چهارشنبه ۲۸ آذر
غم نامه ی سیرنگ شعری از رضا چیرانی
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۸ ۲۲:۲۴ شماره ثبت ۷۴۳۴۴
بازدید : ۷۹۷ | نظرات : ۱۵
|
آخرین اشعار ناب رضا چیرانی
|
گویی حریم واژهها دلتنگ میشد
پای غزلها بیحضورت لنگ میشد
بین من و پاهای بیجانم در این شهر
هر شب میان کوچههایش جنگ میشد
انکار میکردم نبودت را ولیکن
هر آینه در باورم پررنگ میشد
مجنونتر از فرهاد در خود میشکستم
با دردهایی که درونم سنگ میشد
با هر نگاهم مینوشتم عشق ممنوع
اما غمت هر شب به گوشم زنگ میشد
ماندن ندارد بی تو این شهر نگونبخت
تندیسهایش در سرم آونگ میشد
گویی تبانی کرده این آیینه با تو
حتی خطوط سایهام بیرنگ میشد
در قاف خویش از خیر دنیا میگذشتم
شعرم پر از غمنامهی سیرنگ میشد
|
|
نقدها و نظرات
|
ممنونم از شما استاد ارجمند. نقد شما بسیار زیبا، هوشمندانه و کاملا حرفه ای بود. بسیار ممنونم از وجود پر مهرتون🙏🙏🙏🙏🙏🙏 | |
|
ممنون و متشکرم از شما دوست عزیز🙏🙏🙏🙏 | |
|
زنده باشید عزیز دلم و ممنونم از بنده نوازی شما🙏🙏🙏🙏🙏 عید شما هم مبار | |
|
درود بر شما عزیزم. ممنونم از نگاه زیباتون 🙏🙏🙏 | |
|
🙏🙏🙏🙏🙏 زنده باشید ممنونم💖💖💖💖 | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
خوش آمدید به محفل ناب
غزل بسیار زیبایی را نیز به ارمغان آوردید.
بسیار موزون و روان (مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع)
با تصویرآفرینیهایی دلانگیز؛ سرشار از احساس و نیز تخیّل شاعرانه و لبریز از آرایههای ادبی زیبا؛ از جمله:
گویی حریم واژهها دلتنگ میشد
پای غزلها بیحضورت لنگ میشد
_ حریم واژهها: استعارهی مکنیه
_پای غزلها: استعارهی مکنیه
_تنگ، لنگ و جنگ: جناس ناقص (اختلاف در حرف اول)
*
بین من و پاهای بیجانم در این شهر
هر شب میان کوچههایش جنگ میشد
_مصوّر و زیبا
*
انکار میکردم نبودت را ولیکن
هر آینه در باورم پررنگ میشد
_نوعی پارادکس در مفهوم است؛ زیرا نبودن چیزی نیست تا پررنگ شود.
*
مجنونتر از فرهاد در خود میشکستم
با دردهایی که درونم سنگ میشد
_مجنونتر از فرهاد: ایهام تناسب
*
با هر نگاهم مینوشتم عشق ممنوع
امّا غمت هر شب به گوشم زنگ میشد
_با نگاه نوشتن: استعارهی مکنیه. (نگاه به چیزی تشبیه شده که از ویژگی آن، نوشتن است.)
ضمن اینکه نوعی سنتشکنی ابتکاری و شاعرانه شده است. به جای عشق در نگاه، (که معمولا در اشعار مرسوم است)، شاعر در اینجا ممنوع کردن عشق را در نگاه آورده است؛ هرچند در مصراع بعد، با عبارت کناییِ (غمت به گوشم زنگ میشد) به زیبایی این مفهوم را میرساند که باز غم عشق، نمیگذاشت انکار عشق در نگاه، به واقعیت بپیوندد.
*
ماندن ندارد بی تو این شهر نگونبخت
تندیسهایش در سرم آونگ میشد
_آونگ شدن مجسّمههای شهری به جهت نبودن محبوب در آنجا نیز، تجسّمی است شاعرانه و خیالانگیز.
(مجسّمه) معمولا جسمی است سنگین و در جایی ثابت؛ در حالیکه (آونگ) به معنای هرچیز آویخته و نیز جسمی سنگین که گرد محوری ثابت، حرکت کند.
تصاویر متعدّدی از این بیت در ذهن مجسّم میشود؛ از جمله این که: انگار مجسّمههای شهر نیز به جهت نبود محبوب، بیقرارند و میخواهند از آنجا بروند.
*
گویی تبانی کرده این آیینه با تو
حتی خطوط سایهام بیرنگ میشد
_تبانی کردن آیینه: استعارهی مکنیه
_بیرنگ شدن خطوط سایهی چیزی: کنایه از محو شدن کامل آن چیز؛ بهگونهای که حتی سایهاش هم دیده نشود. (خیالانگیز و شاعرانه)
*
در قاف خویش از خیر دنیا میگذشتم
شعرم پر از غمنامهی سیرنگ میشد
_ عبارت کناییِ (از خیر چیزی گذشتن): اصطلاحا یعنی: به رغم نیاز به چیزی، از آن چیز چشم پوشیدن.
قاف و سیرنگ = سیمرغ: مراعات نظیر؛ زیرا در ادبیات فارسی قاف را (که کوهی است افسانهای، گرداگرد جهان)، نشیمن سیمرغ و عنقا ذکر کردهاند و بسیاری از شاعران بزرگ فارسی؛ از جمله عطار، در اشعار خود آن را به کار برده اند.
سپاس از اشتراک اینهمه زیبایی و احترام به دید و احساس مخاطب.
عید سعید فطر نیز مبارک