به رضا بنایی دوست وهمکلاسی عزیزم..
*(آتش سرد)*
""""""""""""""""
خسته ام ای دوست...
بگذارم به حال خویش..
شانه ام حم...پشت بر پینه..
خنده کم کن..پای من باپای یارانم
بسان خندهءتوپرترک گشته..
در ره پرپیچ وپوچی..
در ره موهوم هستی نام...
راحتم بگذار...
راحتی پرغصّه بی قصّه..
خسته ام ای دوست...
تومگوازما..که روحی دربدر
هستیم...
تومگومارا.عشقی فرضی وپوچید.
در میان این خلاء...این زندگانی...
در مصافی هول.
.آتشی بودیم..
مازبارانهای ماتمزای کمبودو
حقارت..سرد
گردیدیم..
سرد از دنیا ومافیها
راحتم بگذار....
#########
پاییز 1355دورود..
به ؛شهناز گودرزی
*((دیدار..))*
""""""""""""""
روزی از دنیا..
روزی که غیرازهمهءروزها بود
روزی که تورا فراموش میکردم..
هنگامی که دل بایادگارهای توتنهابود.
روزیکه درسوک جدایی بگریه دل گوش میکردم..
تورا دیدم..تنها..ولی نه تنها ...!
آنگاه جان ازپاهایم بسوس سینه دوید...
تاقلبم رادرطپیدن بیشترش یاری
کند..
وچشمانم رادرنگهداری سرشگ
ساعی باشد..
برسردگاه زمین
درکنار درختی که تنها بود.......ولی نه تنها...!!!
نشستن آغاز کردم.. وتو.. برکوشک بلندی که نگاهبان بود
یادگارهای مارا..
صعودکردی..
من به سردگاه لانه خزیدم...
ودرآنجاکه بی شباهت بگوری سرد ...نبود.
موش کور انزوا.بجان روحم افتاد
خورشید در بستر غروب مرد...
واندوه مرا جان تازه بخشید...
آنگاه درروزگیری درازوجانفرسا.
این نغمه را برایت ساز.میکردم.
و..کشتم دوباره ...
اشک را.. وقت را....
کشتم خودرا.. ....
########
مرداد 1355بروجرد
به؛ ؛زهرا پاپی
""""""""""""""""
*(بخت من..)*
000000000
ای راست پیمان منزوی
که دوری از غوغای نیمروز
وبیخبر از زمزمه های شبانه
بازگو..چسان نیست مزه ای.
بیچارگی را...
یابوئی درماندگی را.؟!!
پاسداران عمر من...
دیرگاهی است دراین وادی....
پرونده های خوشبختی رابسته
اند...
ومشام من از راههای بس عریض ....بس طویل..
شمیم سیاهی بختم را...ثبت
می کند..
هرگز..هرگز...هرگز.....
...اقبال سیه را نتوان یافت سپید.
########
تیرماه/۱۳۵۵بروجرد
جالب و زیبابودند