سلام دوستان گرامی
چندی پیش دوست بزرگوار جناب آقای استکی پیشنهاد کردند که از اشعار انگلیسی خود نیز در سایت منتشر کنم. شعری که در زیر می آید را ابتدا چند سال پیش به انگلیسی نوشتم و اخیرا ترجمه و اقتباسی به فارسی نیز کردم. برای دوستان علاقه مند متن انگلیسی راهم در پایین صفحه آورده ام و در نظر دارم بعضی از اشعارم را که قبلا در سایت منتشر کرده ام و متن انگلیسی هم دارند دوباره و اینبار به هر دو زبان منتشر کنم.
یک نکته کوچک دیگر اینکه از نظر این حقیر شعر فارسی همانند شعر انگلیسی دو نوع است، کلاسیک و نو(1). شخصا طبقه بندی های فرعی برای شعرنو(مثل نیمایی و سپید) را نمی پسندم و حتما اگر گزینه شعر نو در این سایت وجود داشت برای شعر های مدرن خود همیشه از آن استفاده میکردم.
یادمان نرود که پدر شعر نو فارسی نیما یوشیج است و بزرگان دیگری چون احوان ثالث، شاملو، سپهری و دیگران همه نقش ماندگاری در توسعه و شناخت شعر مدرن فارسی داشته اند و اشعارشان در هزاره های بعدی خوانده خواهد شد.
سپاس مجدد که نو شته هایم را میخوانید
روزگار خوش
(1)(Classic or structured) and (Modern or Free verse)
///////////////////////////////////////////////////////////////////////////
ما همه شاعریم
**************
وقتی که احساسات خویش را بر کاغد می آورم
از زندگی، عشق، فراز و نشیب و هر آنچه
در اعماق وجود من نهفته است
وقتی ندایی فرا می خوانَدَم
تا به تمامی کسانی که
از روی اتفاق یا قسمت
با آنها رقصیده ام
لبخندی هدیه دهم باشد که
از شوق تماس با همنوع خویش لبریز شوم
وقتی قلم خود را بدست می گیرم
با سر نخی از ایده ها آغاز می کنم
احساساتم را آزاد می گذارم
تا بی هیچ شک وشبهه ای
گسترده شوند
با این امید که روزی، کسی
آنها را باز بخواند
و هنگامی که قلم سیاه من بر کاغذ
چون رقاصه ای افسون شده بریخ می لغزد
بر حسب اتفاق نگاه کوتاهی
به نوشته های آزاد خویش می افکنم
به کلمات، واژه ها و تشبیهات
که از بعضی ازآنها هشیارانه یا نه
نمی توانم و جرئت نمی کنم
که ادعای آگاهی کنم به هنگامی که
قلب گشوده ام عیان همگان است
و بدینگونه گاه و بی گاه گویی
که قلم از پیش می رود
و من بی اختیار و خرسند
بدنبال آن روانه می شوم
چرا که هیچ یک از ما به اشتباهات
شعری یا دستوری
اهمیت زیادی نمی دهیم
به این که آیا فلان واژه
دقیق بیان شده یا نه
و یا اینکه آیا همه کس
متوجه این وزن داخلی یا آن
قافیهء سخت بدست آمده می شوند یا خیر.
چرا که آنرا گناه کبیره نمی دانیم که گه گاه
قافیه و وزن دقیق
به آسانی بدست آمدنی نیستند
پس اگر روزی بر حسب اتفاق
وبه هر دلیلی به نوشته هایم
نظری افکندی و اگر بنوعی جادویی
همان ندا ترا نیز فرا خواند
هرگز اجازه مده گلبرگی
از قلعهء گلهایی که کسانی که
احتراما من و تو شاعر می نامیم، ساخته اند، فرو افتد
کسانی که با کلمات بازی می کنند
با این امید که روزی کسی آنها را بخواند
و تبسمی بر لبهایش بنشیند
چرا که این افتخار کار ماست که
قلبی را فریاد بزنیم و به نرمی لمس کنیم
شاید به این دلیل که
ما همه در بطن وجودمان شاعریم
با کلمات بازی می کنیم
تا بی واهمه از هر گونه خجالت زدگی یا تمسخر
به دنیایی خالص و ناب دری بگشائیم
به هنگامی که قلم خود را آزاد می گذاریم
تا بر کاغد برقصد
شکوفه ای برای لبخند همگان باشد
روحمان را صیقلی داده
و قلبمان را با خود ببرد
********************
فرزان
سپتامبر 2014
میلتون کینز
We Are All Poets
**********************
,When I write of all these emotions
Of highs, lows, love and life
.And all that is so deep within my soul
When I sense the call to pass a smile to all
Those with whom by fate or chance
I have somehow come to dance
.To enhance my desire for a human touch
,When I pick my pilot pen
Take the beginning of a thread
And free my thoughts to spread
And my feelings of any shred
Of doubt, with the wish that sometime, by someone
.It is hopefully read
And as my pen glides like a mesmerised black dancer on ice
By chance I take a glance
At all the scribbles so free
,The contrasts, metaphors and lists of three
Of some of which consciously or not I do not care
Or even dare to claim to be aware
.As I open my heart for all to call and watch
And so at times I feel as though my pen takes the lead
And I happily follow as we are so care free of the need
For some grammatical correctness whether right or wrong
Or if everyone can hear this structural rhythm
Or notice that far fetched rhyme
As we don’t see it as a crime
That sometimes it is hard to ponder a proper prime rhyme.
So if some day by chance
For whatever reason you take a short glance
At this, and if by some kind of magic you hear the same call
Never allowing any petal to fall
Of the fortress fashioned of petals by the people, ‘poet’ we politely call
Who bring to life any word and emotion while
.Praying that you read it with all your heart and smile
.Our privilege to call over a heart and gently touch
Perhaps because somehow we are all poets from the core
That we play with words and we open the door
To a world honest, true and pure
In search of a smiling helping hand or a cure
Without fear of shame or danger of ridicule
,As we allow our pen to be free
.Letting it glide, dance on paper and blossom for all to smile
.Cleans our soul, and per chance blow away our hearts
***********************
Farzan
17 Feb 2009
Wirral