سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        این تئاتریست کمیک یا زندگی؟

        شعری از

        بهمن بیدقی

        از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۱۵ آذر ۱۳۹۸ ۰۹:۲۷ شماره ثبت ۷۹۳۹۰
          بازدید : ۳۹۴   |    نظرات : ۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر بهمن بیدقی

        این تئاتریست کمیک یا زندگی؟
         
         دعوا چیز خوبی نیست در زندگی
         ولی کل کل های آندو پت و مت ،
         خیلی جالب بود برایم ، مانده بودم این تئاتریست کمیک یا زندگی؟
         خانومه یک ماه بود که رفته بود
         بعد از یک ماه قهر ،
         خودش برگشته بود
         مَرده هم ریلکس مانند همیشه ، روی صندلیه راحتیِ خود نشسته بود
         وقتی او را دید گفت : بَه ، اینجا را ببین ... شما کجا ، اینجا کجا
         پارسال دوست بودیم ، امسال هم شدیم ما آشنا
         چه خبربانو ، راه گم کرده ای
         من به قربانِ دو چشم خوشگل و سبزت شوم ، که تو پیدا کرده ای
         تا به یادم هست ، چشمت مشکی بود
         جل الخالق ، چه چشم نازی پیدا کرده ای
         باید که لنز گرانی باشد آن ،  
         واقعاً موندم چجوری ، یه دیوونه ای چون من را ، تو پیدا کرده ای 
         لااقل از قبل میگفتی ، گاوی ، شتری ، فیلی ، قربانی کنم
         خانومه گفت : مگه قبلاً تو نمیگفتی به من ،  حاضرم خود را بقربانت کنم؟
         مَرده گفت : خِنگ بودم یه وقتی ، من نمی فهمیدم ... بگذریم
         تو که قصدت نیست بهر یکدگر، حتی از خود بگذریم ؟
         خانومه گفت : اتفاقاً من و ماشینم قرارست ، درازکش ات کنیم ،
         بعد هم یکریز ، ز رویت بگذریم
         مَرده گفت : اینکه زبان نیست ، همیشه او برای پاسخی دندان شکن آماده است 
         خانومه گفت : راستی یادم رفته بود ،
         سفارشهای سرکار راجع به آن کیک خوشمزه ی میوه ، حاضرست
         گفت : کو ؟ من که چیزی را ندیدم دستِ تو
         گفت آنسوی در است ، آنرا نیاوردم  توو ،
         گفتم سورپریزی باشد ، جهت آن شکم گنده ی وامانده ی تو
         مَرده گفت : ممنون ، اشکالی نداره از زمان آن سفارش ، یکماهی گذشت
         خانومه گفت : راستی یک ماه شد ؟ پس چرا اینهمه مدت ، اینقدر زود گذشت ؟
         مَرده گفت: خونه ی مامان بابا وتنبلی ، باید زود هم بگذره ، پس خوش گذشت؟
         خانومه گفت : ای ، بِگی نَگی ... مخصوصاً بی تو ... خیلی خوش گذشت
         وقتی حرف می زد دستی می کشید بر قوری آش ،
         مَرده گفت : ای وای مراقب باش ،
         مگه تووی فیلم سندباد ، تو ندیدی غول را ، با چراغِ جادواش؟
         بعد هم ، دستها به روی سینه برد و گفت به او :
         ارباب ! آرزویی داشتید آنرا برآورده کنم ؟
         خانومه گفت : آرزوهام پیشکش ات ،
         فکر این بودم کاش ، راهی هم وجود داشت تا  ترا داخل این قوری کنم
         
         مَرده گفت : راستی چرا یک مدتی ست ، رابطه من با تو ،
         شده است رابطه ی یک جن ، با بسم الله
         خانومه گفت : تو اینقدرحرف زدی ، نهارهم آماده شد ،
         زود بیا تا گرمه آنرا بخوریم ... بسم الله
         مَرده گفت : تو چه خانومی شدی ، جگرت را بخورم
         خانومه گفت : برای منم نگهدار ازغذا ، تا که من هم بخورم
         انگار ازقحطی فرار کرده ، تو چرا وقت غذاخوردن حواست به من بیچاره نیست
         مَرده گفت : واقعاً خوشمزه بودش ... ببین انگشتم نیست
         واقعاً مدت یک ماه گشنگی ... برای من کم نیست
         خانومه گفت : آره جون خودت ، از نخوردنه مدام ، شوهرم خیکی شده
         تو همیشه حق من را خورده ای ، شاهدم این کمرست ، که مثال باربی اینقدی شده
         مرده گفت : جز دُ مت یک شاهد دیگرهم هست ؟
         خانمه گفت : تو شاهد منی ... دیدی هست
         
         وقتی شب شد به کنار هم ، میخوابیدند
         مَرده گفت : اگر امروزم نمی آمدی من میمردم
         همسرش گفت : آره منهم بی تو کسر آوردم
         بعد هم از ته دل ، مدتی طولانی ، هردوتا خندیدند
         
         بهمن بیدقی 98/9/9
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        شنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۸ ۰۹:۵۷
        درود بزرگوار
        زیبا و جالب بود خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        شنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۸ ۱۳:۰۲
        باسلام و عرض ادب
        ممنون از نظر پرمهر و محبتتان
        سپاسگزارم
        ارسال پاسخ
        محمد باقر انصاری دزفولی
        شنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۸ ۱۷:۱۹
        سلام شاعرگرامی
        قلمتان همیشه توانا
        درود برشما
        خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        يکشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۸ ۰۰:۲۷
        باسلام وعرض ارادت
        ممنون از نظر پر از مهر و محبتتان
        سپاسگزارم
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        6