قاموس فاخته
نقطه ی پایان یک آغاز تلخ
فراموش شدنی نیست .
جایی که هر روزه
دختران کثرت
به کعبه نوجوانان نابالغ می چسبند
و به بستر و خلوت تنهایی تن می دهند
اشباع شده است ؟
ای منقرض ترین دیدگان هستی !!
کنعان خالی از سکنه گردیده
و حوضچه های خشکسالی
یوسف و خسرو
از ترس زلیخا و شیرین
ترک برداشته اند .
درختان شاتوت عقیم گردیده
و قاموس فاخته سرگردان است .
بسی در ییلاقهای شبنم خیز ماتم
بست نشسته اند و چترهای نیایششان
از رطوبتخانه هوس
سیاتیک گرفته اند .
باغهای اندیشه در آخر پائیز
برای باغبانهای پینه دیده خشکیده
و هیچ خار و خسی در تصویر لایتناهی
بوستان و گلستان
خود را استتار نمی کند .
بیا بیا ببین که چگونه
رب النوعهای کذایی
آنطرف میزهای میناکاری
در پشت درهای بسته ی مجلل
ملیت و مدنیت و عقلانیت کذایی
مدعی الوهیت هستند
و خنده های دندان نمایشان
به عابران و استرسواران پایانی ندارد .
و به دکمه ی سرو قهوه ی اسپرسو
با سبابه ی ایما و اشاره ضربه می زنند .
بیا بیا که روزگار زمین پر است از
خاقانهای آدم نما و ببین چگونه
خرقه پوشان متمول دنیوی
کاشی گلدسته های شعاعرمان را
با تیر دیدگانشان
نابود می کنند .
این منم که در جشن
ختنه سوران اساطیری
در انزوای تیرگی
در پیله خویش می گریم .
باقر رمزی باصر
عیدتان مبارک