سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 1 ارديبهشت 1403
  • روز بزرگداشت سعدي
12 شوال 1445
    Saturday 20 Apr 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      شنبه ۱ ارديبهشت

      این تئاتریست کمیک یا زندگی؟

      شعری از

      بهمن بیدقی

      از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

      ارسال شده در تاریخ جمعه ۱۵ آذر ۱۳۹۸ ۰۹:۲۷ شماره ثبت ۷۹۳۹۰
        بازدید : ۳۷۸   |    نظرات : ۴

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر بهمن بیدقی

      این تئاتریست کمیک یا زندگی؟
       
       دعوا چیز خوبی نیست در زندگی
       ولی کل کل های آندو پت و مت ،
       خیلی جالب بود برایم ، مانده بودم این تئاتریست کمیک یا زندگی؟
       خانومه یک ماه بود که رفته بود
       بعد از یک ماه قهر ،
       خودش برگشته بود
       مَرده هم ریلکس مانند همیشه ، روی صندلیه راحتیِ خود نشسته بود
       وقتی او را دید گفت : بَه ، اینجا را ببین ... شما کجا ، اینجا کجا
       پارسال دوست بودیم ، امسال هم شدیم ما آشنا
       چه خبربانو ، راه گم کرده ای
       من به قربانِ دو چشم خوشگل و سبزت شوم ، که تو پیدا کرده ای
       تا به یادم هست ، چشمت مشکی بود
       جل الخالق ، چه چشم نازی پیدا کرده ای
       باید که لنز گرانی باشد آن ،  
       واقعاً موندم چجوری ، یه دیوونه ای چون من را ، تو پیدا کرده ای 
       لااقل از قبل میگفتی ، گاوی ، شتری ، فیلی ، قربانی کنم
       خانومه گفت : مگه قبلاً تو نمیگفتی به من ،  حاضرم خود را بقربانت کنم؟
       مَرده گفت : خِنگ بودم یه وقتی ، من نمی فهمیدم ... بگذریم
       تو که قصدت نیست بهر یکدگر، حتی از خود بگذریم ؟
       خانومه گفت : اتفاقاً من و ماشینم قرارست ، درازکش ات کنیم ،
       بعد هم یکریز ، ز رویت بگذریم
       مَرده گفت : اینکه زبان نیست ، همیشه او برای پاسخی دندان شکن آماده است 
       خانومه گفت : راستی یادم رفته بود ،
       سفارشهای سرکار راجع به آن کیک خوشمزه ی میوه ، حاضرست
       گفت : کو ؟ من که چیزی را ندیدم دستِ تو
       گفت آنسوی در است ، آنرا نیاوردم  توو ،
       گفتم سورپریزی باشد ، جهت آن شکم گنده ی وامانده ی تو
       مَرده گفت : ممنون ، اشکالی نداره از زمان آن سفارش ، یکماهی گذشت
       خانومه گفت : راستی یک ماه شد ؟ پس چرا اینهمه مدت ، اینقدر زود گذشت ؟
       مَرده گفت: خونه ی مامان بابا وتنبلی ، باید زود هم بگذره ، پس خوش گذشت؟
       خانومه گفت : ای ، بِگی نَگی ... مخصوصاً بی تو ... خیلی خوش گذشت
       وقتی حرف می زد دستی می کشید بر قوری آش ،
       مَرده گفت : ای وای مراقب باش ،
       مگه تووی فیلم سندباد ، تو ندیدی غول را ، با چراغِ جادواش؟
       بعد هم ، دستها به روی سینه برد و گفت به او :
       ارباب ! آرزویی داشتید آنرا برآورده کنم ؟
       خانومه گفت : آرزوهام پیشکش ات ،
       فکر این بودم کاش ، راهی هم وجود داشت تا  ترا داخل این قوری کنم
       
       مَرده گفت : راستی چرا یک مدتی ست ، رابطه من با تو ،
       شده است رابطه ی یک جن ، با بسم الله
       خانومه گفت : تو اینقدرحرف زدی ، نهارهم آماده شد ،
       زود بیا تا گرمه آنرا بخوریم ... بسم الله
       مَرده گفت : تو چه خانومی شدی ، جگرت را بخورم
       خانومه گفت : برای منم نگهدار ازغذا ، تا که من هم بخورم
       انگار ازقحطی فرار کرده ، تو چرا وقت غذاخوردن حواست به من بیچاره نیست
       مَرده گفت : واقعاً خوشمزه بودش ... ببین انگشتم نیست
       واقعاً مدت یک ماه گشنگی ... برای من کم نیست
       خانومه گفت : آره جون خودت ، از نخوردنه مدام ، شوهرم خیکی شده
       تو همیشه حق من را خورده ای ، شاهدم این کمرست ، که مثال باربی اینقدی شده
       مرده گفت : جز دُ مت یک شاهد دیگرهم هست ؟
       خانمه گفت : تو شاهد منی ... دیدی هست
       
       وقتی شب شد به کنار هم ، میخوابیدند
       مَرده گفت : اگر امروزم نمی آمدی من میمردم
       همسرش گفت : آره منهم بی تو کسر آوردم
       بعد هم از ته دل ، مدتی طولانی ، هردوتا خندیدند
       
       بهمن بیدقی 98/9/9
      ۳
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      عباسعلی استکی(چشمه)
      شنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۸ ۰۹:۵۷
      درود بزرگوار
      زیبا و جالب بود خندانک خندانک
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      شنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۸ ۱۳:۰۲
      باسلام و عرض ادب
      ممنون از نظر پرمهر و محبتتان
      سپاسگزارم
      ارسال پاسخ
      محمد باقر انصاری دزفولی
      شنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۸ ۱۷:۱۹
      سلام شاعرگرامی
      قلمتان همیشه توانا
      درود برشما
      خندانک
      خندانک خندانک
      خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      يکشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۸ ۰۰:۲۷
      باسلام وعرض ارادت
      ممنون از نظر پر از مهر و محبتتان
      سپاسگزارم
      ارسال پاسخ
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0