبندگان پنهان می کرد
        و جای طلوع خورشید عادت داشت
        کله ی کوه را سوراخ کند
        و مادرش ... گله گذار همه ی گلها بود
        و در صحرای دلش دادگاهی یکطرفه برپا
        که رویای ناتمام همسرش را
        حکم تیرباران صادر می کرد
        و دو برادرش
        _ شناگران رود عافیت _
        به خواهرزاده ی نجیبشان می گفتند :
        به این رمه ی مرموز نگاه نکن
        دندان هار هرکدامشان
        برای جویدن عصمت تو کافی ست
        و پدرش
        که دیگر نبود
        تا بگوید : هان ای ساحلیان سکون
        من کجای قصه گفتم
        که لنگر درین جزیره ی بی جنم اندازید ؟؟
        و اما خودش که خشمی منجمد بود ،
        _ قندیل بسته در غار اعتکاف _
        که هر زمان به مزامیر مانا می رسید آب می شد ...

        آه گلاله .. همسر مهجور هزار بادیه ی بلا ..
        این فقط مشتی از خروار خاطرات منست
        درین قرون بی چراغ ،
        که ردپای ترا در شعرهایم می جستم
        زنهار از این هروله ی هراس و کنارم بنشین
        به خدا زمزم از زمزمه ی شعر مانا می جوشد ....

        کرمانشاه
        ۱۹ آذر ۹۹

        ممنونم جناب فکری بزرگوار
        معصومه خدابنده
        شنبه ۹ مرداد ۱۴۰۰ ۰۳:۳۶
        سلام وارادت به استاد عزیز جناب مانا بزرگوار
        بسیار عاااالی درودهایم تقدیمتان
        و درود و تبریک به ماه بانو گلاله نازنین
        مهرتان و عشقتان جاوید و عمرتان پر فروغ
        🌹🌹
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        شنبه ۹ مرداد ۱۴۰۰ ۰۸:۴۱
        گل بیستم
        زیر پوست شعر

        هرکس ممکنست
        بخشی از اشتیاقش را سانسور کرده باشند
        مثلا یک روز دو موتورسوار
        که ناهیان بی نوای از منکر بودند
        روی زیبایی زنی که آبستن ارکیده بود ،
        اسید پاشیدند
        یا به شاعرها می گفتند
        با کلمات گیس ، بی حجاب ، جهنم و آویزان
        شعری بگویید
        که بوی شعور بادیه بدهد ..
        و چنین مقدر شد هرکس
        آیت ماه را در خواب ستاره تفسیر کند ،
        به تاریکی تبعیدش کنند
        حالا رو ترش نکن
        من به چشمان قشنگت قول داده ام آرام باشم
        مثل قویی در مراقبه ی آب ...

        ‌کرمانشاه ۱۹آذر۹۹


        تشریفتان سبز معصومه خانم نجیب و مهربان
        ارسال پاسخ
        يکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ ۰۹:۵۷
        درود بر شما مهربانوی عزیز
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        سحر غزانی
        سحر غزانی
        يکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ ۱۰:۳۵
        🌻🌻🌻
        ارسال پاسخ
        معصومه خدابنده
        معصومه خدابنده
        چهارشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۰ ۰۰:۳۳
        سپاسگزار از لطف و مهرتان
        بسیار عااالی
        قامت قلمتان سبز
        🌹🌹🍀🍀
        معصومه خدابنده
        معصومه خدابنده
        چهارشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۰ ۰۰:۳۴
        پاینده باشید و مهر و نگاه خدا در زندگیتان
        قدردانم
        🌹🌸
        مجید آبسالان
        شنبه ۹ مرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۰۵
        درود بر شما و
        قلم همیشه نابتون
        شاعر ادیب و گرانقدر
        پایدار و سربلند باشید

        خندانک خندانک
        خندانک

        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        يکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ ۰۸:۲۹
        گل بیست و چهارم
        چماق

        قرار شد شکوفه دهی
        بعد که به هسته نشستی ،
        برایت جشن قاعدگی بگیرم :
        گردوی کالی که دست ملتی در پوستت ...
        قرار شد برگ ‌سبزی به بازویت ببندم
        و سفارش کنم ندا را فراموش نکن
        او تنها غریوی بود که وقت سر بریدنش ،
        از لای کتاب فتاوی خون فواره زد

        قرار شد میوه بدهی
        چماق شدی
        گردوی پیر !!
        مگر در بتخانه ی بابل
        کسی خواب اصنام سرشکسته دیده بود ؟؟
        یا مانای شاعر نام گلاله را ... ( شعرم را همینجا قورت می دهم
        خوب چه خبر از رود
        که در خیال ماهیان حوض گریه می کرد ؟؟ )

        کرمانشاه پنجم دی ۱۳۹۹


        و باز هم خوش آمد می گویم خدمت شما دوست عزیز
        ارسال پاسخ
        يکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ ۱۰:۰۰
        درود بر شما جناب آبسالان گرامی
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        سحر غزانی
        سحر غزانی
        يکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ ۱۰:۳۶
        🌻🌻🌻
        ارسال پاسخ
        شعله(مریم.هزارجریبی)
        شنبه ۹ مرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۵۸
        درود مانای ناب
        عاشقانه ها حتی اگر بی وزن بی قافیه بی عروض هم باشند باز هم دلنوشته هایی از جنس قلب یک شاعرند و این شعر علاوه بر پیام عاشقانه اش به گلاله ی عزیز زیبا نگاشته شده بود.
        گلاله ی عزیزم مبارک چشمانت این شعر زیبا و اما مانای گرانقدر امیدوارم عشقتان پایدار باشد و همیشه از قلمتان عشق بخوانیم و دوستی خندانک خندانک
        حدیث عبدلی (یارا)
        حدیث عبدلی (یارا)
        يکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ ۰۷:۳۶
        شعله جانم خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        يکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ ۰۸:۳۰
        گل بیست و پنجم
        سادگی

        یاد گرفته ام این روزها
        به چشمهای ام در آیینه نگاه کنم
        و او را به یاد بیاورم
        که ترکیب دلخواه رز و ریحانه بود
        او را که لب چشمه ی زندگی اش نشسته و
        به زلال آن لحظه ی سیال می اندیشد
        که روزی در آبیدر
        دو شط شعر مانا و اشک او به هم رسیدند
        به همین سادگی دوستش دارم
        چرا که نگاهش اردیبهشت باغهاست
        چرا که شاهزاده خانم اقلیم آرزوست
        چرا که ...( کات کن مانا
        از این ترانه تا لن ترانی راهی نیست ....)

        سنندج
        ۲۱ دی ۹۹


        سپاسگذارم بانو شعله ی عزیز .قدم رنجه نمودید
        ارسال پاسخ
        يکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ ۱۰:۰۰
        درود مهربانوی ادیب
        خیلی خوش آمدید
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        عاطفه بابازاده خمیران
        يکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ ۰۰:۱۱
        گلاله ی نازنینم مبارک وجودت عزیز و نازنینت♥️
        به شعر و عشق قسم که مانا و گلاله لیلی و مجنون زمان ما هستند♥️تصورشان دور از هم ممکن نیست😭♥️مبادا روزی بخواهند به هر علتی حتی به دستور خدا راه از هم جدا کنند.بعضی عشق ها فقط متعلق به دو شخص نیست وقتی ما اینگونه از عشقشان عشق می‌کنیم زندگی می‌کنیم!وقتی با وجودشان کنار هم دنیا جای بهتری برای نفس کشیدن می‌شود...بمانید باهم بمانید برای هم برای ما برای عشق برای شعر....♥️♥️♥️♥️♥️
        حدیث عبدلی (یارا)
        حدیث عبدلی (یارا)
        يکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ ۰۷:۳۵
        عاطفه جانم خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        يکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ ۰۸:۳۳
        بیست و ششم
        تو کیستی ؟

        هرجا لاله ای سر از پیله ی پندار برآورد
        پاسخش پوتین حرامیان گمنام تو بود
        _ سرسپردگان عمامه و عصا و انگشتر !! _
        هرجا چشمه ای ،
        چکامه خوان نسل سوخته ی نسترن ها شد
        به فرمان قحطش پر نمودی ...
        زنبق را در نظرگاه نسرین گردن زدی و
        شاخه را پیش چشمان درخت سر بریدی !!
        تو کیستی که از ناخنت ، خون آبان می چکد
        و دهانت بوی فتاوی قلعه ی قندهار می دهد ؟
        من لکم ، کوردم ، ایرانی ام ..
        انسانم کز چشم آسمان چکیده ام
        بگو تو کیستی ؟؟؟؟؟؟؟

        تبریز۲۲ دیماه ۹۹



        دختر گلم . به یقین چنان مانا و گلاله مانند پروفایلی که می بینی در هم تنیده اند که حتا مرگ نیز سوایشان نمی کند . و اما چیزی که این قصه را زیباتر می کند ، حضور شاهدان دو عالم است و گواهی شان بر صداقت شعر من و اشک او که همزادان باران بوده اند . چیزی که از فتاوی خشک شرع و مقتضیات خشن قانون و مهملات بیخود عرف بالاتر است .
        ارسال پاسخ
        سحر غزانی
        سحر غزانی
        يکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ ۱۰:۳۷
        عاطفه ی مهربونم😘
        ارسال پاسخ
        حدیث عبدلی (یارا)
        يکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ ۰۷:۳۴
        اول سلام بر گلاله ی مانا
        دوم سلام بر مانای دو جهان
        خوشحالم که این گردن بندتکمیل شد خندانک خندانک
        مبارک گلاله ی نازنینم باشد که آغوشش جهان ناشناخته
        خواب هاست ... خندانک خندانک

        مراقب خودتون باشید و بخدا می سپارمتون

        مانای عزیز بلا و آفت از شما دور گردد و تن تان نیازمند
        طبیب نباشد دگر انشاالله خندانک خندانک


        هم چون نامتان مانا باشید به شاعرانگی


        خندانک
        خندانک
        خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        يکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ ۰۸:۳۶
        بیست و هفتم
        شور شاعرانه

        می گویی چه کنم ؟؟
        دستم با این رسن یکی ست
        و هی بالا و بالاتر میروم از پلکان شهود
        و این خاصیت حبل المتین گیس توست گلاله
        وگرنه ، بوی زهم زندگی
        داشت مرا به نقطه ی انزجار می رساند
        می گویی چه کنم ؟
        شجرشمس ها از وقتی باردار نگاه غمگین تو شدند
        دیگر در انگشتری هیچ سلیمانی نگنجیدند .
        ما هم جمله خیل خاموش مور و ملخیم به خدا
        تا از هراس لشکر لگدکوب تقدیر
        به کنام بی کلام خویش بخزیم .
        حالا از بخت خجسته ی بلوط
        تو
        مرا
        شاعر این طایفه کردی
        که تشنگی می نوشند برای رفع آب
        و گرسنگی می‌خورند برای سد نان
        و خستگی ..... باز هم دور باطل ؟
        ما هزار و یک قرار داشتیم با پرستوها .. با پونه ها
        و حالا هر ساعت درختی در درونم می پوسد
        که چرا بهار نارس بوسه ی تو
        در اولین پیچ آبان ، گلوله خورد ؟

        ورزقان / تبریز ۲۴ دیماه ۹۹


        حدیث خوبم ، این روزها اما ملالی نیست جز تشنگی مدام نوشیدن همین کلمات از جام عزیزان ، که مرا به صبر وشکیب می خوانند و او را به شوق و شعف . که کشتی برانیم و موج بشکنیم چرا که بادبانها به ریش باد می خندند اگر جز این کنیم

        ارسال پاسخ
        سحر غزانی
        سحر غزانی
        يکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ ۱۰:۳۸
        حدیث جانم خندانک
        ارسال پاسخ
        منوچهربابایی
        يکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ ۱۲:۳۰
        سلام بر دوست و استادم مانای جان و خواهر هر دو جهانم گلاله
        مثل همیشه اثرگذار نوشتید و خواندیم امیدوارم کانون گرم خانواده تان سختى و سردى روزگار را بر شما آسان سازد
        دستمریزاد به شما و مبارکباد به خواهرم گلاله
        امیدوارم بزودی چاپ شده این سروده های زیبا رو با امضای خودتون داشته باشم.

        مانا باشید وجاودان


        وبااحترام تقدیمتان.......... خندانک خندانک خندانک خندانک

        لطفا
        این جمله ام را بزرگ بنویسید
        من
        عشق را
        دیوانگی می نویسم
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        يکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ ۱۴:۵۶
        بیست و هشتم
        آخر شعر

        و اما هستی
        با نگاهت که نهالستان زیتون است
        با لبهایت که نخلستان
        و با دستهایت که خنیاگران اندوه آدمی اند
        تو هستی گلاله
        تا بی نیازم کنی
        ازین خواجه زادگان خاموش بی تبار
        که شعر مانا را می نوشند
        تا به دشنه و دشنامش پاسخ دهند ..


        ورزقان تبریز ۲۹ دیماه ۹۹


        منوچهر صادق ساده ی زودآشنای دوس داشتنی . قدر بودنت را می دانم
        ارسال پاسخ
        پرستو پورقربان (آنه)
        يکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ ۱۸:۲۶
        یقین دارم لبخند گلاله از این شعر سر میزند روزی...

        سلام مانای مانا خندانک
        ایمان آورده ام به کلماتی که از قلم شما جاری میشوند،که قطعا جایشان در ماناترین گوشه ی ذهن خواهد بود ...
        شعری که ستونش احساس باشد و مخاطبش گلاله میشود همینقدر دوست داشتنی که پروانه ها را از پیله بیرون بکشد ...

        کاش حقیقت دنیا به ماندگاری این شعر ماندگار بود ...

        درود استاد خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        يکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ ۲۰:۰۳
        گل سی ام
        حسن

        نام آن رب النوع خسته
        حسن بود
        که به بالای بلندش ،
        سروها اقتدا می کردند
        و با تمام صخره ها نسبت خونی داشت
        حسن متکای قبیله ام بود
        و مقتدای قصیده ام ...

        یادم هست ،
        پشت کدورت شیشه ها دوره ی سختی شد
        چنانکه قافیه ها قندیل بستند
        و درختان زیر یوغ زمستان
        جسارت سیب شدن نداشتند
        یادم هست
        که غیرتش قاتل دی ماه بود
        و بازوانش
        بیستون بادیه ها ...
        و شعله ی گرم نگاهش ،
        در تخیل هیچ تنوری نمی گنجید
        ...
        نامش حسن بود
        پهلوانی کز مرز پندار می گذشت
        و آفتاب به سایه اش دخیل می بست
        و شب از هیبت فروغش به بامداد پناه می برد ...

        کرج پنجم بهمن ۹۹


        پرستوی قشنگ آنه ی دوس داشتنی ... خوش آمدی و صفا آوردی

        ارسال پاسخ
        موسی ظهوری آرام(آرام)
        يکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ ۱۹:۲۳
        سلام بر مانای شاعر
        باز هم شاهکاری دیگر
        لبانت به شعر همیشه عطر آگین
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        يکشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ ۲۰:۰۴

        گل سی و یکم
        زنی با این تفاوت ...


        هی با خودم می گویم
        او نیز مثل همه ی زنها ،
        به موعد سرخی در ماه معتاد بود
        و مثل همه ی زنها ، در منزلگاه سرش
        کاروان اندوه و اشتیاق به هم می رسیدند
        او نیز
        انار لبش ، از خیال آبان عشق ، خونین شد
        و لیموی سینه هایش از شهریور شوق ،
        به گُل نشست ...
        او هم هزار حوا در بلور چشمش شکسته شد
        تا مردی را شاید آدم کند !!


        او نیز زنی بود که از رودها
        مسیر اقیانوس را پرسیده بود
        و از ابرها ، سراغ مزار شهیدان را
        و زیر آوار بهمن ها
        پی جنازه ی کولبری کورد بود
        از کوی همین کلمات ،
        که کلاه دلخوشی اش را باد روزی
        به شوخی برداشت
        و دستمال حریر چوپی اش ،
        نشان مزارش شد در قندیلسرای تقدیر !!

        ( آه خدایا
        این شعر هم دارد یخ می زند
        این شعر هم کوهی روی کولش گذاشته اند و
        باید از مرز گرسنگی بگذرد ..... )

        هی با خودم فکر می کنم
        او هم زنی بود با چهارفصل خدا در گلویش
        مگر چه در ضریح چشمش بود
        که اینهمه شعر پاپتی
        زائران آستان اندوهش شدند ؟


        آری
        او نیز زنی بود مثل هزاران خورشید بی گدار
        اما با این تفاوت ، که سبد سبد
        خوشه ی زیتون شعر مانا
        از نگاهش چیده می شد

        ۱۱ بهمن۹۹ کرمانشاه


        موسای معجزه گر ، خوش آمدی و قدم بر دیده ام گذاشتی



        ارسال پاسخ
        محمد علی رضاپور
        دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰ ۲۰:۰۷
        سلام و درود و ارادت خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        سه شنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۰ ۰۴:۱۸
        خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        چهارشنبه ۱۳ مرداد ۱۴۰۰ ۱۱:۵۳
        درود بر شما جناب علی رضاپور گرامی خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد علی رضاپور
        دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰ ۲۰:۰۸
        و خدا قوت و رخصت

        سلام و درود و خدا قوت
        سپاس اگر مکتب ادبی نورگرایی را نیز مطالعه بفرمایید و در این مکتب ادبی بومی ایران خودمان هم بسرایید!
        (شایان جستجو ست)
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        سه شنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۰ ۰۴:۱۹

        سی و پنج
        سیمرغ

        میدانم کز دانایی هدهد
        بی نصیب نبوده ای
        هرچند پیش از تو
        به منطق هیچ پرنده ای ایمان نداشتم !!
        باورکن در این بلوای بی باور ،
        جیوه ی ذهن آدمیزاد
        از ق به قسط میرسد نه به قاف
        سی مرغ یکدل را
        کجا می توان
        بر سفره ی این اساطیر بی عطار گذاشت ؟؟
        می دانم که می دانی ،
        میان اینهمه خس و خاشاک ،
        به مذهب هیچ گلی نمی توان مومن بود
        مگر تو _ گلاله ی گریان _
        که کندوی عسل چشمانت غنیمتی ست
        در این تلخستان ...
        با خودم فکر می کنم
        اگر نبودی
        حوض این مزامیر ، ماهی نداشت
        تو تنها موجود زنده ای هستی
        که به ارزش چینی نازک دلم پی برده ای
        و می دانی راه چشمه ی خواب
        از صحرای دامن دوست می گذرد ....

        اگر تو نبودی
        خاک کلماتم پذیرای هیچ شعر عاشقانه ای نبود
        بعد ممکن بود مشتی فیلسوف فلک زده
        که بوی سیگارشان ،
        پرده ی پندار را پاره می کند ،
        به این نتیجه ی نحیف برسند
        که عشق اکسیر سبز گیاهی ست
        که فقط در حوالی افسانه می روید
        اگر تو نبودی من از سیب سرخ گونه ی کدام حوا ، آدم می شدم ؟؟

        می خندی و خنده ات استعاره ایست
        از تبسم خدا
        بمان تا
        میراث چشمه به تشنگیم برسد و
        سخاوت دریا به دامنم ....

        کرمانشاه هشتم اسفند ۹۹


        سپاس بی حد از تشریف سبزتان



        ارسال پاسخ
        ایمان اسماعیلی (راجی)
        دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰ ۲۲:۴۵
        سلام مانا
        شعرت را دوباره خواندم و چقدر تازه بود برایم
        خدا برای ما نگه ات داره خندانک خندانک خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        سه شنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۰ ۰۴:۲۱
        سی و شش
        شعر نوزاد

        به یقین
        شبی شاعری
        با صحرا خوابیده است
        وگرنه
        آبستن اینهمه سکوت و ستاره نمی شد

        یزد ۱۲ اسفند ۹۹


        ایمان دوست داشتنی ، رفیق ارزشمندم ، خوشحالم که همچنان می پسندی
        ارسال پاسخ
        مجید قلیچ خانی
        سه شنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۰ ۱۹:۰۹
        درود و عرض ادب.مانا و گلاله ی گل.
        الثیا
        از هلال ناگوار این ماه که بگذریم
        جنگل بها و بهانه ...
        جلگه های بی جگری
        دلتا های بی دلی
        همه از بوم شقایق خواهند رفت خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        سه شنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۰ ۲۰:۳۸
        سی و هشت

        سرود کوهستان

        جلالوندی ام
        و بوی بلوط سوخته ی شعرم ،
        گواه اصالتم !!

        جلالوندی ام : همطراز زمین و همسایه ی افلاک !!
        و جاده ای با هزار چاله و چکامه ،
        که از میان کلماتم می گذرد ،
        ترا به زادگاه ابرهای آبستن خواهد برد

        من فرزند صخره های صعب باران شسته ام
        و روزی "گنجره" به من گفت :
        "" در گلوی ام یادها ماسیده اند مانا
        پهلویم از پندار هیزم شکنان زخمی ست
        و این " جزمان " ، اندوه اساطیر سر به دار است
        کز دیده به دامنم جاری شد .. ""

        جلالوندی ام
        مادرم به من یاد داد
        آواز کبک کوهی
        ترجمان آیت جدایی ست
        در گوش گندم اگر به لهجه ی داس ترانه خواندیم ،
        گناهش به گردن گرسنگی ست
        مادرم به من یاد داد
        شیهه ی مادیان ها
        شیپور اشتیاق کوچ است
        و آن چوپان که بی چِرا به چرا می برد ،
        از تبار رسولان زندگی ست !!

        جلالوندی ام
        در سرنای گلوی سهره ها دمیده ام با باد
        دست در کمرگاه باریک صنوبران
        رقصیده ام چون موج
        شکوفه ی نمازم ، از نهال نیازی ست
        که در خاک راستی کاشته اند .

        جلالوندی ام
        اما لهجه ام را مشتی شهری بی شوق
        میخواهند به جویبار فراموشی بسپارند .
        نمیدانند غیرت مادران بلوط و بابونه ،
        چون شتاب سیمره بی شکیب است
        و دست هرزه کار کلاغ تاراج
        به شاخه ی تاک تبسم ما نمی رسد ..

        جلالوندی ام
        اگرچه لبان ترد الهه ی سوران ،
        صله ی سرود منست ،
        او هم گیجگاه تخیلش از باتوم ستم باد کرده است
        او نیز همآواز سیروان و هم پیاله ی شاهوست
        و رنگ موهایش ، هم تبار بلوطهای دیار درد !!


        جلالوندی ام به جلال همین کلمات
        که آبستن اشک اویند ...

        ۲۷ اسفند ۹۹ فیروزان

        سلام مجید جان ، اگه یه کامنت زودتر می نوشتی دقیقا به اون شعر بالا برمیخوردی که تولد خودت نوشته شده


        ارسال پاسخ
        مجید قلیچ خانی
        مجید قلیچ خانی
        سه شنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۰ ۲۰:۵۸
        من به هر حال به شعر مانا برمیخورم. خندانک
        سامان سولقانی
        چهارشنبه ۱۳ مرداد ۱۴۰۰ ۰۰:۳۴
        سرزمین مادری، رویای اجدادی کجاست؟
        مردم این شهر می پرسند آبادی کجاست؟

        ما به گرد خویش می گردیم آه ای ساربان!
        آرمان شهری که قولش را به ما دادی کجاست؟

        ای رسولِ عقل! ما را بگذران از نیلِ شک
        گر تو موسی نیستی موسای این وادی کجاست؟

        خنده‌های عیش ما جز خودفراموشی نبود
        این هم از مستی که فرمودی! بگو شادی کجاست؟

        باد در فکر رهایی روی آرامش ندید
        راه بیرون رفتن از زندان آزادی کجاست؟

        فاضل نظری

        خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        چهارشنبه ۱۳ مرداد ۱۴۰۰ ۱۸:۳۲
        سی و نه
        رهآورد

        چه اندازه سهم ما از سوسن کم است
        و دستمان از صنوبر کوتاه !!
        هنوز لبهایمان
        جامی از چشمه ی مدام هم نمی نوشند
        که تشنگی از شرق گلویمان طالع می شود
        ترا که می بینم
        خستگی راه را به روان رود می دهم
        پاهایم زبان تلخ تاولها را فراموش می کنند
        و دستهای ام آیات روشن پینه را انکار
        جایی حتما دست کودکی بی پا را گرفته ام
        جایی شاید گونه ی جذام زنی را بوسیده ام
        جایی شک نکن ،
        کفتری خونین بال را آب داده ام
        یا سمندی تیر خورده از تقدیر را تیمار
        وگرنه ترا با تمام شیرینی ات
        که میراث نیشکر است
        به من _ که وارث رنج انسانم _ نمی دادند .....


        با اینهمه چرا حاشا کنم ؟
        جویبار بوسه هایمان
        کفاف تشنگی قرون هزار قصه نمی شود
        باورکن چون ماه خرداد هنوز
        پر از کسالت های بسیارم

        خانم دیریافته ام
        من چون باد ، حریص گندمزار گیس توام :
        در بستر آغوش اشتیاقم
        بیشتر بمان

        ۲۹ اسفند کرمانشاه


        سلام و عرض خوشآمد خدمت شما
        ارسال پاسخ
        محمد جواد عطاالهی
        چهارشنبه ۱۳ مرداد ۱۴۰۰ ۲۰:۰۶
        سلام مانای گرامی
        عالی تر از همیشه خواندم از قلمتان
        اگر اشتباه نکنم لایک سوم کار من بود
        موفق و سلامت باشید
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        جمعه ۱۵ مرداد ۱۴۰۰ ۰۴:۰۳
        مرا ببوس
        گل چهلم مانا

        مرا به پاس تنهایی ام ببوس
        به نکوداشت رنج آدمی
        مرا بخاطر روییدن گلی در سنگفرش پیاده رو
        بخاطر شکفتن غنچه ی غریوی در خفقان
        برای تسکین جوانه های مانده در برف ... ببوس
        ما که از ابرهای آبستن
        تنها زادن گریه را یاد گرفتیم
        و از سبزه ی هفتسین
        تکلیف شاق لگدمال شدن را
        ما که از کوه
        رنج سکون را
        و از کوزه ، تب تشنگی را فهمیدیم
        پس مرا
        به حرمت همین شعر ببوس :
        این تنها پلی ست که به زندگی می رسد ....

        کرمانشاه سی اسفند ۹۹

        سلام بر نجیب ترین جوان ایرانی و پدیده ی سایت
        خوش آمدی عزیزم
        ارسال پاسخ
        آرزو عباسی ( پاییزه)
        چهارشنبه ۱۳ مرداد ۱۴۰۰ ۲۰:۱۱
        سلام بر مانای مهربان 😍

        شعر زیبا و متفاوتی بود دیگه حس نکردم تو صحرام و اون شتر، خورجین و علی بابا و اون چیزهایی که تو شعر قبلیت بود رو اینجا ندیدم فکر کردم به مقصد رسیدم خندانک

        بمانید به مهر و مهربانی برادر مهربان و جنجالی من خندانک خندانک خندانک خندانک

        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        جمعه ۱۵ مرداد ۱۴۰۰ ۰۴:۰۵
        زن ششم
        گل چهل و یکم

        دوستش داشتم
        و قندیل غصه ام
        از هرم حضورش آب می شد
        و برای ماندنش
        به سدر و زیتون دخیل بسته بودم .
        اما او نیز
        رد شانه ی دست مرا
        از حافظه ی بلوند گیسش پاک کرد
        او نیز نبض نسرین را نشمرد
        و شبی محتسبانه گفت :
        چماق ها همه سیدند و اولاد پاک چنار !!
        چه حاجت
        از بید دیوانه سراغ‌ عقل باد را بگیرم ؟

        ادامه ی این چکامه را جایی چال کرده ام
        آنجا که فهمیدم حریر عهدش از هوای فروردین ست
        گونه ام را‌ - که بوسه گاهش بود -
        به سیلاب سرشک شبانه ها دادم .
        از تمنای آتش
        تنها زبان خاکستر را می دانست
        و در گوش شمشادها به لهجه ی تبری باستان
        آیه های شکستن می تلاوید !!
        ریسمانها از هراس گردنش رشته می شدند
        و تیغ ها از ترس رگهای اش زنگار ....
        او هم
        دشنه ای داعش در نیام نگاهش بود
        و فرق نشاطم را نشانه می رفت
        با "معجزه ی عبدالرحمن" !!
        آه
        او هم محراب همین سروده را
        از خون کلمات مانا رنگین کرد ....

        جان دلم
        این جان نحیف
        که روی دست واژه ها می بینی
        زخمی هزار خار جفاست
        و این خیمه ی خواب
        که در دامن تو زده ام
        بیدارباش کابوس هزار افترا
        منکه شاعر نیستم و این سبز مدام ،
        برگهای بلوط باورم هستند
        که در قدمگاه تو می ریزم :
        مرا
        با
        اندوهم
        تنها نگذار
        شیشه ی شوق مانا هم شکستنی ست
        مثل بلور بغض گلاله ......

        هفتم فروردین ۱۴۰۰ کرمانشاه


        آرزوی سلامتی وشادی واسه آرزو . خوشحالم که سر زدی مهربان تر خواهرم
        ارسال پاسخ
        ایمان اسماعیلی (راجی)
        چهارشنبه ۱۳ مرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۱۶
        سلام مانا جان
        خوبی بهتری عزیز دل؟؟؟
        خندانک خندانک خندانک

        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        جمعه ۱۵ مرداد ۱۴۰۰ ۰۴:۰۸
        گل چهل و دوم
        مادرم

        به او فکر میکنم
        که هر چین چهره اش
        چکامه ی رنجی دراز ست
        می دانم ذخیره ی بی زوال لبخند
        همه از دولت دعای اوست
        چرا که سایه بان خنک حضورش
        انکار جهنم است .
        و گرمای ملیح تبسمش ، بلای جان قندیلها


        به او فکر میکنم
        گنجشکی بازمانده از بهار
        روی شاخه ی حواسم می نشیند
        سهره ی مستی به دیوان سنبله
        تفال می زند
        بر فرش فکرش ، فرشتگان از عرش قصه می گویند
        مادرم به خدای باران
        ناخدای دریای دلواپسی ست
        شاهد بوده ام بارها
        در زلال حوض نگاهش
        ماهیان قرمز تشویش ، شنا کرده اند
        زبانم لال
        اگر قبایل بی قلب
        از راز این مزامیر خبردار شوند
        از خجالت چشمان سرزنشگرش
        تبخیر خواهم شد
        یا سوداگران بازارعافیت
        به حجره ی کلمات مانا سرک بکشند
        از شرم شعر نگاهش ،
        بر دامن دریا خواهم چکید ...
        زبانم لال اما ... چه خیالی ست
        گاهی اگر گیس گندمزار ،
        دستاویز داس هاست؟
        اگر رویای هفت رنگ‌ فروردین را
        عبور باد بی گدار خرداد ،
        نقش سراب کند ؟
        شکر شب
        در هوای حضورش نفس می کشیم
        مادرم _ سوای هر سروده _
        شاهبیت تمام غزلهاست ....

        خواف سیزده فروردین ۱۴۰۰


        سلام ایمان عزیز . شرمنده م کردی برادر با مهربانی ات
        والا فکر کنم بهتر باشم . و امروز ناهار خوردم
        الان اومدم کیش و بخاطر فشار کار خیلی کم سراغ گوشی میرم . ایشالا و در فرصت نخست میام صفحه ات و دلی از عزا در میارم اگر افتخار بدهید

        ارسال پاسخ
        ایمان اسماعیلی (راجی)
        ایمان اسماعیلی (راجی)
        يکشنبه ۱۷ مرداد ۱۴۰۰ ۱۸:۵۹
        عزیز دلی مانا جان
        زنده باشی الهی
        خوشحالم که روبراه شدی
        خندانک خندانک خندانک
        امين آزادبخت
        پنجشنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۰ ۰۷:۵۶
        سلام غربي نشينِ كهن مرز و بوم

        باغت زيباست و جديد

        كاشتن را خوب مي داني

        در باغت
        هم نوگرايي ديده مي شود
        هم تصاوير بكر
        هم واژه ها را خوب مي شناسي

        باختران
        و جگرگوشه هايش
        كه اكنون جدا شده اند
        هميشه پيروز باد

        هر بژي
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        جمعه ۱۵ مرداد ۱۴۰۰ ۰۴:۱۴
        نوبت ششم مطب
        گل چهل و سوم

        جنین نارس روسپیان بسیاری بوده ام در بانکوک
        که دور از چشم خدا ، سقطم کردند
        گوشه ی تاریکی از همین شعر ،
        مزار مردگان ناکازاکی ست
        بلوچی در بزنگاه هر واژه ام
        از تشنگی تلف می شود
        پیشمرگی در راهراه پیراهنم
        تیرباران !!
        و مفتیانی در معبد مغزم نشسته اند
        به تحریم ترانه و تنباکو

        __ اراجیف نباف مانا
        تو فقط مردی هستی
        که کمی تا قسمتی ، هوای واژه ات ابری ست
        و روی ریه های خیالت
        ریزگرد هزار هامون بی هاجر
        علاج میخواهی ؟
        به خورشید نیندیش
        شب از تاریکی و تردید ، آبستن است !!

        __ شب را چه تعبیر می کنی دکتر ؟؟
        به خیالت می شود از پژمردن تاک ،
        شیون نشد؟
        من هنوز چیزی نسروده بودم
        که این جماعت
        اتهام شاعری به این زندیق زدند !!

        __ تو فکر می کنی ،
        اگر کرباس تاریکی پاره کنی ،
        خفاشان به خونخواهی شب ،
        شعرت را مثله نخواهند کرد ؟
        باور کن
        تاریخ ، گورستان اطلسی هاست
        و دین ، دیناری در کیسه ی شیاد ....

        __ تو که از من دیوانه تری دکتر

        __ دارم از منطق ملتی می گویم
        که چوب حراج بر فردا می زنند
        تو اما چه تنهایی !!
        انگار از صفحه ی تقدیر گم شده
        و رادارها ، سقوطت را رصد می کنند
        بر سینه ی هیچ !
        مگر گلاله ات به گلاب گریه تعمید کند
        که این تاکستان تشنه
        شراب طهور هیچ ابریقی نخواهد نشد

        __ گلاله را گفتی ؟؟
        می ترسم باد در هاون کوبیده
        و خاطراتش همه خوابی
        که تا خیال خمار بامداد قد نکشند
        آه دکتر ...
        همه هولم از این سرمای شاعرکش است
        که زنبورهای این شعر
        از کندوی نگاهش دور شوند
        برایش از کدام خورشید ، شعله برگیرم
        اینجا سینه ی ماناست :
        گورستان هزار سروده ی خاموش
        هر کجایش را کلنگ‌ بزنی
        به استخوان شعری ،
        یا به ریشه ی اندوهی می رسی !!

        __ لطفاااا مریض بعدی

        خواف ۲۰ فروردین ۱۴۰۰


        سلام بر امین عزیز ..خوش آمدی و صفا آوردی


        ارسال پاسخ
        سارا پیروتی (رها)
        پنجشنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۰ ۱۸:۳۵
        دردت به قلب اباجی...
        چقد شعرت پر بود از دلتنگی..
        خواندن این شعر جرم است
        وقتی
        دل نبض، نبض دل شاعر
        پیش معشوقی ناممکن میزند!
        و هر نبض شعری میشود
        مملو از رد خون!!
        خواندنش جرم است...
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        جمعه ۱۵ مرداد ۱۴۰۰ ۰۴:۱۶


        گل چهل و چهارم
        اذان
        مرا به لهجه ی سورانی
        _ که زبان الهه ی آب است _ صدا میزنی :
        اذانی به بانگ بلال بارانها
        و سیلاب گریه
        غم تقدیر را تا سجاده خواهد شست

        خواف ۲۲ فروردین ۱۴۰۰

        سلام آباجی ماهم . خدا نکنه قشنگم و معشوق ناممکن را چه غمگنانه آمدی جان برادر


        ارسال پاسخ
        سارا پیروتی (رها)
        سارا پیروتی (رها)
        جمعه ۱۵ مرداد ۱۴۰۰ ۱۶:۰۵
        سیلاب را در هر زبانی بخوانی باز درد است برادر!
        گل چهلم را چه کسی خواهد خواند؟
        دور از غم باشی برادر خندانک
        سارا پیروتی (رها)
        سارا پیروتی (رها)
        يکشنبه ۱۷ مرداد ۱۴۰۰ ۰۹:۵۴
        فدای تو بانوی رازها خندانک خندانک خندانک
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        جمعه ۱۵ مرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۰۴
        درود برشما. استاد. گرامی
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        شنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۰ ۲۱:۵۰
        گل چهل و پنجم
        قصه ی آل بلوط

        گفت :
        و این دخترم به مادرش _ باران _ رفته
        سازی سربه زیر
        تا خنیاگرانش از خجالت خاموشی به درآیند
        تاج سر همه ی نت هاست
        و در سینه اش راز همایون و حدیث ابوعطا !!
        اما آن پسرم ..
        همان که با فولاد فاحشه همبستر
        نمیدانم شیر ناپاک
        از پستانِ کدام خاک به خوردش دادند
        که قاتل عشیره ی سپیدار شد ؟
        به خدا از اندوه تبر شدنش
        تار سبزی به گیسم نمانده
        چه کنم درین پادرجایی ناگزیر
        که خیال پرواز ،
        دانه ی درشت پنبه ای ست
        در خواب شتران آبستن !!

        و این یکی فرزندم
        نردبام فروتنی ست
        که پا بر گرده اش میگذاری و
        تاااااااا سروده های سلمان بالا میروی

        آه
        دار اعدام از ترکه ی من بود و
        تیر تاریک از تبار گز
        دست بر دلم نگذار
        شاید خباثت آن خاج فراموشم شد
        که هنوز حواریون گرسنه
        نان فطیر در خون ارغوان می زنند
        شما را به اره و الوار
        شاخه های ناخلف این شعر را هرس کنید
        در آستین هیچ واژه ای
        جوابی برای گریه ی گلاله نیست

        __ اما همچنان بوی دانستن می آید
        ما مچاله شدگان تقدیر
        شکست خورده ی هفتاد جنبش نافرجامیم
        و ناممان در سیاهه ی توفان ست هنوز
        از آستین انار اگر تبری بیرون خزید
        به حرمت نی لبک ها ببخشیدش
        مگر هیچ‌ یک از شما
        به لانه ی پرنده یا به ارکیده ی لبهای زنی
        ناخنک نزده است ؟؟
        شادی این شط از اندوه دره ها میگذرد ( از اتاق فرمان یکی شاهرگش را قطع نخاع کرد : قرارمان شعر بود نه شعار !!!! )


        پژمان نازنین
        هزاران سال است
        از نفهمی ناشاعران فیلمها گرفته ای
        اگر می شود همین یکبار کات !!
        از اول شروع میکنم :

        به نام زن
        درختی بودم در جنگل خدا
        اما روزی تبر .....
        کرمان سحرگاه ۲۵ فروردین ۱۴۰۰

        داخل اتوبوس بندرعباس


        جناب فتحی سپاسگذارم از آمدنتان
        ارسال پاسخ
        سارا پیروتی (رها)
        سارا پیروتی (رها)
        يکشنبه ۱۷ مرداد ۱۴۰۰ ۰۹:۵۵
        میگویند درد را از هرطرف بخوانی باز درد است مانا...
        شاید اگر پژمان بازهم فیلم را کات کند
        قصه ما همین شود!
        محمد باقر انصاری دزفولی
        يکشنبه ۱۷ مرداد ۱۴۰۰ ۰۹:۵۸
        بداهه تقدیم شما شاعرو استاد گرامی
        شعرت
        آرامش جان و
        دل غمگین من است
        دل خوشم که شعر شما
        شربت شیرین من است
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        دوشنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۰ ۰۸:۱۱
        گل چهل و ششم
        به رنگ خون

        پرده ی پیشین :


        ... و تو چگونه رستی پسرم؟
        کبوترها شاهدند
        که گردنت مویی مانده بود
        تا لبهای دار را بوسه زند
        اگر از انعکاس ماه در زلال رود
        جرعه ای نوشیدم
        حرامم
        که درین جنگل تاریک
        افراها هنوز تشنه ی آفتابند ...

        گفت مادر
        رها کردند تا تاری شوم
        و ستاره ها در تور مشبکم ، اسیر شب
        که هنوز در ورق پاره های توس
        صدای پای توسن از تور می آید
        گفتند: تماشای آسمان ارزانی ات
        به شرط آنکه
        مکان اختفای غریو را لو بدهی
        که در حلقوم کدام توفان
        نهفته است ؟
        به سربندت
        مانده ام بر دو راهی خون و عسل
        و نمی دانم
        چرا این دشداشه ی دیبا
        بر تن شرافتم زار می زند؟

        گفت جان مادر
        برگرد و از میله ها ،
        آزادی را گدایی نکن
        حنجره ی هیچ کوردی
        بدهکار ریسمان نبوده است .




        پرده ی پسین :

        من نیز زنی دارم از تبار همین ترانه ها
        که خونش
        از دشنه ها شریف تر است
        آری
        ما حلاجان این بیضای بلا
        گردن هایمان به پیشواز طناب رفتند
        و این شعر تا همیشه
        بدهکار خون خورشید شد ...

        حاجی آباد هرمزگان
        ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۰


        آمدنتان را به این صفحه ی هزارداستان ارج می نهم جناب انصاری عزیز
        ارسال پاسخ
        دوشنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۰ ۱۰:۳۲
        درود بر شما جناب انصاری گرامی خندانک
        سپاس از حضورتان خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        دوشنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۰ ۱۳:۱۹
        واسه من شعر همه چیزه
        اما تنها تویی که از شعرهام برام عزیزتر ، مقدس تر و خواستنی تر هستی .. چرا که تجسم کلمات منی همانطور که گل ها تجسم لطف خدا هستند خندانک
        رضااشرفی فشی
        دوشنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۰ ۲۳:۳۷
        سلام ودرود فراوان خدمت جناب مانای عزیز،شعرت بسبار زیبا بود اما هرگز به گرد احساس زیبات هم نمی رسه،چقدر امشب شاعر دیدمت دوست ادیبم،باید از تو آموخت، اموخت، هم سخنوری را و هم عاشقی را.
        زیبا بود دوست شاعرم زیبا بود خندانک خندانک خندانک خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        چهارشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۰ ۲۰:۱۹
        گل چهل و هفتم
        قاعده ی زندگی ( شعر از گلاله س اما چون عطر و بوی گلهای دفتر رو داره و از طرفی به این شعر پاسخی غیورانه دادم ، تصمیم گرفتم که در گردن بند جاش بدم‌ )


        پسرم ستاره ی من است
        وقتی راه به آسمانم نمی دهند
        و دخترم
        که در خلیج کوچک چشمانش
        غرق می شوم؛
        وقتی ماهیان کوچک تبسمش...
        آه خانه ام
        با همه ی دلخوشی شفاف پنجره هایش
        مثل آستین تنگ است
        و این ها که نوشتم،
        قاعده ی زندگی زنی است
        که هر ماه سی روز
        و هر روز سرخ تر تکرار می شود

        ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۰




        گل چهل و هشتم
        نوبت هفتم مطب( جواب مانا به شعر همسرش )

        می گوید :
        پسرم تک ستاره و
        دخترم خلیج
        بعد
        رود دیوانه ای در دلم
        به سمت گونه ها تغییر مسیر می دهد
        جایی در شعرش
        پنهان شده ام
        که دست هیچ کلمه ای به اندوهم نمی رسد
        جایی که پیش از من
        کبوتری بر سه جوجه نشسته بود
        تا آیات مکی را به گوش مدینه برساند
        دل خوش کرده ام
        توری از ترانه دارم
        و ماهیان معصوم لبخند دخترم را....

        _ دکتر این هذیان ها
        کبد کلماتش را چرب کرده
        نمی ترسید سرودش سکته کند ؟

        _ نگران نباشید
        بخیه ها با زخم شمشیر
        تبانی کرده اند
        و گولبولهای سرخش
        رفته اند بر سیاهی خاکی خسته برقصند ...

        عید فطر / ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۰ حاجی آباد


        سلام‌رضاجان خوشحالم رفیق که سبز هستی و سبزی و خرمی می آوری ..

        ارسال پاسخ
        رحیم نیکوفر   ( آیمان )
        چهارشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۰ ۰۱:۳۰
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        درود بر شما بزرگوار
        جذابیت و ساختار بسیار زیبای شعرتان
        تحسین برانگیز و تودل بروست
        لذت بردم مانا باشید وهمیشه شاعری عاشق
        دستمریزاد
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        چهارشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۰ ۲۰:۲۱
        گل چهل و نهم
        نامه ای از زندان

        بعد از سلام و عرض اشک
        چه بگویم به ارغوان؟
        که هنوز مومن به آیات خون ماست
        و تصویر واپسین تبسم شقایق
        قابی ست تا ابد
        بر سینه ی مادرانمان !!

        راستش
        ما نه کرکسان لاشه خوار
        بام باور کسی بودیم
        نه کفتارهای سور مرگ هیچ غزالی
        مشتی قناری بودیم
        در قفسی شبیه گربه
        که هزاران کوه داشت
        برای پژواک سکوت
        و هزاران رود برای سمفونی هیس !
        و هنوز به مرز آبی آواز نرسیده بودیم
        که گلویمان را
        در آبان سرخ اشتیاق بریدند

        بعد از سلام
        نمی دانم میان این همه هجای بی غیرت
        کدام شان به کار مانا میاید
        برای تفسیر " شلاق و گرده ی عریان " ؟؟

        آه ...
        ما هم تمنای طنین چکاوک بود
        در چکامه ی خاموشی مان
        ما نیز از بوسه ی باد و گونه ی گلاله
        خطی خوانده بودیم از خاطره ی سبز بهار
        و از دامان درخت
        طلبکار خوابی بنفش بودیم
        اما تو بگو
        در کدام سوره از کتاب زرد خورشید
        ساز آتش را تحریم کرده بودند
        که هنوز این شیوخ سیاه فکر هزار منبر
        به خون دختران تاک ، تشنه اند ؟؟

        بعد از سلام
        حال ما خوب نیست
        شبیه شهادت پنجره ای در محکمه ی دیوار

        لار
        چهارم خرداد ۱۴۰۰

        سلام دوست عزیز .. عرض خیر مقدم دارم حضور شما . خوش آمدید
        ارسال پاسخ
        پژمان بدری
        پنجشنبه ۲۱ مرداد ۱۴۰۰ ۱۳:۵۱
        سلام...چندین بار خیز برداشتم راجع به موضوع عشق بنویسم که دست مایه ی هزار ساله ی شاعران ست برای خلق شعر اما به دلایل زیاد منصرف شدم...هرچند بعضی بندها شکل توضیح گرفته بود ولی شاعرانه بود لذت بردم...
        به امید ارزان شدن کرانچی خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        پنجشنبه ۲۱ مرداد ۱۴۰۰ ۲۲:۵۰
        گل پنجاه
        ترانه ای برای تن اش

        ..
        میان نوشیدنیها هم
        هنوز تشنه ی آن لبم
        که نسبش به شاخه های تاک مریوان می رسد
        آه اگر پیراهنت ، دکمه را باز کند
        کویر ، جنگل خواهد شد
        میان میوه ها لیمو و میان رنگها ،
        بلوط را بهانه کرده ام
        تا ترانه از تنت ساز کنم
        همین غریزه های بنفش
        مرا به خوابی خوش می خوانند
        تا برای تفسیر " ان مع العسر یسرا "
        بدهکار مفتیان تریاک و تکفیر نباشم
        ...
        چه سوالی ست
        که پیش از تو جهان مانا چگونه بود ؟
        به یادم هست
        رودها
        در روده ی ماهیان لجن خوار
        شنا می کردند
        و خورشید ، از تطاول شب
        در شیار ذره ای پنهان بود
        و گاه از دیوار مشرق سرک می کشید
        به خواب خفته ی درختان !!!
        خانمم
        تو نبودی و
        جهان کلماتم تاریک بود
        _ بی هیچ سوسو و سرودی -
        و میان خورشیدهای انقراض
        پی فسیل چراغی می گشتم
        که وامدار کنیسه های کور کینه جو نباشد

        آه ... اگر این شعر ادامه داشت ...
        می توانستم
        ارتفاع نخل آرزو را تخمین بزنم
        و رطب های رسیده ی دهانت را در سبد بریزم
        می توانستم
        حتا پله ای از چوب عاج عروج بسازم و
        پاپتی تا ستاره های نگاهت بالا بروم
        می توانستم _ آه اگر این شعر ادامه داشت _
        دامن از پولکهای پلک خسته ات پر کنم
        خانمم تو نبودی و
        من برای تفسیر آیات زمین
        پای در کفش مداحان مجالس کیک و ساندیس ...
        رها کن مانا
        بادبانها همه به ریش باد می خندند
        تو هیچ گاه زورق زخمی این شعر را
        به ساحل نخواهی برد .....

        لار پنجم خرداد ۱۴۰۰


        سلام پژمان عزیز
        ایشالا فرصت دیگه .. کرانچی هم ارزان نمیشه چون تحریم هستیم خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        محمد علی رضاپور
        جمعه ۲۲ مرداد ۱۴۰۰ ۰۷:۱۷
        ما هم مثل کارون بی خبریم و
        دست مان به هیچ چشمه و چشمی نمی رسد.

        سلام و درود بر شما، مانای عزیز خندانک خندانک خندانک

        و ای کاش بی خبر بودیم و این همه پشت هم
        روی دل مان بی آب نمی شد و او را برق نمی گرفت و نمی سوخت. خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        جمعه ۲۲ مرداد ۱۴۰۰ ۲۰:۴۶
        پنجاه و یکمین گل
        آیه ی معراج

        هنوز دوستت دارم
        و دیده ی برزخ ام
        خیس اشتیاق
        تا در این دیر دوری
        ریگهای حجاز را بسرایم
        خوانده بودم _ نمی دانم در کدام عهد _
        که بارانی از این بادیه خواهد گذشت
        تا سرخی پیراهن یحیا
        را تازه کند
        شنیده بودم _ از وارثان عصا و تابوت _
        فرزند آفتاب
        دشنه بر گلوی تاریکی خواهد نهاد
        تا اصنام سرشکسته
        در پیشگاه آذر خودسوزی کنند
        آه نذر کرده بود
        _ این شعر نذر نی نی چشم های ات _
        اگر دست خیالم به دامن آب برسد
        گلوی هاجر را ببوسم
        نذر کرده بودم
        باز اگر خسته از طعنه ی طایف
        از تنهایی این باغ گذشتی
        یک دامن انگور اشک حبه کنم
        که آیات رنج را
        در هیچ مصحفی
        نمی توان یافت
        مگر دستهای من و دیدگان او
        که وارثان روشن رودند

        شنیده ام
        چون به ستاره سفر می کردی
        پای جبرییل از سرزنش افلاک تاول زد
        کوهی بر دلم نشسته است
        که مانا
        طی این طریق بی طاقت را سرودی دیگر بساز
        میان ما و امواج
        فاصله هاست
        این عصا نسبش به ساقه ی کدام گز می رسد
        که هنوز دیده به دیدار موعود روشن نکرده ایم‌ ؟؟

        کریما
        اندر خم ابروی آن الهه ام
        در واژه زارهای سوخته ی سوران
        که نصیب از نسیم نفس تو برده ست
        _ کاش تا تب اشتیاق داغ است
        باد گلاله ام را خبر کند _
        چه کنم با بارانی که نمی آید از ناحیت نوح
        و تکلیف پنجره ی آرزو همچنان مکدر ست ...


        هی سلیمان سرودت خاموش
        قالیچه ی قیل و قال
        زیر پای جنیان انداخته ای ؟
        آصفی کو تا بگوید
        معراج در مرام ماناست
        که
        آواز احمدی سر داده است ....

        لامرد ۲۲ خرداد ۱۴۰۰


        سلام جناب رضاپور ..‌عرض اوب دارم خدمت شما

        ارسال پاسخ
        محمد علی رضاپور
        جمعه ۲۲ مرداد ۱۴۰۰ ۰۷:۲۲
        من مانده ام و درمانده ام از فهم این که
        مسئولان چه کشور دیگری می توانند - یعنی واقعا توانش را دارند که - به این مقام بلند برسند که بعد از چهل و اندی سال
        و شهادت ها و تحریم کشیدگی ها و هزاران هزار مصیبت تحمل شده از طرف مردم همیشه در صحنه اما بعضا در کرمانشاه و کردستان،
        همچنان این چنین و آن چنان باشند و چطور این قدرت را داشته اند که در جهان عصر پیشرفت های برق آسا، برخلاف جهت آب
        شنا کنند و ما را به چندین دهه ی گذشته ببرند.
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        جمعه ۲۲ مرداد ۱۴۰۰ ۲۰:۴۸
        اتفاقن فهمشان بالاست و اتاق فکر دارن
        کارهاشون از روی تعمده
        چون برای تخریب و تخلیه ی ایران مامور شدند
        ارسال پاسخ
        محمد علی رضاپور
        جمعه ۲۲ مرداد ۱۴۰۰ ۰۹:۳۶
        سروشی تقدیم تان:

        دهه ها پژمردند غم آلود/
        از انقلابی که اسلامی بود/
        و "بود" فعل زمانه گذشته است/
        و "بود" فعل زمان گذشته بود/
        و ماضی بعیدی بی سابقه بوده بود/
        نگران امیدوارم به میهنم.//
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        جمعه ۲۲ مرداد ۱۴۰۰ ۲۰:۴۹
        ببینید جناب رضاپور

        دولت اسلامی در عراق و شام
        امارت اسلامی در افغانستان
        جمهوری اسلامی در ایران

        وجه مشترک همشونم اسلامه

        و به گمانم همین برای عبرت کافی ست
        ارسال پاسخ
        محمد علی رضاپور
        محمد علی رضاپور
        جمعه ۲۲ مرداد ۱۴۰۰ ۲۱:۰۴
        خب، اسلام آنها اسلام عُمَری است.
        تا جایی که در تاریخ اسلام - از منابع خودِ اهل سنت خواندم- یکی از اولین یا مهم ترین کارهای
        حضرت عمربن الخطاب برای رفع مشکلات در برخورد با دگراندیشان، حکم مقابله با آنها و مخصوصاً گردن زدن بود.
        رفتار ابوبکر و عمر در زمان خلافت ابوبکر با
        بنی حنیفه - که مسلمان بودند اما حکومت ابوبکر را قبول نداشتند-- از الگوهای های رفتاری داعش، طالبان و... است. درباره ی جمهوری اسلامی ایران فعلا سکوت می کنم چون حداقل الگویش ابوبکر و عمر نیستند.
        محمد علی رضاپور
        جمعه ۲۲ مرداد ۱۴۰۰ ۲۱:۰۵
        گردن زدن یا دست کم تهدید به این کار

        محمد علی رضاپور
        جمعه ۲۲ مرداد ۱۴۰۰ ۲۱:۱۰
        من اسلام را دوست دارم و عاشق آن هستم.
        اسلام من، اسلام حضرت محمد است
        که پس از فتح مکه و بعد از آن همه سختی کشیدن های طولانی مدت، بدترین دشمنش یعنی ابوسفیان را می بخشاید.
        اسلام من اسلام حضرت علی است که برای حفظ اسلام، بیست و پنج سال خانه نشینی را تحمل می کند اما در این مدت هم بی اعتنا نمی نشیند و تاریخ، هزاران هزار بزرگواری از ایشان دیده است.
        مهرداد مانا
        يکشنبه ۳۱ مرداد ۱۴۰۰ ۱۴:۵۵
        دوست گرامی نمیخواهم صفحه ام به بحث شیعه و سنی تبدیل شود . اما نادیده گرفتن خدمات خلفای سه گانه به اسلام ، ناسپاسی بزرگی ست .
        و البته آن اسلام مال اون وقتها بوده . الان باید جور دیگر زیست و فکر کرد . هرچه هم زور بزنیم که نه اسلام واسه همه دوره هاست ، فقط سر از طالبان و امثالهم در میاریم
        سیاوش آزاد
        يکشنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۰ ۰۱:۲۷
        سلام اثر را دوست داشتم بخصوص سطر قاعده لکن زوایایی با نظرات انتهایی دارم
        سه شنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۰ ۱۵:۴۹
        سلام و عرض ادب
        ببخشید نوشتن این شعر جرم نبود خندانک
        زمان و مکان این شعر را موش میخواست بخورد تو گلوش ماند بعد آن را پس داده است خندانک
        اینطور نیست زمان ۶ روز پیش منتشر شده
        مکان سایت شعر ناب
        فقط گفتم کمی حال و هوا عوض شد
        خیلی خوب بود . درودها خندانک
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        سه شنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۰ ۲۰:۳۶


        سی و هفتم
        نامه ی رستم

        گاهی حتا معتقد می شوم مثلا که چه ؟
        هفتخوان بی پری را بی رخش طی کردم و
        تازه به مازندران انتظار رسیده ام !!!
        دیروز که شاهنامه را باز می کردم
        در صفحه ی سیاوش نامه ای تا خورده بود
        بازش کردم
        خط رستم بود
        و بوی یقه ی تهمینه و پهلوی سهراب
        ( ما قرارمان چه بود مانا ؟؟ قرار شد برکه ی خواب اساطیر را نیاشوبی )

        نامه ی رستم بود اما
        نوشته بود برای نام و ننگ سی هزار بیت جنگیدم
        سنگر به سنگر
        مصرع به مصرع
        هر کلمه ای که تو
        در این نامه ی خسروی می بینی روزی کلوخی بود که زیر سم اسب گردان کوبیده می شد
        آه هر حرف این دیوان پر درد
        هجای واپسین پوران گودرزست
        ناله ی جانسوز کاووس است در زنجیر
        هر خط این نامه ،
        خون سیاوش است در طشت طلای تزویر
        آه تهمینه ایست در سمنگان سکوت !!
        اما تو براستی فاتح خوان هشتمی مانا :
        اشک شوق زنی که
        نافش را با تیغ تردید بریده بودند ..
        هان که مردان جمله منکوب مرگند ، مگر
        " آنکه دلش شد زنده به عشق "
        ...
        رستم راست میگفت
        مرد بودم و بخشی از مردانگی ام
        نطفه می بست در زمین
        و کوهها جوانه می زدند
        مرد بودم و تنه ی تقدیر وام می گرفت از بازوانم
        و دشت بی غزال اقتدا می کرد به سینه ام آه مرد بودم و پیاله ی پرهیز در مشت خشمم می شکست و یک موی سبیلم به صد سرود رسوا می ارزید .....

        _ رجز نخوان مانا ،
        هنوز دلت بید مجنون است از دوری دستهای اش
        اگر مرد بودی
        لااقل شعری برایش می گفتی بی بوسه ی باد
        که لایق لاله ی لبهای اش باشد !!


        نامه ی رستم بود
        نوشته بود مانا دریدن پوست پلنگ
        و کوبیدن کله ی دیو
        همه به آن نمی ارزید
        که شهسوار فکر زنی باشم و نبودم
        شاهنامه به این بزرگی دامنی نداشت
        که خستگی هفتخوان را بر آن گریه کنم
        تو اما باورکن
        دگمه ی اول پیراهنش را که باز کردی ،
        هزار شاهنامه در انگشتانت سروده شد
        چرا که فتح سینه ی یک زن ،
        فتح جهان بود و اینرا فردوسی به من نگفت
        فقط خنجری بدستم داد برای پاره کردن پهلوی پسرم
        ....
        بیست اسفند۹۹ کرج .


        ممنونم جناب جم . دمت گرم داداش
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2