پای مخمل کوه دارد رنگ و بویی دلپذیر
می وزد بر من نسیم از سمت جویی دلپذیر
چک چک آب از شکاف صخره های مخملی
می چکد بر سبزه گویی از سبویی دلپذیر
شبنم از برگ درختان صبح می بینی روان
چون نم اشک از دو چشم خوبرویی دلپذیر
زلف خود بادام وحشی روی شانه ریخته
چون زن زیبا به دوشش بافه مویی دلپذیر
رو به رویش « اِسپی کُه » با چادری از جنس برف
کس ندیده این نجابت از هوویی دلپذیر
گوسفندان دسته دسته مهربانی می چرند
گوشها پر میشود از های و هویی دلپذیر
غرق دریای معانی می شوم با دوستان
حسِّ خوبی میوزد از گفتگویی دلپذیر
جوجه بر آتش کشیده مرد تاسی پیش جو
بازتاب نور بینی از لبویی دلپذیر
سِهره میشوید پرش را در کنار جوی آب
میشوم مست از صفای شست و شویی دلپذیر
چشم خود را شست باید،شستنی سهراب وار
تا بیابی در وجودت خُلق و خویی دلپذیر
٭٭٭
اِسپی کُه: صورت لری« سفید کوه »در غرب مخمل کوه و شهر خرم آباد از مکان های دیدنی
مخمل کوه: از مناظر دیدنی خرم آباد