سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        زندگی ...

        شعری از

        اصغر ناظمی

        از دفتر پله ی عروج نوع شعر چهار پاره

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۲۱ شهريور ۱۳۹۹ ۱۸:۲۲ شماره ثبت ۹۰۰۵۳
          بازدید : ۷۲۸   |    نظرات : ۳۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر اصغر ناظمی

        زندگی ، جلوه ای دگر دارد
        نوشود دم به دم همه هستی
        بایداز شط کهنگی وارست  
        تابیابیم عروج و سرمستی
         
        زندگی ، جلوه ای دگر دارد
        نوشود ، دم به دم جهان ، آری
        بنگر این نوشدن همی در خویش
        خواب باشی ویا به بیداری
         
        رمز هستی تورا نمایان است
        فکررا چون رهانی از زنجیر
        زندگی ، زایشی دمادم نوست
        فکر  ، آن را به ما کند تبخیر
        *
        قرنها مانده یک جدل باقی
        بین اصحاب عشق و اندیشه
        چیست این رازِ نانوشته یِ مکتوم
        گرگ و میش ساخته هرچه در بیشه ؟
         
        آدمی هست دوگانه ی تقدیر ،
        اینچنین ؟..یانه این خطا از ماست ؟
        پشت تردید مانده ایم دیری ست
        خود نبینیم چه فتنه ها اینجاست!
         
        هست انسان پرنده ای آزاد
        نیست بندی به پای او مستور
        خویشتن را بشر نماید کج
        می کند تا که خویش را محصور
        *
        ذهن در او اساسِ پابندی ست
        برگی از دفترِ نهفتِ مغز
        لایه ای نانوشته و اسپید
        دام او می شود باخطایی نغز
         
        سرنوشتِ مشتتِ انسان
        بعدازاین چالشی جهانسوزاست
        ذهنِ شرطی ، بلای جان اوست
        هرکه را ناجی ای بد آموز است
         
        پاک کن ذهن خویشتن ، بینی
        بعداز آن زندگی تماشایی ست
        ما به دام خودیم ، چنین پابند
        زندگی مان بغیرِ زندان نیست
         
        هست زندانِ پرفریب ما
        ذهنِ سرکش کزآن بصد بندیم
        بارهایی از این حریف شوم
        بعداز آن بی ملال و خرسندیم
         
        "خود" بود مفسدی هلاکت بار
        آشیان کرده در مغزِ آدمی زاده
        اصلِ هرکس خلافِ این جعل است
        هرکه ، از پای بند و آزاده
         
        خود ، بود چالشی پراز نفرت
        کرده جاخوش به ذهن ما مردم
        لحظه لحظه بر دوام خویش
        می زند نیش مان  چنان کژدُم
         
        نور باقی تویی که می تابی
        برجهان خود فراتراز خورشید
        دیده از ابرها جدا افکن
        تا زه بینی  تو منزل جاوید
         
        مکرذهن است فریب صدتویی
        زهرِ حنظل ، روان کند چون قند
        آن ، فریفته به گردش دوران
        جمعیت ها  به حیله و ترفند
         
        اعتماد من است بخویشتن دامی
        پهن کردم به پیش پا غافل
        عمرمن زین ستم به یغما رفت
        همچنانم ، به جهل خود خوشدل
         
        ذهن ، ساکت اگر بود ، بینی
        شوردیگر همی به ژرفایت
        کاشف نوبه نوی اسراری
        عشق تابد به بندبند اعضایت
         
        نیست ردّی زغصه و آلام
        ذره ای در وجود و ، آرامی
        همچنان سرخوش و سبکبالی
        با "حقیقت " رفیق و همگامی
         
        ذهنِ آشفته می کند در بند
        هرکه را خود به حیله و تزویر
        کن اراده اگرکه حق جویی
        خویشتن را رهان از این بی پیر 
         
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۱۵:۰۵
        سلام
        ارزشمند و ظرافت بیان
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۱۶:۰۸
        باسلام
        وعرض ادب
        استاد گرامی
        ارسال پاسخ
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        سه شنبه ۱۴ دی ۱۴۰۰ ۱۲:۴۹
        زندگی ، جلوه ای دگر دارد
        نوشود دم به دم همه هستی
        بایداز شط کهنگی وارست
        تابیابیم عروج و سرمستی

        زندگی ، جلوه ای دگر دارد
        نوشود ، دم به دم جهان ، آری
        بنگر این نوشدن همی در خویش
        خواب باشی ویا به بیداری

        رمز هستی تورا نمایان است
        فکررا چون رهانی از زنجیر
        زندگی ، زایشی دمادم ونو
        فکر ، آن را به ما کند تبخیر
        *
        قرنها مانده یک جدل باقی
        بین اصحاب عشق و اندیشه
        چیست این رازِ نانوشته یِ مکتوم
        گرگ و میشی سرشته در بیشه ؟

        آدمی هست دوگانه ی تقدیر ،
        اینچنین ؟..یانه این خطا از ماست ؟
        پشت تردید مانده ایم دیری ست
        خود نبینیم چه فتنه ها اینجاست!

        هست انسان پرنده ای آزاد
        نیست بندی به پای او مستور
        خویشتن را بشر نماید کج
        می کند تا که خویش را محصور
        *
        ذهن در او اساسِ پابندی ست
        برگی از دفترِ نهفتِ مغز
        لایه ای نانوشته و اسپید
        دام او می شود باخطایی نغز

        سرنوشتِ مشتتِ انسان
        بعدازاین چالشی جهانسوزاست
        ذهنِ شرطی ، بلای جان اوست
        هرکه را ناجی ای بد آموز است

        پاک کن ذهن خویشتن ، بینی
        بعداز آن زندگی تماشایی ست
        ما به دام خودیم ، چنین پابند
        زندگی مان بغیرِ زندان نیست

        هست زندانِ پرفریب ما
        ذهنِ سرکش کزآن بصد بندیم
        بارهایی از این حریف شوم
        بعداز آن بی ملال و خرسندیم

        "خود" بود مفسدی هلاکت بار
        آشیان کرده در مغزِ آدمی زاده
        اصلِ هرکس خلافِ این جعل است
        هرکه ، از پای بند و آزاده

        خود ، بود چالشی پراز نفرت
        کرده جاخوش به ذهن ما مردم
        لحظه لحظه بر دوام خویش
        می زند نیش مان چنان کژدُم

        نور باقی تویی که می تابی
        برجهان خود فراتراز خورشید
        دیده از ابرها جدا افکن
        تا زه بینی تو منزل جاوید

        مکرذهن است فریب صدتویی
        زهرِ حنظل ، روان کند چون قند
        آن ، فریفته به گردش دوران
        جمعیت ها به حیله و ترفند

        اعتماد من است بخویشتن دامی
        پهن کردم به پیش پا غافل
        عمرمن زین ستم به یغما رفت
        همچنانم ، به جهل خود خوشدل

        ذهن ، ساکت اگر بود ، بینی
        شوردیگر همی به ژرفایت
        کاشف نوبه نوی اسراری
        عشق تابد به بندبند اعضایت

        نیست ردّی زغصه و آلام
        ذره ای در وجود و ، آرامی
        همچنان سرخوش و سبکبالی
        با "حقیقت " رفیق و همگامی

        ذهنِ آشفته می کند در بند
        هرکه را خود به حیله و تزویر
        کن اراده اگرکه حق جویی
        خویشتن را رهان از این بی پیر
        عباسعلی استکی(چشمه)
        يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۱۶:۴۱
        درود استاد عزیز
        بسیار زیبا و حکیمانه بود
        آموزنده
        دستمریزاد خندانک
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۱۷:۰۴
        سلام
        وعرض ادب
        خدمت شما استاد گرامی
        ارسال پاسخ
        غلامرضا مهدوی (مهدوی)
        يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۰۸:۴۱
        درودها بر شما
        جناب ناظمی
        موفق باشید و بسرایید
        خندانک خندانک
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۱۶:۰۸
        سلام
        دوست بزرگوار
        وشاعرگرامی
        ارسال پاسخ
        بهرام معینی (داریان)
        يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۱۱
        درود فراوان ادیب وارسته جناب استاد ناظمی بزرگوار 🌷
        بسیار زیبا بتصویر کشیده اید 🌷
        دستمریزاد 🌷
        درپناه حق 🌷
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۱۶:۰۹
        باسلام
        ودرودها
        خدمت شما بزرگوار
        وحسن توجه تان به دلنوشته ها
        ارسال پاسخ
        امید کیانی (امید)
        يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۱۱:۵۳
        درود و عرض ادب
        چهار پاره جالب و زیبایی بود
        خندانک 👍👌🌺
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۱۶:۱۰
        سلام
        دوست بزرگوار
        ممنون از حسن نظر شما
        ارسال پاسخ
        دانیال شریفی ( دادار تکست )
        يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۱۲:۴۳
        خندانک خندانک پر از حس پر از تصویر خندانک خندانک

        لایک شعرتون دوست عزیزم👍🌹
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۱۶:۱۰
        سلام
        دوست خوبم
        ممنون از شما
        ارسال پاسخ
        بهروز ابراهیمیان
        يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۱۴:۱۲
        درودها شاعرگرانمهربسیارزیباوشیواسرودید خندانک خندانک
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۱۶:۱۱
        سلام
        سرور گرامی
        ممنون از حسن توجه و نگاه ارزسمند تان
        ارسال پاسخ
        حسین راستگو
        يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۱۴:۵۹
        سلام و عرض ادب
        بسیار زیبا نوشتید بزرگوار. از خواندن آن اندیشه های شما را شاهد شدم و افتخار می کنم که در محضر شما اندیشمند بزرگوار هستم.
        جسارت می کنم و برداشت خودم را از محتوای شعر می نویسم.
        نوعی دید اگزیستانسیالیستی در این شعر ارائه می شود. این که جهان دائمن در حال نو شدن است ولی ذهن آن را کهنه می بیند و این که اگر از ذهنی نگاه کردن بگذریم و شروع به تجربه کردن جهان بکنیم آنگاه هستی را حس می کنیم و دیگر چیزی تکراری نخواهد بود.
        مفهوم بسیار خوبی است به نظر بنده.
        نقد این شعر بیشتر به قسمت هایی که از وزن خارج شده اید و طولانی شدن بیش از حد برای گفتن پیامی کوتاه مربوط می شود.
        با احترام
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک


        اصغر ناظمی
        يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۱۶:۳۷

        سلام
        دوست گرامی
        ممنون از حسن توجه شما
        نظریه های اگزیستانسیالیستی وحتی سایر مکاتب غربی نظریه هایی فسلفی وتئوری گرا هستند ، اما آنچه در این سروده مد نظرو توجه است تجربه ای عملی ست ، مشاهده ی رویکرد و اعمال فکر در خود ، عملی ست که سبب طهارت ذهن و پاک و مبرا شدن اندیشه وتفکر ونتیجتا تجزیه و تحلیل های فکری در فرد می گردد ، و تمام زنجیرهای اسارت را از هم گشوده و انسان به آزادی واقعی که حق اولیه ی او بوده است( بازگشت به کودکی ) چنگ می اندازد که این نظریه نیست بلکه بینشی ست که جای در مکاتب تئوریگرای غربی ندارد ...... میتوان نظریه اگزیستانسیالیسم را تاحدودی به عرفان نظری نزدیک دانست ، اما بینش تجربی که گفتیم ، به عرفان عملی شباهت بیشتری دارد تا به عرفان نظری ، چون عرفان نظری که در دانشگاههای ایران هم هست ، نظریه هایی تئوری و کتابی و آموختنی اند ، اما عرفان عملی کشف و شهودی ست .....منظور من نقد یا رد ویاتایید مکتب ویانظریه ای نیست ، اما انسان گنجینه ی دانش و معرفت ونوروروشنی ست . ومولوی را می بینم که به این گنج الوهی در خود دست یافته و مولانا نیز یک عارف واقعی ست . ودرمیان تمام مکاتب آیا کدام یک از آنها پرده را از مقابل انسان کنار زده است ؟....خندانک
        حسین راستگو
        حسین راستگو
        يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۲۲:۰۴
        بزرگوار این حرف را بار اول نیست در این سایت میشنوم و بسیار بسیار تعجب انگیز است! این که فلسفه مال توی کتابهاست و عملی نیست. خیر این طور نیست. هر کسی دنیایی دارد و چه توجه کند و چه توجه نکند دنیایش با فلسفه توصیف می شود.
        عرفان موضوعی است که هزاران شکل دارد. شکل عرفان شما عرفانی اگزیستانسیال است. اگر فکر می کنید اینطور نیست بنده حرفی ندارم. ولی باور بفرمایید توصیفات شما توصیفاتی اگزیستانسیال هستند. حالا شما اسمش را می گذارید عرفان عملی. ولی عرفان عملی هزار نوع دارد. در همین ایران خودمان به تعداد موهای سر روش های عرفانی هستند. روش عرفانی شما مطالب وجودی و اگزیستانسیال را بیان می کند. من اتفاقا طی مقالاتی نه فقط این شیوه نگرش بلکه کلی بودن و عملی بودن آن را در همین سایت بحث خواهم نمود. خندانک
        ارسال پاسخ
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        دوشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۱۰
        پای استدلالیان چوبین بود
        پای چوبین سخت بی تمکین بود .....مولوی
        چرا مولانا این موضوع را بااین صراحت وروشنی در یک بیت شعر می گوید ؟....وچه چیز را می خواهد نشان بدهد ، که واژه و کلمه ، توانایی و ظرفیت ان را ندارند ؟... آنچه میان من و شما درهمین دو بحث وجود دارد ، یک مباحثه کلامی ست در حالی که این یک جدال است وغایت و فرجامش ، همچنان جدال ودوگانگی ست ، حال در کنار هم باشیم یا دور از هم ، یعنی کلام و ببان هرگز انتقال دهنده ی حقیقت نیست بلکه یک خطا ویک باطل را باخود همیشه به همراه دارد . آنچه می گویید ، اگزیستانسیالیسم و مارکسیم یک حقیقت را بیان می کنند و آن ، حقیقت وجود انسان است که عرفان نیز با آنها یکی ست . اما انچه را که ما ، چه در مکتب سارترو نیچه و مارکس و یا سهروردی و.... می ببنیم ، انسانی واقعی وحقیقی ولی نشان داده شده در کلمه و حروف است که نمایش داده می شود ولی انسان حقیقی ویا حقیقت انسان نیست ، چون واژه و کلمه ، ظرفیت وتوانایی نشان دادن حقیقت را ندارد . وجدال آدمیان قرنها تا به امروز برسر همین کلمه و حرف بوده و هست ، یعنی حقیقت انسان چیزی ست که دربیان و کلمه و حرف نیست بلکه در خود وجود هرانسانی نهفته است وهرکس باید حقیقت وجودی خودش را در خودش بی خودباختگی و چنگ انداختن به جمله و کلمه و ایده و مکتب و ایدئولوژی ، بروشنی در خود کشف نماید و پیدا کند . من نه اگریستانسیالیسمی هستم ، نه مارکسیستی و نه عارف بلکه از واقعیت فراموش شده ی انسان حرف می زنم که در اوست وبرای هرکسی باجدیت و تلاش قابل کشف و پیدا کردن ، و آن در بیان و کلمه و شعر و سخن نیست .....
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        دوشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۹ ۱۳:۲۶
        بلی
        حقیقت انسان را نمی توان با کلمه وببان وبا شعر و ترانه ، نشان داد . حقیقت انسان را نمی توان بافلسفه ، عرفان ، ریاضی و نجوم و غیره نشان داد . و فحوای همه ی اینها کلماتی از نور و خورشید است و آیا خورشید را می توان در حجمی گنجاند ویا در کلام و بیانی نور آن را به نمایش گذاشت . این خیال و رویا بافی نیست ، حقیقت انسان ( آنچه در جسم فیزیکی ودر مغز او به ودیعه نهاده شده ) خورشید منوری ست ، که جهان را بانور خود برای صاحبش روشن ومتبلور نگاه می دارد ، گفتم این اغراق ومبالعه نیست بلکه حقیقت وجودی انسان است . اما بشر قرنها همچنان سرسپرده ی فکرواندیشه و ذهن ناقص خود قرار گرفته و از حقیقت خویش دور ودورتر می شود ، وازثمرات عقل گرایی عصر حاضر این است که آدمی با خویشتن خویش ، همان خورشید درخشان درون خود بیگانه تر واز ان ببشتر فاصله گرفته وآشوب و ناهنجاریها و نابسامانی های این دوران ، هزاربرابر دورانهای گذشته شده است . وهیچ کتابی نمی تواند واقعیت و حقیقت آدمی را به وی نشان دهد ....
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۱۹:۴۱
        سلا م عرض ادب جناب ناظمی
        بسیار عالی واموزنده وزیبا
        مفق باشید خندانک خندانک خندانک خندانک
        غلامحسین جمعی
        يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۹ ۲۲:۴۱
        قرنها مانده یک جدل باقی
        بین اصحاب عشق و اندیشه
        چیست این رازِ نانوشته یِ مکتوم
        گرگ و میشی سرشته در بیشه ؟

        رمز هستی تورا نمایان است
        فکررا چون رهانی از زنجیر
        زندگی ، زایشی دمادم و نو
        فکر ، آن را به ما کند تبخیر
        درودو سپاس بزرگوار فرهیخته و استاد بزرگوار

        جناب ناظمی دستمریزاد
        کارتان دوست داشتنی و زیباست و قابل تقدیر و اندیشه تان عزیز ستایش

        برانگیز است با همه ی زوایایی که در بعضی جاهای کامنتتتان دارم ولی

        دیدگاه و اندیشه ی خوبتان را می ستایم نمیدانم منبع قضاوتتان در مورد

        اگزیستانسیالیم که اندیشه ای تئوری گراست از کجا پیدا کردید . اگر نظری

        شخصی است محترم و قابل احترام و بحثی نیست و لی اگر منابعی در اختیار

        دارید . اگر لطف بفرمایید سپاس گزارم . انسان یک موجود واقعی است و

        اصالت به آن دادن باعث شده که ریشه های حقوق بشر هم محکمتر گردد

        و اگر روزگاری هم به شکل تئوری مطرح گردیده . اهالی دانش و بینش در

        اثر کشف و شهود به آن رسیده بوده اند .

        می خواستم در تعداد بیشتری از چهار پاره ی آن عزیز

        نیز ذوق خودم را نیز دخالت دهم ولی به نظرم جالب نیامد .

        زیرا در بعضی مواقع ممکن بود حس و حال و زاویه دیدتان

        دچار تغییر گردد

        ولی در کل نشان داده اید که دارای ذوق وزینی هستید و به نظرم همینکه به

        نتیجه مضمون رسیده اید از خیر زیبایی های ساختاری و حتی در موارد

        نادری از خیر وزن هم گذشته اید .

        به نظرم چنین دیدگاه های زیبایی که در قالب شعر ریخته اید

        حیف است دچار نقصان هر چند اندک باشد .

        آن هم در زمانه ای که بنجل ترین کالا را در کادوپیچی های

        زیبا و فریبنده عرضه می کنند .

        برایتان بهترین ها را خواستارم و و امیدوارم که

        همچنان بدرخشید و ما نیز

        به خوشه چینی از خرمن از بزرگوار مشغول باشیم

        با مهرو ارادت
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        دوشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۹ ۱۲:۰۶

        اصغر ناظمی
        ۴ دقیقه پیش


        سلام
        دوست بزرگوارم آقای جمعی
        پرسشی را در کامنت قبلی مطرح کرده بودم که پاسخش را در کامنتی که امروز برای دوستمان آقای راستگو گذاشته ام دادم . اما نکته ی حائز اهمیت و ظریفی را شما در کامنت دیشب تان آورده اید که می توانیم آن را در حد یک کتاب جامع باهم بابحث و گفتگو به چالش بکشیم .
        انسان یک موجود واقعی است و اصالت به آن دادن باعث شده که ریشه های حقوق بشر هم محکمتر گردد . ( اما هرگز جبهه گیری و جناح بازی و تبعیض و بی عدالتی و حق کشی پایان نیافته ..... )
        ما می گوییم : انسان یک موجود حقیقی وفراجناحی ست وفرامکتبی و فراایدئولوژیی ...ودر این تعریف است که حقیقت انسان(آنچه هست) و آنچه به عنوان استعدادو ظرفیت آدمی در وی به ودیعه نهاده شده ولی هنوز انسان قرن بیست ویک هم از کشف آن ، عاجز است . خودش را نشان می دهد . انسان تاحقیقت وجودی خودش را یعنی یکایک افراد در خود کشف نکنند ، حال در هر کشور ویادر هرسازمان ویا در هر موقعیتی باشند دردایره ی بسته و تنگ وتاریک جناح ، مکتب ، عقیده و...و... گرفتارند واین گردش دایره ای ماحصل تفکر واندیشه ی پربار شده توسط مطالعه ی همین مکاتب و کتابهاست که فرد را هرگز به سرمنزل مفصود نمی رساند . البته شعر مولوی هم که برای هرکسی چراغ را بوده وهست همینطوره ..... پس مشکل چیز دیگری ست که باید آن هم توسط هرکسی در خودش باواکاوی عمیق خود راه درمان وچاره اش را بیابد. درهرکجا جناحی بوجود آید ، جناح مخالفش را نیز در خود بوجود آورده ، وعقیده و آرمان وایدئولوژی و هر تفکر واندیشه ای نیز همین گونه است که ابن از ترفند های ذهنِ خود انسان است . انسان هرگز وبه هیچ وجه با مطالعه ی کتاب ها نمی تواند به خودِ واقعی اش دست بیابد ، باید کتاب هارا بست وبدون راهنما با خودآگاهی ( با مطالعه ی بعضی از کتابهای خودشناسی )در خود به دنبال گمشده ی واقعی و حقیقی خود گشت و آن نور ی ممتد وجاودانی ست که فقط در خود می توانیم به آن برسیم و این حقیقت وجودی انسان است .
        ارسال پاسخ
        بهروز عسکرزاده
        دوشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۹ ۲۱:۱۶
        درود گرامی

        قلمتان همیشه نویسا
        خندانک
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        دوشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۹ ۲۲:۴۶
        سلام
        ودرودها
        برشما استاد گرامی
        ارسال پاسخ
        لیلا امریاس(پریسا)
        سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۰۳:۳۰
        بسیار زیبا
        درود استاد
        خندانک
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۳۹۹ ۰۹:۳۵
        سلام
        ودرود
        برشماسرور گرامی
        ارسال پاسخ
        علی مزینانی عسکری
        يکشنبه ۱۹ دی ۱۴۰۰ ۰۸:۱۷
        سلام چقدر این شعر زیباست لذت بردم از خواندن آن و دستمریزاد به استاد عزیز
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        اصغر ناظمی
        اصغر ناظمی
        يکشنبه ۱۹ دی ۱۴۰۰ ۱۱:۱۷
        سلام
        دوست گرامی
        زیبایی در نگاه شماست .... خندانک
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1