سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 5 ارديبهشت 1403
  • شكست حملة نظامي آمريكا به ايران در طبس، 1359 هـ‌.ش
16 شوال 1445
    Wednesday 24 Apr 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      چهارشنبه ۵ ارديبهشت

      آمدن و رفتنت !

      شعری از

      مجتبی شه ستا

      از دفتر دل نوشته ها ! نوع شعر دلنوشته

      ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۴ ۱۶:۰۲ شماره ثبت ۴۱۹۲۲
        بازدید : ۱۱۹۳   |    نظرات : ۴۱

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر مجتبی شه ستا

      آمدن و رفتنت !
      مهربانم !
      تو همیشه به دنبال " دلیل " بودی و من به دنبال " دل " ... اما ندانستی که دوست داشتن " دل " می خواهد ،  نه " دلیل " ..
      هنوز حیرانم در میانه راه آمدن و رفتنت ..!!
      میان آمدن و رفتنت ، غوغایی بپاست..
      از آذین بندان آمدنت تا حجله گذاری رفتنت ، چشم برهم زدنی طول نکشید..!
      من باور دارم که اندازه هیچ فاصله ای ، هیچوقت نمی تواند دوست داشتنم را نسبت به تو کمرنگ کند... تنها خاصیت این فاصله ، دلتنگی بیشتر است.
      تو که خود را تنهاترین تنها می دانی ، افسوس که درنگ ماندنت ، آنقدر کوتاه بود که تا آمدم خیال دل انگیز تو را گلباران کنم ، کبوتران خیالم را که در هوای دیدنت رها بودنند ، بر بام تنهایی و سکوت شبهایم نشاندی...
      از خدا خواستی تا روح کویریت را دریابد...
      و من که می دانستم عاشق بارانی ، تا آمدم با بارش اشکهایم شاهد روییدن گلهای محبت در کویر خشک و سوزان دلت باشم.... یاد و خاطرتت شد چاشنی واژه های بی روح و سردم...!
      کاش بدانی ،
      پیراهن جداییت ، بدجوری بر قامتم گشاد است..
      من طاقت ندارم شاهد اینگونه پریشانی تو در لحظه هایی باشم که کنارمی...
      اگر با حرفهایم می رنجی ، بدان من گرفتار توام و ضربان قلب من با سکوت تلخ تو ، سازگاری ندارد...
      با من باش و با اشک هایت بر تمام احساسم بوسه بزن....
       من احساسم را برایت دست نخورده نگه داشته ام و جسمم به بوسه ای فروخته نشده.
      می خواهم بغض این انتظار ، فقط در آغوش تو بشکند...
      تبسم لبهای تو ، شیرین ترین خاطرات لحظه های من است.......
      1394/8/16
      تهران
      ۹
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0