آمدن و رفتنت !
مهربانم !
تو همیشه به دنبال " دلیل " بودی و من به دنبال " دل " ... اما ندانستی که دوست داشتن " دل " می خواهد ، نه " دلیل " ..
هنوز حیرانم در میانه راه آمدن و رفتنت ..!!
میان آمدن و رفتنت ، غوغایی بپاست..
از آذین بندان آمدنت تا حجله گذاری رفتنت ، چشم برهم زدنی طول نکشید..!
من باور دارم که اندازه هیچ فاصله ای ، هیچوقت نمی تواند دوست داشتنم را نسبت به تو کمرنگ کند... تنها خاصیت این فاصله ، دلتنگی بیشتر است.
تو که خود را تنهاترین تنها می دانی ، افسوس که درنگ ماندنت ، آنقدر کوتاه بود که تا آمدم خیال دل انگیز تو را گلباران کنم ، کبوتران خیالم را که در هوای دیدنت رها بودنند ، بر بام تنهایی و سکوت شبهایم نشاندی...
از خدا خواستی تا روح کویریت را دریابد...
و من که می دانستم عاشق بارانی ، تا آمدم با بارش اشکهایم شاهد روییدن گلهای محبت در کویر خشک و سوزان دلت باشم.... یاد و خاطرتت شد چاشنی واژه های بی روح و سردم...!
کاش بدانی ،
پیراهن جداییت ، بدجوری بر قامتم گشاد است..
من طاقت ندارم شاهد اینگونه پریشانی تو در لحظه هایی باشم که کنارمی...
اگر با حرفهایم می رنجی ، بدان من گرفتار توام و ضربان قلب من با سکوت تلخ تو ، سازگاری ندارد...
با من باش و با اشک هایت بر تمام احساسم بوسه بزن....
من احساسم را برایت دست نخورده نگه داشته ام و جسمم به بوسه ای فروخته نشده.
می خواهم بغض این انتظار ، فقط در آغوش تو بشکند...
تبسم لبهای تو ، شیرین ترین خاطرات لحظه های من است.......
1394/8/16
تهران