يکشنبه ۲ دی
قاضی و عاشق شعری از حافظ دستواره
از دفتر چکامه نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ شنبه ۶ بهمن ۱۳۹۷ ۲۱:۵۷ شماره ثبت ۷۰۸۹۹
بازدید : ۱۵۷۱ | نظرات : ۱۴
|
آخرین اشعار ناب حافظ دستواره
|
عاشقی در راه مسجد بوسه بر معشوق زد
چون مؤذن بانگ می زد حی علی خیر العمل
از قضا چون گشت ارشاد در همان دم سر رسید
دست و پا گم کرده اند و زهر شد شهد عسل
ناگهان در باز کرد و در پی آن دو دوید
شانس بد بن بست بوده کوچه ی باب رسل
گفت یا باید تو را در نزد قاضی برد، یا
کام معشوقت دهی تا مشکلت گردیده حل
زین سخن آشفته گشت و ناسزا گفته بدو
تو وقیحی،آمر و ناهی به دینی؟مبتذل
نزد قاضی چون رسیدند او برآشفت و بگفت
شعله شمع گناهت در اذان شد مشتعل
گفت که خیر العمل آن دم برایم این بود
یا بگیرم کام از او یا سخت گیرم در بغل
گفت در جلوت شئون و حرمت دین می بری
گفت بهتر، چون تو در خلوت کنم مکر و دغل
گفت این گفتار تو توهین به فتوای من است
گفت که مفتی دانا بربتابد این عمل
گفت ای شوریده سر بر جرم خود اقرار کن
گفت اقرارم چه حاجت ؟حکم خوانی بی علل
باز گفت این خبط من در جای خود اما چرا
آمر قانون تو از من بماند در اضل؟
مرد گشت از من بخواهد کام معشوقم دهم
گفت هرگز،چون نباشد ادعایت مستدل
گفت که قانون تو کشک است چون بیچاره ای
صد هزاران همچو من ناحق گرفتی لا اقل
گفت این توهین تو بر جرم افزون است، گفت
غرقه در آتش چه ترسد از لحیمی مشتعل
گفت حالا در گذر از اشتباه گشت من
گفت، تو قاضی جرمی یا وکیلی؟بوجهل
گفت که قاضی چرا مخلوق را خر فرض کرد؟
گفت تا حالا شنیدی وصف این ضرب المثل
رمّه ی خر تا زیادند خرسواران هم زیاد
گفت قانون تو خواهد فهم عامه چون جمل
گفت اینک حد نویسم یا رهی با رشوه ای
گفت بی تردید هستی در وقاحت بی بدل
گفت که شلاق و حد را بر تن مسکین نویس
چون مؤذن باز گوید حی علی خیر العمل
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درود بر شما!
آوای دلتان شاد!