گرچه تنها بهانه ای اما..........من نمی خواهم از تو بنْویسم
من نمی خواهم این چنین مصلوب..........به چلیپای تو بیاویزم
من نمی خواهمت ولی چه کنم؟..........حلقه ای بر حوالیِ زُحلی
روی جغرافیای غصه ی من..........مختصاتِ مسیرِ غم گُسلی!
دَوَرانِ نگاهِ من قفل است..........بر مدارِ تحرّکِ بدنت
از نگاهِ تو موجِ مغناطیس..........می کشاند مرا به سمتِ تنت
برده از یادِ من گذشتِ زمان..........هرکسی خوب و بد سَوایِ تو را
دستِ من نیست، پیشکش کردند..........لحظه ها هر نفس هوایِ تو را
دستِ من نیست پشتِ هرچه مسیر..........از جهانِ تو سر درآوردم
مقصدم عشق بود و هر راهی..........سمتِ بیراهه را رها کردم
دستِ من نیست طعمِ آغوشت..........زیرِ دندانِ خاطرم مانده
هیچ عطری در این حوالی نیست..........عطر تو هر چه بود تارانده
این خودم نیستم که می شکند..........در هجومِ سپاهِ چشمانت
این غرورِ من است می افتد..........با هزاران ترک به دامانت
چهره ام را کمی تماشا کن..........این منِ دیگری به غیرِ من است
مهربانِ تو مُرد، بعد از این..........کارِ ابلیس، ذکرِ خیرِ من است
•••
پشتِ دندانِ من هزاران حرف..........در سکوتی غلیظ ماسیده
فَوَران می کنم مراقب باش..........لهجه ام رختِ جنگ پوشیده
فوران می کنم به دنیایت..........غصه هایی که خورده ام یک یک
رنج هایی که هدیه دادی تا..........قول های دروغیِ مضحک
قصد کردم که ریشه ات را از.......... بیخ و بُن در تنم بخُشکانم
این درخت اهلِ بار دادن نیست..........سایه ای هم نداشتی جانم!
کوهِ موجی شدم که با خشمش..........می زند سر به صخره ی جانت
پشتِ تکرارهای هر نوسان..........می کشاند به دارِ وجدانت
نوحِ مبعوثِ طبعِ من بودی..........راه دادی به عرشه طوفان را
می دهم بی بهانه دستِ دلم..........بعد از این اختیارِ سُکّان را
بعد از این روبراه خواهم شد..........فصلِ جبران خشکسالی هاست
عطرِ باران گرفته چشمانت..........وقتِ تاوان و گوشمالی هاست!
بعد از این من دوباره خواهم رُست..........از تنِ آنکه قدردانِ من است
نازنین راه را بگیر و برو..........ایزدِ عشق میزبانِ من است
<p dir="\"RTL\"" style="\"text-align:" center;\"="">
ادامه دارد...