سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 3 بهمن 1403
    23 رجب 1446
      Wednesday 22 Jan 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        وقتی این همه اشتباهات جدید وجود دارد که می‌توان مرتکب شد، چرا باید همان قدیمی‌ها را تکرار کرد. برتراند راسل

        چهارشنبه ۳ بهمن

        مادرم فاطمه جان

        شعری از

        غلامحسین خورشیدی متخلص به عارف

        از دفتر از دل بر آمده نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۴ ۱۳:۵۸ شماره ثبت ۴۵۵۵۶
          بازدید : ۷۴۲   |    نظرات : ۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر غلامحسین خورشیدی متخلص به عارف
        آخرین اشعار ناب غلامحسین خورشیدی متخلص به عارف

        به نام خدا
        (مادرم فاطمه جان!)
        مادرم، فاطمه جان، دیده و دل خون شده ام،
        شوق دیدار رخ خاک تو، مجنون شده ام!
        فاطمه، جان علی، کن نظری بر من زار،
        رحمتی، مادر رنجیده، بر این حال نزار!
        آمدم، تا که بقیع، از تو نشانی بدهد،
        به دل خسته من، تاب و توانی بدهد!
        چه کنم، فاطمه جان، روی مرا زد به زمین،
        دل از این خون شده مادر، تو ام این غصه مبین!
        تا به کی، خاک تو، پنهان بود از دیده ما؟،
        رحمتی، جان حسن، بر دل غمدیده ما!
        فاطمه دیده ما، ابر بهاران شده است،
        خون سرخ دل از آن، قطره باران شده است!
        مادرم جان حسینت، ببر این غصه به سر،
        جان زینب، به نشانی، غم ما را تو ببر!
        مادرم، انده پهلوی شکسته، نه کم است،
        سینه بس، از غم محسن، همه در پیچ و خم است!
        ام کلثوم تو را، واسطه می سازم، از این،
        تا مگر، جای زیارت، بنمایی به زمین!
        مادرم، بند ظهور پسرت، باشد اگر،
        به دعاء از دلمان، این غم غیبت، تو ببر!
        مهدی ات، امر تو بر دیده نهد، دانم و بس،
        کاین من از قصه عشقش، به تو می خوانم و بس!
        "عارف" اینک چه بگوید، چو بدین آمده باز،
        دم ببندد، که به مهدی، رودش ذکر نیاز!
        غلامحسین خورشیدی(عارف)
        94/12/22
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        دوشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۴ ۱۹:۰۷
        درود بزرگوار
        آیینی بسیار زیبا و شورانگیز خندانک خندانک خندانک خندانک
        وحید کاظمی
        دوشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۴ ۰۵:۲۰
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        درود بر شما
        بسیار زیبا و تاثیر گذار
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        یدالله عوضپور    آصف
        دوشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۴ ۱۰:۴۹
        درود برجناب عارف
        کار خوبی ازشما خواندم
        آفرینها برشما خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        دوشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۴ ۱۲:۰۳
        سلام برشما خندانک خندانک خندانک
        فریبا غضنفری  (آرام)
        دوشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۴ ۲۳:۰۷
        درود بر شما
        برقرار باشید خندانک خندانک خندانک
        حسین زارع(مختار)
        چهارشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۴ ۲۰:۲۷
        خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        5