قدّیسه :
به دیدارت نگاهم کرده عادت
از این رو من ندارم خواب راحت
تو چون قدّیسه ای ، باشد به چشمم
ثواب دیدنت ، عین زیارت
توبه :
توبه گفتی کن ز می ، گفتم قبول
زین شراب و جام وی ، گفتم قبول
تا که نوبت بر من از ساقی رسید
پیش خود گفتم که کی ، گفتم قبول ؟؟
عشق همسایه :
عشق را از سر دیوار صدا خواهم کرد
دل خود از غم و تشویش جدا خواهم کرد
مرغ دل را که به زنجیر حیا در بند است
با کلید سخن عشق رها خواهم کرد
اندازه ی دنیا :
هردم گل رویت به نظر تازه تر است
مهرم به تو هر روز پر آوازه تر است
گویند که اندازه نگه دار به عشق
با عشق تو دنیاست ،که اندازه تر است
فرصت رفته :
از فرصت رفته بی سبب یاد مکن
با وعده ی فردا دل خود شاد مکن
خیام بخوان و قدر دم را بشناس
یک قطره از این پیاله بر باد مکن
هوای خردسالی :
دل هر از گاهی هوای خردسالی می کند
آرزو هایی ز روی خوش خیالی می کند
با مرور خاطرات دلنشین کودکی
گاه می گرید گهی با خنده حالی می کند
گرمتر از خورشید :
ای که عکس رخ تو حک شده در چشم ترم
از شکوه همه عالم تویی اندر نظرم
من نگویم که تویی گرمی خورشید خدا
که از آن گرمتری گاه نشستن به برم
طلاق :
چاره ی کار این زمان تردید نیست
جز جدایی آنچه می خواهید نیست
زندگی تا الفتی باقیست هست
تار و پودش چون ز هم پاشید نیست
لحظه ها:
لحظه ها از کف بسی تند و شتابان می روند
با غروب روزها چون مهر تابان می روند
همچو برگی بی ثمر افتاده در تنداب رود
یا چو خاری بی هدف سر در بیابان می روند
ابلیس عاشق :
تو ایمانی و من از کفر تندیس
تو چون حوری و من مانند ابلیس
من آن دنیا هم از شوق وصالت
پلی خواهم زد از دوزخ به پردیس
عزیزم گفتن :
دورتر می رفت و من محو خرامان رفتنش
شاد ، اما مات ومبهوت از عزیزم گفتنش
گفتم این قفل دل و عهد وفا با جان من
بهتر از او کس نداند بازکردن ، بستنش