به نام بی نام دوست
از این که به کلبه مویه های شبانه اینجانب قدم گذاشتید منت دارم از شما بزرگواران طلب نقد سازنده دارم
این شعر را به شما سروران و استادم تقدیم میکنم ودلی لرزان دارم که مقبول ایشان وشما عزیزان بیفتد
تقدیم به استاد عشق
تشنه جام تو منم راه مبربه کربلا
سوخت جگرزشوق آب بر تب عشقم مبتلا
آب فرات به من مبند تشنه مکش زآگهی
رود فرات سالهاست با غم رنجم آشنا
گر که رحیم خواندنت باده ز سرمن بریز
حال که چنین مست منم نیست دگر ره گریز
تشنه جام تو منم تیر ز کوی خود ببار
مشک علی ز عشق پراست تیربه دست او مکار
سجده چو بر ندارم از خاک سرخ کربلا
سینه سپر کرده ام بعد از این به هر بلا
تشنه جام گر منم لشگر جهل بکن علم
من به زبان میزنم تیرخودم در این قلم
بهرباده خوردم فتوی شیخ به من حلال
گر که به خودمن آمدم گشت زغصه چون هلال
زینب دشت کربلام تشنه حقیقتم
مستی باده کرد خمار تو مگو ز محنتم
گر که ندادمت ریال ز میکده برون کنی
مست توام ندانی و دردمرا فزون کنی
یار بچشان به من ز آن باده ناب آگهی
شیخ بکن مرا تو حبس در ره روی چون مهی
جسم مرا بگیر و بس آتش فتنه کن نهان
حال ببین به راه عشق قصه رود به صد زبان
چون به حصار میکشی این تن خاک بی نشان
آیینه ام بخواندت قصه ظلم در جهان
ساحلم و فدایی ام قصه نای ز من شنو
قصه تازه گویمت خوان به همه تو نو به نو
قصه تازه گویمت خوان به همه تو نو به نو
س.ش 92 اسفند
در پناه حق باشید
ایام محرم را به یکایک شما عزیزان تسلیت عرض میکنم