عشق یعنی یک عصا و رودِنیل
بستن رودِ خروشانِ طویل
عشق یعنی هجرت عاشق به طور
وادی قدسِ طُوای وسوی نور
خَلعِ نَعلَین و مناجات خدا
بی خودازخود گشتنِ موسای ما
عشق یعنی بُت شکستن باتَبـَر
تادهد ازخالقِ یکتا خبر
عشق یعنی برخطرغالب شدن
خرمنِ آتش به جان طالب شدن
عشق یعنی خنده از اَعماق جان
درمیانِ آتشِ نمرودیان
عشق یعنی سربریدن ازپـسر
بهرفرمانِ خدا با چشم تر
عشق یعنی سرکشیدن،جام زهر
پر کشیدن سوی جانان ،ترک دهر
عشق یعنی انتخابِ خطِّ خون
در مصافِ ظالمانِ پستِ دون
عشق یعنی شربتی از زهرناب
سرکشد عاشق به آرامی چو آب
عشق یعنی درگذشتن ازهوس
استعانت ازخدا در هرنفس
عشق یعنی سوز و سازعاشقی
ناله های جان گدازعاشقی
عشق یعنی استخوانی درگلو
لب فرو بستن برای وصلِ او
عشق یعنی خواب راحت دردَبیت[1]
جایِ معشوقِ عزیزی درمبیت[2]
عشق یعنی درگذشتن ازعدو
وقتِ افکندن بروی وی خدو[3]
عشق یعنی خمسه ی آلِ عبا
جمع آن انوار حق تحتِ کسا[4]
عشق یعنی خدا را صبح و شام
کن عبادت بانمازی درقیام
عشق یعنی اَلَّذینَ یُؤمِنون
بذلِ مال وبذلِ جان وبذلِ خون
عشق یعنی سرفرو بردن به چاه
شکوِه از نامردمان کردن به چاه
عشق یعنی بستن پیمانِ خون
خم نکردن سر،نگردیدن زبون
عشق یعنی خامُشی در اِضطراب
تشنه ماندن درکنار شط آب
عشق یعنی شاد باش و هلهله
وقتِ جان دادن به تیرِهرمله
عشق یعنی گفتگوئی باخدا
نفیِ ابلیس از وَلاحَـولَ وَلا
عشق یعنی تالی قرآن شدن
برسر نی قاری قرآن شدن
قاری درطشتِ زر باهَل اَتی
می سراید از نداهای خدا
می زدآن ملعون به چوب خیزران
تا نیاید صوتِ خوش الحان از آن
عشق یعنی بادو کف در زیرآب
ساقی تشنه لبان و دل کباب
عشق یعنی زخمهای چاک چاک
عبد صالح یا اَخا اَدرِک اَخاک
عشق یعنی چون علی اکبر شدن
شبه پیغمبر به خون پیکر شدن
عشق یعنی بوسه برخنجر زدن
حنجر ببریده را گل بر زدن
عشق یعنی ذوالجنایِ غرق خون
آیدازمیدان و زینش واژگون
عشق یعنی علی اصغر شدن
برسر دست پدر پرپر شدن
عشق یعنی آن وداع آخرین
با برادر، زینب زارحزین
عشق یعنی دختر زهرا شدن
شاهد ذبح برادرها شدن
مهدوی
- نوعی منسوج پنبه ای که برای رویه ی لحاف وتشک بکار رود.
2- لیلة المبیت : شبی که مشرکان هم پیمان شدند تا به بسترخواب رسول خدایورش برند واو را به قتل رسانند،علی(ع)حاضرشد تا دربسترآن بزرگواربخوابدوباشهامت وشجاعت خودنقشه ی شوم آنان راخنثی سازد.
6- ماجرای جنگ خندق وانداختن آب دهان توسط عبدود بروی مبارک علی(ع) درهنگامی که حضرت برای کشتنِ آن پلید روی سینۀ وی فرار کرفته بود؛ که وقتی ازایشان سؤال شدچرادرآن هنگام ازکشتنِ وی صرف نظرکردید؟فرمود: نمی خواستم برای نفرت اورا کشته باشم بلکه پس ازآن برای رضای حق جان وی را گرفتم . مولوی علیه الرّحمه دراین باره سروده : اوخدو ،انداخت بر روی علی// افتخار هرنبی وهر ولی// اوخدو انداخت بر روئی که ماه // سجده آرد پیش او در سجده گاه