سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 11 ارديبهشت 1403
    22 شوال 1445
      Tuesday 30 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        سه شنبه ۱۱ ارديبهشت

        دنیا پرستِ دین فروش(2)

        شعری از

        سید حسن ضیابری

        از دفتر آزاد نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۲۱ خرداد ۱۳۹۲ ۰۴:۳۹ شماره ثبت ۱۳۶۱۵
          بازدید : ۸۲۹   |    نظرات : ۲۷

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر سید حسن ضیابری

        بخش دوم
        تو که پنداری به عالَم، عالِمی
        جاهلی، ولله که خیلی ظالمی
        می کنی از ظنِ خود، تفسیرِ رأی
        ظنِ باطل داری و تقصیرِ سعی
        صاحبِ امر و زمانت، زنده است
        او که حیّ و حاضر و پاینده است
        پس چرا این توسنِ جهل و غرور
        می کشانی سویِ دجالِ شرور ؟
        رُو کلاهِ عقلِ خود، قاضی نما
        حق نگر، وجدانِ خود راضی نما
        تو نمی بینی فساد و ظلم و جور ؟
        لحظه ای کن در وجودت غوص و غور
        چشمِ حق بینت، چرا گردیده کور ؟
        از تو وجدان، لطف و احسان، گشته دور
        تو صدایِ ناله ها نشنیده ای ؟
        فقر را در خانه ها، نا دیده ای ؟
        آبروداری که گشته قرض دار
        مردِ با همت که شد زار و نزار
        تو ندیدی مردِ مستأصل که او
        ضجه می زد چون شده بی آبرو ؟
        تو که خود را مردِ حق نامیده ای
        خود فروشیِّ زنان را دیده ای ؟
        تو خبر داری که دل ها خون شده ؟
        دین و ایمان یکسره بیرون شده ؟
        گوشِ تو نشنیده این فریادها ؟
        این همه ظلم و ستم، بیدادها ؟
        بهرِ لقمه نان و امرارِ معاش
        مرد و زن در کار و در حالِ تلاش
        تو ندیدی آن زنِ بیچاره را ؟
        آن یتیمان و لباسِ پاره را ؟
        نه، ندیدی چون که چشمت کور بود
        این دلِ سنگیّت از حق دور بود
        تو به کارِ صیغه و کسبِ صواب!
        غافلی از روزِ محشر، هم حساب
        تو دم از ایمان و مردی می زنی ؟
        لافِ حق جویی و رندی می زنی ؟
        لاف کم زن، همتی والا بیار
        بهرِ مظلومان، نبودی غمگسار
        روُ خودت را جمع کن، نامردِ دون
        عاقبت رسوا شوی، پست و زبون
        راهِ حق، راهِ هدایت، روشنی ست
        تو مسیرت، شُبهه و، ما و منی ست
        راهِ حق، راهِ علی(ع) و آلِ او
        تو دمادم، غافل از احوالِ او
        مرد باشد ساقیِ کوثر، علی (ع)
        از علی (ع) گردیده دل ها منجلی
        یا علی (ع)، ای حجتِ حق، شاهِ دین
        ای صراطِ مستقیم، حَبلُ المَتین
        پِیرُوِ خطِّ ولایِ تو، منم
        عاشقِ صحن و سرایِ تو، منم
        داده ای از خوانِ احسان و ولا
        آبرو بر عبدِ مسکینِ خدا
        از ضلالت نسلِ ما را دور کن
        در دو عالم با خودت محشور کن 
        خرداد88 ضیابری
         
        با عرض سلام و ارادت محضر سروران گرامی
        این سروده در دو بخش تقدیم گردید
        و سروده ی فوق قسمت نهایی است.
        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0