پنجشنبه ۲۹ آذر
|
آخرین اشعار ناب عنایت اله کرمی
|
هرجا که جانِ زادۀ آدم متاعِ ارزانی است
آنجا به روی سفرۀ کفتارها فراوانی است
آنجا بهای پویش و پرسیدن و خِرَد سنگین
خونِ کسان و آبروی مردمان مجّانی است
آنجا به جای رویشِ آمال و عشق و دانایی
میدان یأس و مضحکۀ طالبان نادانی است
یک چند به کامِ شغالان و گه به کامِ گراز
گاهی دچارِ قهرِ هوا تا زمینِ بحرانی است
هرکس به کیشِ عقل درآید به روشنی فهمَد
فرجامِ کارِ خانۀ بی پای بست ویرانی است
میشی که اعتماد کرده به قول و توبۀ گرگ
آخر به پای پیکرۀ جهلِ خویش قربانی است
موشی که معتقد به نماز و زُهدِ گربه شده
خونَش بپای شائبۀ خود به قولِ زاکانی است
راهِ نجاتِ نوع بشر عشق و علم و هشیاری
راهِ فرارِ دیو و ددان توده های نورانی است
بی هیچ شبهه می شِکَنَد شب اگر چه آهسته
تسلیمِ روز میشود آخر اگر چه طولانی است
چرخِ زمان و آمدنِ فصل ها به ما آموخت
فصلِ بهار در پسِ یک دورۀ زمستانی است
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.