سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        دختر شاه پریان

        شعری از

        بهمن بیدقی

        از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۸ ۱۵:۴۰ شماره ثبت ۷۸۱۴۷
          بازدید : ۴۴۲   |    نظرات : ۱۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر بهمن بیدقی

         دختر شاه پریان
         
         ترنم های زیبایی ، در فضای پاک و بی آلایشش پُربود
         ملودی های زیبایی که آنرا هیچ مثالی نیست ، بمانند طنین رود ، جاری بود
         مطمئن هستم هنرمندانِ عالم هم ، نظیرش را نکردند تجربه تا حال
         ضربآهنگ های زیبایی ، با یک ریتم روحانی ، چقدر باحال
         دختر شاه پریان را می دیدم ، داشت می رقصید از آن 
         اندام قشنگش ، شعله ی آتش مجسم مینمود دائم از آن
         سالها در آتشِ عشق بودنم ، من را مهیا کرده بود
         تا به نزدیکش روم ، او را که واله گشته بود
         با سلام هم ، همان اول ، درهم حل شدیم
         بعد هم مشغول به رقص های قشنگه ...  والس و تانگو شدیم
         
         نسیم دلنشینی در فضا پُر بود
         بوی عطرش مست میکرد، شامه ی دل را ربود
         مستی ی پاک و صفا را ، میشد آنجا دید
         مستی و شیدایی پر بود ، ولی مغزکاملاً آگاه بود ، می دید
         عقل ، کامل بود و مستی ، یک شیداییِه کامل
         اینقدرآن پر شعف بود من خودم را فرض میکردم یه نارنجک ،
         دختر شاه پریان را یک ضامن
         اگر من را رها میساخت ز آغوشش ، بیرون می کشید خود را
         تکه تکه مینمود اول مرا و بعد هم ، خود را
         خدایا این چه موجودیست ؟ جنسش چیست ؟ هوس آیا ؟
         می توانم من دوام آرَم ، نزدیکیه بیحد خودم را با  تنش آیا ؟
         
         چه عالمی بود ، با صفا و شور
         مملو ازموج پری و حور، همه جا نور و نور و نور
         روح ، نفسهایش عمیق و دلپذیربود
         " خفگی " آنجا دگرمعنا نداشت ، خیلی هوایش دلنشین بود
         بی نهایت بود ، ازهرسو نگاهت بود
         معبدالعشق بود آنجا ، یک حکایت بود
         درمیان کهکشانها وول میخوریم
         زمان آنجا نبود ، گر رأی ما این بود تا یک رؤیا باشیم ،
         همان لحظه یه رؤیا میشدیم و گول میخوردیم
         اگر هم دوست داشتیم پر زعقل و حکمت کامل باشیم ،
         همان لحظه درون آنچه دوست داشتیم بدانیم ، وول میخوردیم
         معنی خواستن توانستن ، درآنجا بود
         ولی معنای بودن یا نبودن ، درآنجا هیچ نبود
         چون همه جا پر ز بودن بود و بودن
         عشق را هر دم ربودن ، همش بودن همش بودن 
         آنقدَر آنجا صفا داشت ، با خودم گفتم
         تا ابد ماندن درآنجا بس کم ست ،
         از شادیه بسیار، یادم ست اینرا به خود گفتم
         ما صفا میکردیم و یاد خدا بر فکرمان تنها خدایی مینمود و بس شناور بود ،
         ازهمه چیزدلنشین تربود یاد او ، همه آثارِ زیبایش ، همه جا بس شناور بود ،
         
         من برای آنهمه نعمت ،
         پیشانی‌ام را ، بروی خاکِ رؤیاها گذاشتم
         سجده ای زیبا برایش ، از تهِ جانم نمودم  
         
         در همان حال و هوا ماندم ،
         خداوند را سپاسی بیشتر ازعالم نمودم.
         
         بهمن بیدقی 98/7/26
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        سه شنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۸ ۲۲:۴۱
        درود بزرگوار
        بسیار زیبا و جالب بود خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        چهارشنبه ۱ آبان ۱۳۹۸ ۰۱:۲۶
        باسلام و عرض ارادت
        ممنون از لطف و محبت همیشگیتان
        سپاسگزارم
        ارسال پاسخ
        وحيد سخايي
        سه شنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۸ ۰۷:۴۰
        سلام و عرض ادب
        سروده شما را خواندم زيبا و دلنشين بود
        اميد که اجابت کند خداوند حکيم آرزوهاي خوبتان را
        وحيدسخايي
        🌹🌹💐💐🌹🌹💐💐
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        سه شنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۸ ۲۰:۲۴
        با سلام وعرض ارادت
        ممنون از نگاهتان
        خیلی لطف دارید
        ارسال پاسخ
         غلامرضا شیبانی
        سه شنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۸ ۱۲:۴۵
        متن زیبایی است
        هزاران درود
        قلم و اثرتان مانا 🍀🌹
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        سه شنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۸ ۲۰:۲۶
        با سلام وعرض ارادت
        ممنونم از شما
        محبت دارید
        ارسال پاسخ
        محمد باقر انصاری دزفولی
        سه شنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۸ ۱۲:۴۶
        با غرض سلام
        بهترین ها را برای شما آرزو می کنم
        قلمتان مانا ونویسا باد
        شاعربزرگوار
        هزاران درود درود
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        سه شنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۸ ۲۰:۳۰
        با سلام وعرض ادب
        خیلی نسبت به من لطف دارید
        متقابلاً منهم مؤفقیت روز افزون شما را از خداوند مهربان خواستارم
        ارسال پاسخ
        منوچهر منوچهری (بیدل)
        سه شنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۸ ۱۶:۱۰
        درود بر شما بسیار زیبا سرودید خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        سه شنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۸ ۲۰:۳۹
        با سلام وعرض احترام
        ممنون از نظرتان
        خیلی محبت دارید
        ارسال پاسخ
        لیلا باباخانی (سما الغزل )
        چهارشنبه ۱ آبان ۱۳۹۸ ۱۷:۵۲
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        چهارشنبه ۱ آبان ۱۳۹۸ ۲۳:۴۷
        با عرض سلام
        سپاسگزارم
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        6