در چنین هوایی
در گور زندگی
زندگی باید کرد
ودر زیر آواری که :
نامش را زندگی می نامند باید خوابید
در چنین احوالی ،
اسایش وخوشی از من می هراسند
ووحشت دارند ،
ودر انتهای آخرین اشعه خورشید
باید
بر سر دیوار زندگی
شتابان ظاهر شد
ودزدانه از لب دیوار
بزندگی با دیده حسرت نگاه کنیم !
درخیابان مردمانی را می بینم
که در سوگ
شادی ونشاط نشسته اند
و بیراهه می روند ،
ودر راهی غبار آلود
شب چون فرا میرسد از راه
همه جا ارام همه جا خاموش
جنبشی نیست در این شب
ودر این تاریکی ،
در کوچه هم آوازی نیست
ومن در این هوای وارونه ودلگیر
خود رابخواب زده ام
تا خود را پیدا کنم
وبیابم خود را ،
ما جدا آفتاده ایم از هم
وچه تلخی ها که باید کشید
در این فاصله ،
فاصله ای بین بودن ونبودن
نسیمی هوا را می شکند
باد هم می وزد ،
ساقه های نور وامید
می رویند وجان می گیرند
از اندرون ،
زمین باد وباران را فریاد میزند
ومن هوای تازه را
من در خواب دیگری فرو رفتم تا بیابم خود را
وبر خیزم ودعا کنم !
بهرام معینی (داریان ) بهمن ماه ۹۹
بمناسبت آلودگی هوا
شورانگیز و زیباست
مبین مشکلات جامعه
دستمریزاد