سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 6 ارديبهشت 1403
    17 شوال 1445
      Thursday 25 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        پنجشنبه ۶ ارديبهشت

        به تو می اندیشم...

        شعری از

        مجتبی شه ستا

        از دفتر دل سروده ها ! نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۴ ۱۶:۵۰ شماره ثبت ۳۹۳۳۱
          بازدید : ۹۹۹   |    نظرات : ۵۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر مجتبی شه ستا

        به تو می اندیشم
        لیلاترین ترانه ،
        اکنون مرد آرزوهایت بی غرورتر از همیشه به یادت ، چله نشین مفارقت توست..
        " من " ، به " تو " می اندیشم ، همراه با " ما " که جمع من و توست .
        مایی که متشکل از دو جسم خاکی و روحی باقیست ، که واحد است در آن دو جسم فانی ....
        می اندیشم به نفسهایت که دیگر بوی مرا ندارد.
        می اندیشم به خواستنت ، برای رفتنم !
        و من این بار چه غریبانه تر و بی هیاهوتر از همیشه ، در سکوت رفتم !
        این بار که ساز رفتنم را محکم تر و پر طنین تر نواختی ، با خود گفتم دیگر حرمتی برای ماندن نیست. باور نیست آن زمان که نگاهم از نگاهت دور شد ، چه زود فراموش شدم ... چه زود از یادت رفتم ، وقتی دستانم از دستانت رها شد..
        قصه عشق چه زود به سر رسید. قصه ای که اینگونه بود :
        آن مرد آمد / آن زن تحمل نداشت
        آن زن رفت  / آن مرد به عشقش نرسید ....
        آسمان دلم مدت هاست ابری شده. دلم برای آسمان آبی دلم تنگ است.
        چه زود رفتی و چشمانت را به ستاره ای درخشان تر از من دوختی.
        من کم نور بودم اما همچنان به پایت می سوختم. شاید برای خودم کسی نبودم ، اما وقتی با تو بودم ، همه کس بودم..
        لحظه های با تو بودن چه زود گذشت و لحظه های بی تو بودن چه دیر می گذرند..
        باور داشته باش من هنوز برای تو ، زنده ام ..
        مرا ، نمیران اگر هنوز با بوی نفسهایم تا خدا عاشقی می کنی ...
        **
        ما ، هر دو رفتیم  و چیزهایی را با خود بردیم .
         و چیزهایی را برای هم به جا گذاشتیم .
        رفتم تا آن چیزی که از من بجا می ماند ، نبودنم را گرانبها تر کند.
        رفتم چون می دانم ، بودنم باری ست بر دوش دلت.
        رفتم اما بدان برایم خاطره ای پر حسرت شدی ....
        ظریفی می گفت :
        رفتن و ماندن من به یک نقطه بند بود ...
        زمانی که گفتی " برو "
        چقدر عاشقانه می شد ، اگر نقطه اش بالا بود ...
        **
        روزگاری برایت " محرم " بودم. چه شد که اکنون " مجرم " شدم.؟  این همه فرق بین عشق و نفرت است ، تنها با یک نقطه ....
        بی وفاترین دنیاها ، دنیای دست های ما آدم هاست.
        دست ها را در زمان حال می گیریم ، قدری که گذشت و بودنمان شد قصه ی عادت ، دست ها را برای خداحافظی به هم تکان می دهیم..
        شاید هیچگاه ندانستی که من در بی حوصلگی هایم  نیز با تو عاشقانه زندگی کردم. اما بیا و تو نیز در زمان بی حوصله گی هایت با دلم بازی نکن.
        زندگی یعنی همین که کنارم باشی . می بینی ، زندگی ما در کنار هم معنای پیچیده ای ندارد.
        اگر به تو بگویم که دو قلب دارم، گزافه نگفتم. فقط بیا و آغوش خودت را برای من تنگ ترکن . این پیکر دو قلب را عاشقانه دوست دارم ..
        این قانون به هیچ وجه عادلانه ای نخواهد بود چنانچه برای آغاز یک عشق هر بخواهیم و برای پایانش ، فقط یکی بخواهد و بس...
        تهران
        1394/5/10
        ۹
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0