جمعه ۷ ارديبهشت
تن تو وطن من شعری از
از دفتر من عشق را خوردم نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۰ ۰۸:۳۳ شماره ثبت ۹۹۵۹۴
بازدید : ۴۵۰ | نظرات : ۳۳
|
|
دامن چین کتان ات وطن من شده است
تن تو جامعه ی زیستن من شده است
آن قدر ربط ندارد به محبت ؛ آغوش
که دو دست ات یقه پیرهن من شده است
چه بگویم چه بگویم که خودت میبینی
لب ات است این که زبان در دهن من شده است
راز آلوده ترین فلسفه یعنی چشم ات
از ازل سوژه و سبک سخن من شده است
خاک گشتم که بباری و مرا زنده کنی
رفتن ام مثل غبار آمدن من شده است
بعد از این آینه استم که تماشا کنم ات
سنگ بد نیست رفیق کهن من شده است
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام نظر لطف شماست سپاسگزارم | |
|
سلام بانوی گرامی سپاسگزارم | |
|
سپاسگزارم استاد عزیز ممنون از لطف شما | |
|
سلام دوست عزیز خیلی لطف دارید ممنون از کمکهای ارزشمندتان | |
|
سلام و درود دوست عزیزم ممنونم | |
|
سلام بزرگوار ممنونم از رهنمودهای با ارزش شما | |
|
سلام بانوی گرامی سپاس از حضورتان | |
|
سلام و درود استاد عالیقدر ممنونم از لطفتان | |
|
سلام و درود بانوی گرامی سپاس | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.