سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 28 آذر 1403
    18 جمادى الثانية 1446
      Wednesday 18 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        چهارشنبه ۲۸ آذر

        قصّه های ما

        شعری از

        حسین راستگو

        از دفتر از پریدن تا زمین نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۴ ۱۲:۴۹ شماره ثبت ۳۹۸۶۶
          بازدید : ۵۵۹   |    نظرات : ۳۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        آینه
        از انعکاس خسته بود
        شیشه از
        ندیده شدن
        بلور
        از شکننده بودن
        تا این که روزی آینه منعکس نکرد
        شیشه عبور نداد
         بلور از صرافت ظرافت افتاد
        تاریکی
        هوای سردش را میان رختخواب ها می دمید
        امّا کودکان  
        دیگر پتو را به خود نپیچیدند
        دختران متکا را بغل نکردند
        پسران
        پایین تنه  را به دشک فشار ندادند
        نور های دور
        از پهنه ی تیرگی سر رسید
        سفینه های فضایی
        به زمین رسیده بودند
        کسی باید همراهشان می رفت
        دراکولا
        سرورِ تاریکِ خون آشامان
        سیمرغ را
        در مرغداری کنار خروس ها رها کرد
        دراکولا
        شازده کوچولو را
        به بعد دیگر  گل  سرخ برد
        خون بی رنگ گل
        به زبان شازده  
        بی مزه بود

        دراکولا
        رستم را حقیر کرد
        سهراب را ندیده گرفت
        سیاوش را به آتش کشید
        دراکولا
        با زنان کوچک همبستر شد
        بت و مگ و جو و ایمی
        رشد کردند و بزرگ شدند
        دراکولا
        چمدان در دست
        در میان تابوت نشست
        با فشار دکمه ای
        در سفینه فضایی را بست
        قصّه های ما به فراموشی او پیوست
         
        پس از اوج
        سفینه در فضا منفجر شد
        کسی نبود
        که آخرین طلوع را نظاره کند
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        نیما ابراهیمی
        شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹ ۲۱:۵۵
        چه احساس قشنگی خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3