به نام بی نام دوست
درودها این جز اولین سروده های عرفانی بنده هست ایرادات را به بزرگواری ببخشید
به که من زیبا شدم تا غرق در رویا شدم
این چنان شادان که من زیبای فکرت ها شدم
این چنین زیبا که من را آفریدی
غرق این رویا که در خود غرق دیدی
من که عمری جان جان در بند این حبس تنم
من که بی تو دلبرا در ماتمم در ماتمم
این چنین بی تاب را در مستی ات بی تاب کن
آن چنان بی خواب را دررنگ عیش بر تاب کن
من که از جهل خودم در جمع خودخواهان شدم
ناگهی در بی خودی گردان و سرگردان شدم
من چنین در شادی و در رقص به خود باز آمدم
من به رقصی جان جان با عشق برساز آمدم
من چنین در شادی در بزمم و در بی خودی
در چنین خوابی به خود دیدم که در من ما شدی
این چنین بی خواب را درعشق خود بی خواب کن
دیو را از تن بگیر رویای دیو برآب کن
آن چنانی بزم را با یاد خود پر شور کن
عاشق یاد تو را در حسرتت مهجور کن
یک دمی بی تاب شدم در مهر تو تابان شدم
من که مست خود بودم بی صبر عشق آن شدم
ساحل دریایی ام در قصه سیر وجود
گاه مست و گاه هست تااین که من رستم ز خود
1391 فروردین
س .ش
در پناه حق
با تشکر از بزرگوارن و ریاست محترم سایت
کامروا باشید