تلخ است نباشی و فقط یاد تو باشد
در گوش دل آرزوی یک داد تو باشد
سخت است برایم که ببینم دل و جانم
هم صحبت و همسایهٔ همزاد تو باشد
برگرد و ببین خانه خرابیِ دلم تا ؛
این خانه ی ویرانه ام آباد تو باشد
دیوار و در و پنجره ها خیره نشستند
تا باز در این غمکده فریاد تو باشد
هر چند شکستی دلم از سنگ جفایت
عادت شده تا زخمیِ جلاد تو باشد
شیرین نشدم تا بچشم تلخیِ دوری
باید به تنم تیشه ی فرهاد تو باشد
این صید جوان در تله ای پا ننهاده
تا در دل گسترده ی صیاد تو باشد
پایی به حریم دل من راه ندارد
تا زنده ام این منطقه آزاد تو باشد
تن کرده ام آن لباس کوتاه ،کجایی!
تا گیر تو و غُرغُر و ایراد تو باشد
قلبم زده لک اخم تو و اینکه به گوشم
تأکید تو و واژه ی"افتادِ" تو باشد
ای کاش اگر فرصت دیدار رسد باز ؛
آن روز فقط ساعتِ میلاد تو باشد
دستت که مرا کرده زمینگیر ببوسم
اینها همه ارثیه ی ناشاد تو باشد
یک حلقهٔ "گلپونه" سفارشی برایت
این خاطره های رفته بر باد تو باشد
افسانه_احمدی_پونه
─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─
پر احساس و زیباست